نسخه Pdf

 شما برای نجات  سرزمین دلتورا چه کار می‌کنید؟

ماجراجویی نفسگیر در یک تابستان گرم

شما برای نجات سرزمین دلتورا چه کار می‌کنید؟

  اگر یادداشت شماره قبل را خوانده‌اید و نگران من بودید باید بگویم که من برخلاف انتظارم رفوزه نشدم! (دست و جیغ و هورای حضار) به این ترتیب وارد یک تابستان شاد دیگر شدم! تابستان 15سالگی! و اینجا هستم تا با معرفی یک کتاب دیگر تابستان شاد خودم را با شما قسمت کنم.
اعتقاد دارم تابستان بهترین فصل برای خواندن مجموعه‌های طولانی و چندجلدی است. وقتی هیچ دغدغه دیگری نداری و می‌توانی از صبح تا شب یا شب تا صبح خودت را زیر پتویت پنهان کنی و بخوانی و بخوانی. کتابی که می‌خواهم معرفی کنم را در تابستان گرم 12سالگی‌ام خواندم. حالا هم دست خواهر کوچکم است که در تابستان گرم 10سالگی است. همه این‌ها را گفتم که بگویم به نظرم دخترها و پسرهای 10 تا 15-14 ساله دوستش خواهند داشت.
داستان از سرزمینی به نام «دلتورا» شروع می‌شود. اسم مجموعه کتاب هم دقیقا همین سرزمین است،
«در جست‌وجوی دلتورا». پادشاه و وارث سرزمین دلتورا ناپدید شده‌اند و ارباب سایه‌ها که آدم بدی است به پادشاهی رسیده. حالا باید قهرمانی بیاید و کمربند گمشده پادشاهی را پیدا کند و با قدرت کمربند ارباب سایه‌ها را شکست بدهد. کمربند پادشاه هفت سنگ باارزش دارد که هر کدامش در یک گوشه سرزمین پنهان شده.
حتما تا به حال فهمیده‌اید که با چه مدل کتابی روبه‌رو هستیم. از آن کتاب‌های تخیلی ماجراجویی هیجان‌انگیز. خواهش می‌کنم اگر الان توی دل‌تان گفته‌اید «من که کتاب تخیلی دوست ندارم» یک‌بار تجدیدنظر کنید و در جست‌وجوی دلتورا را بخوانید. بعد اگر خوش‌تان نیامد آرزو کنید که من سال دیگر رفوزه شوم! حاضرم سر رفوزه‌شدنم شرط ببندم که خوش‌تان می‌آید؛ خیلی هم خوش‌تان می‌آید!
اولین دلیل برای ادعایی که حاضرم به‌خاطرش رفوزه شوم این است که شما شخصیت‌های داستان را بی‌نهایت دوست خواهید داشت. «لیف»، «باردا» و «جاسمین» سه نوجوانی هستند که راه می‌افتند تا هفت گوهر گمشده کمربند دلتورا را پیدا کنند. گاهی گمان می‌کنم حتی اگر پیر پیر هم شوم، لیف و باردا و جاسمین همیشه در ذهنم و یک گوشه قلبم باقی می‌مانند.
دومین دلیلم این است که کمربند دلتورا خیلی جذاب است. هرکدام از سنگ‌های کمربند قدرت مخصوص به خودش را دارد. مثلا «لعل بنفش موجب تسکین و آرامش می‌شود». لیف وقتی می‌ترسد دستش را روی لعل بنفش می‌گذارد و آرام می‌شود یا مثلا «اوپال بخش‌هایی از آینده را نشان می‌دهد» یا «یاقوت‌سرخ در حضور اهریمن کم‌رنگ می‌شود.» همین نیروها باعث می‌شود قدرت پادشاه دلتورا خیلی زیاد باشد و استفاده از آن نیروها آن‌قدر هیجان‌انگیز که آدم دلش می‌خواهد یک‌کمربند دلتورای شخصی داشته‌باشد.
سومین دلیلم این است که خانم «امیلی رودا» یعنی نویسنده کتاب، استاد غافلگیری است. من کتاب‌های زیادی خوانده‌ام. اما در هیچ‌کدامش این‌قدر غافلگیر نشدم. هربار با خودم می‌گفتم: «این‌بار دیگه رودست نمی‌خورم!» ولی باز هم رودست می‌خوردم و چقدر خوش می‌گذشت! حالا که همه کتاب‌های خانم امیلی رودا را خوانده‌ام، می‌توانم بگویم غافلگیری شاه‌کلید اوست! همه می‌دانند حتی ساده‌ترین و معمولی‌ترین قصه‌ها با یک شوک واقعی خیلی جذاب می‌شوند.
و چهارمین دلیلم این است که شما وقتی در جست‌وجوی دلتورا را تمام می‌کنید، حسابی غصه خواهید خورد و دل‌تان می‌خواهد ادامه داشته ‌باشد که باید بگویم ادامه دارد! دو مجموعه دیگر به نام «سرزمین سایه‌های دلتورا» و «اژدهایان دلتورا» ادامه ماجراجویی لیف و باردا و جاسمین را تعریف می‌کنند.
حالا بیشتر از این لحظه‌های ارزشمند تابستان را تلف نکنید. در جست‌وجوی دلتورا را از هر کجا به ذهن‌تان می‌رسد گیر بیاورید و بروید زیر پتویتان و شروع به خواندن کنید و بین داستان آنجایی که از شدت هیجان نفس‌تان گرفته یاد این جمله من بیفتید که «هیچ نوجوانی از خواندن در جست‌وجوی دلتورا پشیمان نمی‌شود!»