مروری بر رمان «دومین نشان مردی» اثر مهرداد صدقی
2 نسل و نشانههای یکسان
«دومین نشان مردی» قصه تفاوت بین نسلهاست؛ تفاوت در ارتباط برقرار کردن، عاشق شدن و تشکیل زندگی اما در عین حال نتیجه یکسان. صدقی این تفاوت را در زندگی یک پدر و پسر به داستان آورده است. از نوع ازدواج نیمهسنتی پدر تا عاشقی مدرن پسر. قصه از زبان حامد، پسر داستان که دانشجوی دکتراست روایت میشود و در طول آن خاطراتی از زبان پدر، مادر یا سایر شخصیتها روایت میشود. ظاهرا موضوع حول پایان نامهنویسی پدر و پسری است که هر دو در دانشگاه یکسان مشغول تحصیلند در دو مقطع متفاوت و چالشهای دو نسل در روش تحصیل اما در واقع حامد در این میانه دنبال کشف است؛ کشف رازی در رفتار عجیب پدرش بعد از دیدن عکس خانوادگی روی دیوار. محیط داستان گاهی در دانشگاه و گاهی در خانه میگذرد. شخصیتها، همین آدمهای معمولی دور و بر خودمان هستند. همین آدمها که اکثرمان تجربه برخورد با آنها را داشته و داریم. از پدر حامد گرفته که بازنشسته است و ناگهان هوس تحصیلات تکمیلی کرده تا دوست صمیمیاش آقای عطاری و دیالوگهایی که بینشان
جاری است.
صدقی خودش را بهعنوان نویسنده طنز معرفی کرده است. او در کتابهای دیگرش، مخصوصا سری آبنباتها توانسته این تواناییاش را ثابت کند؛ طنزی مودبانه، غیرزننده و برخاسته از متن زندگی؛ طنزی که احتمالا برای مخاطب تداعیکننده خاطرهای از زندگی خود یا اطرافیانش است و لبخند روی لبش معمولا از همذاتپنداری عمیق آن اتفاق و شخصیتها و داستانهای صدقی است. در این ایامی که کتاب با چاشنی یا درونمایه طنز کم است و طنز اساسا از شکل فاخر آن به لودگی شبیه شده است، صدقی حرفی برای زدن دارد، به شرطی که بتواند کمی از یکنواختی روند داستانهایش بکاهد و شاید بتوان گفت جزو نویسندههای برجسته این حوزه قلمداد خواهد شد.
نقطه اوج «دومین نشان مردی» در صفحات آخر کتاب است. زمانی که همه چیز لو رفته و احتمالا مخاطب تمام حدسهایش را زده است. نه غافلگیری در کار است و نه هیجان. حتی به ظاهر معماها و تعلیقهای بین فصول هم نتوانسته اوج و فرودی به رمان بدهد. رمان خطی پیش میرود و خطی به پایان میرسد اما شخصیتها درست سر جای خودشان قرار گرفتهاند، واقعی جلوه میکنند و رواننویسی و یکدستی قلم نویسنده، راحتخوانی و دوری از جملات سخت، عناصر پیشبرنده و برگ برنده صدقی در داستان است. دومین نشان مردی پرحرفی ندارد اما بعضی توضیحات بود و نبودشان در روند داستان موثر نیست و احتمالا این موضوع رمان را کمی کسلکننده کند. ارتباط بین نام رمان و روند قصه به مرور از بین میرود. شاید عادت انتخاب زنجیرهوار اسم رمانهای قبلی صدقی منجر به تصمیم او برای انتخاب چنین اسمی شده است: آبنبات هلدار، آبنبات پستهای، آبنبات دارچینی و آخرین نشان مردی، دومین نشان مردی.
طراحی جلد کتاب مثل محتوا و متن آن ساده و بیپیچیدگی است. تمام نمادهای روی جلد بعد از خواندن آن برای مخاطب روشن و واضحتر میشود و هرکدام را به موضوع داستان مرتبط میکند.
تیتروارههای قرمزرنگ طی رمان آن را جذاب کرده و گاهی به زیبایی طنز و متن افزوده است اما انتخاب رنگ قرمز و برگهای کاهی کتاب شاید کمی چشم را خسته کند. نقاشیهای ریسه و چراغ داخل کتاب بهجای افزودن به طنز کتاب، کمی آن را به کتابهای کودکانه و نوجوان نزدیک کرده است.
دومین نشان مردی بیشتر شبیه سریالهای طنز صدا و سیماست؛ قرار است مدتی سرگرمت کند و انتهایش هم با عروسی و شادی به پایان برسد. البته عبارت انتهایی کتاب از زبان نویسنده گویای این است که خود صدقی هم چنین تصمیمی داشته است با نوشتن: «عشق پاک و دیرینتان جاودان».
صدقی با اینکه در تعلیق و کشش رمان چندان موفق نبوده اما در احترام به مخاطب و جذب آن موفق شده است. مخاطب رمان صدقی همین خود ما هستیم بدون پوستههای عجیب و غریب و نقابهای شکیل.
جاری است.
صدقی خودش را بهعنوان نویسنده طنز معرفی کرده است. او در کتابهای دیگرش، مخصوصا سری آبنباتها توانسته این تواناییاش را ثابت کند؛ طنزی مودبانه، غیرزننده و برخاسته از متن زندگی؛ طنزی که احتمالا برای مخاطب تداعیکننده خاطرهای از زندگی خود یا اطرافیانش است و لبخند روی لبش معمولا از همذاتپنداری عمیق آن اتفاق و شخصیتها و داستانهای صدقی است. در این ایامی که کتاب با چاشنی یا درونمایه طنز کم است و طنز اساسا از شکل فاخر آن به لودگی شبیه شده است، صدقی حرفی برای زدن دارد، به شرطی که بتواند کمی از یکنواختی روند داستانهایش بکاهد و شاید بتوان گفت جزو نویسندههای برجسته این حوزه قلمداد خواهد شد.
نقطه اوج «دومین نشان مردی» در صفحات آخر کتاب است. زمانی که همه چیز لو رفته و احتمالا مخاطب تمام حدسهایش را زده است. نه غافلگیری در کار است و نه هیجان. حتی به ظاهر معماها و تعلیقهای بین فصول هم نتوانسته اوج و فرودی به رمان بدهد. رمان خطی پیش میرود و خطی به پایان میرسد اما شخصیتها درست سر جای خودشان قرار گرفتهاند، واقعی جلوه میکنند و رواننویسی و یکدستی قلم نویسنده، راحتخوانی و دوری از جملات سخت، عناصر پیشبرنده و برگ برنده صدقی در داستان است. دومین نشان مردی پرحرفی ندارد اما بعضی توضیحات بود و نبودشان در روند داستان موثر نیست و احتمالا این موضوع رمان را کمی کسلکننده کند. ارتباط بین نام رمان و روند قصه به مرور از بین میرود. شاید عادت انتخاب زنجیرهوار اسم رمانهای قبلی صدقی منجر به تصمیم او برای انتخاب چنین اسمی شده است: آبنبات هلدار، آبنبات پستهای، آبنبات دارچینی و آخرین نشان مردی، دومین نشان مردی.
طراحی جلد کتاب مثل محتوا و متن آن ساده و بیپیچیدگی است. تمام نمادهای روی جلد بعد از خواندن آن برای مخاطب روشن و واضحتر میشود و هرکدام را به موضوع داستان مرتبط میکند.
تیتروارههای قرمزرنگ طی رمان آن را جذاب کرده و گاهی به زیبایی طنز و متن افزوده است اما انتخاب رنگ قرمز و برگهای کاهی کتاب شاید کمی چشم را خسته کند. نقاشیهای ریسه و چراغ داخل کتاب بهجای افزودن به طنز کتاب، کمی آن را به کتابهای کودکانه و نوجوان نزدیک کرده است.
دومین نشان مردی بیشتر شبیه سریالهای طنز صدا و سیماست؛ قرار است مدتی سرگرمت کند و انتهایش هم با عروسی و شادی به پایان برسد. البته عبارت انتهایی کتاب از زبان نویسنده گویای این است که خود صدقی هم چنین تصمیمی داشته است با نوشتن: «عشق پاک و دیرینتان جاودان».
صدقی با اینکه در تعلیق و کشش رمان چندان موفق نبوده اما در احترام به مخاطب و جذب آن موفق شده است. مخاطب رمان صدقی همین خود ما هستیم بدون پوستههای عجیب و غریب و نقابهای شکیل.