نسخه Pdf

نوجوانی چند نسل در کنار هوشمندان سیاره اوراک

از درخت خرمالوی حیاط مادربزرگ تا سیاره‌های پیشرفته دوردست

نوجوانی چند نسل در کنار هوشمندان سیاره اوراک

  وقتی خیلی کوچک بودم خاله‌ام کتابی که این هفته می‌خواهم معرفی کنم را برایم از حفظ می‌خواند. می‌گفت توی بچگی آنها، کتاب‌های مخصوص نوجوان آن‌‌قدرها زیاد نبوده و برای همین خیلی عادی بوده که یک کتاب را چندبار بخوانند و او آن‌قدر این کتاب را دوست‌داشته که چند بار خوانده و قسمت‌هایی از آن را حفظ شده. خاله‌ام همیشه خطوط ابتدایی کتاب را برایم می‌خواند: «صبا دختری که چشمانی تابناک و پرفروغ داشت در سیاره اوراک نشسته بود و به آواز ده‌ها قناری گوش می‌کرد. از اتاق پهلویی گاه‌گاه صدای ناله‌ای برمی‌خاست...» بعد برایم تعریف می‌کرد که صبا یک دختر نوجوان است که یک روز خیلی اتفاقی به «سیاره اوراک» می‌رود و تا 15سال نمی‌تواند برگردد. 15سال بعد داستان از جایی شروع می‌شود که خواهرزاده‌اش «زنبق» می‌خواهد راز گم شدن او را کشف کند. وقتی خاله‌ام اینها را تعریف می‌کرد من تصور می‌کردم که جای زنبق هستم، خاله‌ام 15 سال پیش به سیاره اوراک رفته و حالا می‌خواهم پیدایش کنم. بعد با ذوق می‌گفتم که ادامه‌اش را برایم بگوید و خاله می‌گفت بگذار اول داستان گم‌شدن صبا را برایت تعریف کنم.
و می‌گفت داستان از جایی در سیاره اوراک شروع می‌شود، سیاره‌ای که خیلی به زمین نزدیک، اما نامرئی است. موجوداتی که آنجا زندگی می‌کنند نسلی از آدم‌ها هستند که سال‌ها پیش به آن سیاره رفته‌اند اما حالا خیلی خیلی پیشرفته‌تر از آدم‌های روی کره زمین شده‌اند و به همین دلیل دیگر به خودشان «انسان» نمی‌گویند و تبدیل به موجودات جدیدی به نام «هوشمند» شده‌اند. توی همین سیاره هوشمندی به نام «آداپا» وجود دارد که با تلسکوپ فوق‌پیشرفته‌اش زمین را رصد می‌کند و یک روز متوجه می‌شود که آدم‌های روی کره زمین هاله‌هایی دارند که هوشمندان آن را ندارند. به همین دلیل راه‌ می‌افتد و به زمین می‌رود تا راز «هاله انسانی» را کشف کند و این طوری می‌شود که «صبا» را به سیاره اوراک می‌آورد.
به اینجا که می‌رسید من بیشتر ذوق می‌کردم و بالا و پایین می‌پریدم و می‌خواستم بقیه‌اش را برایم بگوید. اما خاله می‌گفت که هنوز زود است و وقتی خواندن و نوشتن یاد گرفتم می‌توانم خودم کتاب را بخوانم و از «راز هاله انسانی» سردربیاورم. بعد من می‌گفتم حداقل بگوید زنبق می‌تواند خاله‌اش را پیدا کند؟ و باز هم جوابی نمی‌داد و می‌گفت اگر فقط کمی صبر کنم، می‌توانم خودم کتاب را بخوانم.
برای همین هم «هوشمندان سیاره اوراک» اولین کتاب بلندی بود که من بعد از باسواد شدنم خواندم. یادم هست دفعه اول خیلی چیز زیادی از آن نمی‌فهمیدم. فقط با سختی و اشتیاق صفحه‌ها را ورق می‌زدم تا کشف کنم هاله انسانی چیست؟ زنبق، صبا را پیدا می‌کند؟ و چه بر سر هوشمند آداپا می‌آید؟ حالا که فکر می‌کنم بعد از این همه سال هنوز صحنه‌های داستان در ذهنم نقش بسته. می‌توانم چشم‌هایم را ببندم و خانه صبا را تصور کنم. حیاطی با درخت خرمالو، ایوانی که مادر صبا بعدازظهرها در آن چرت می‌زند، هفت تا در که یکی از آنها در اتاق صباست و برای زنبق همیشه قفل است و خودم که جای زنبق هستم و در این خانه بزرگ راه می‌روم و به خاله گمشده‌ام فکر می‌کنم.
چند سال بعد وقتی بزرگ‌تر شدم دوباره یک روز سراغ هوشمندان سیاره اوراک رفتم. آن موقع دیگر کتاب‌های خیلی زیادی خوانده‌بودم. همان‌طور که خودتان هم می‌دانید من از داستان‌های تخیلی خیلی خوشم می‌آید. تا آن روز هرچه کتاب تخیلی خارجی دستم رسیده‌بود را خوانده‌بودم. وقتی دوباره مشغول خواندن هوشمندان سیاره اوراک شدم تازه فهمیدم که چقدر خوب است! داستانش به‌خوبی باقی داستان‌های
 علمی ــ ‌تخیلی‌ای بود که خوانده‌بودم با این تفاوت که شخصیت‌هایی دوست‌داشتنی و لطیف داشت که می‌توانستم خودم را جایشان بگذارم و از آن مهم‌تر در مکانی اتفاق می‌افتاد که برای من آشنا بود. شهری شبیه شهر خودم، خانه‌ای شبیه خانه مادربزرگم. اگر یادتان باشد قبلا هم گفته‌بودم که از داستان‌هایی که در مکان‌های آشنا اتفاق می‌افتد، خوشم می‌آید.
حالا که قرار شد این هفته در تحریریه کمی از ادبیات علمی ــ ‌تخیلی حرف بزنیم، بین هزاران کتاب علمی ــ تخیلی توی کتابخانه‌ام هوشمندان سیاره اوراک را انتخاب کردم. داستان آدم‌هایی فوق‌پیشرفته که در سیاره‌ای نامرئی زندگی می‌کنند اما یک چیز خیلی مهم را در زندگی‌شان از دست داده‌اند و صبا این گمشده را برایشان از زمین می‌آورد و آداپا که به همه مقتضیات هوشمند بودن را کنار می‌گذارد تا آن گمشده را بهتر درک کند.
حالا برای این هفته، سراغ هوشمندان سیاره اوراک بروید، کتابی دو جلدی جلد دوم، چندسال بعد از جلد اول منتشر شد. گاهی با خودم فکر می‌کنم ای‌کاش یک روز فریبا کلهر تصمیم بگیرد  جلد سوم کتاب را هم بنویسد. ادامه ماجراهای هوشمندان سیاره اوراک وقتی خیلی از زمین دورتر شده‌اند.