گشاده‌دست و مهمان‌نواز

گشاده‌دست و مهمان‌نواز


چند سال پیش ایام نوروز بود كه شخصی با چندین گلدان گل به خانه ما آمد و گفت: «هر جا می‌رفتم مشكلم حل نمی‌شد. یك روز در مجلس روضه ایشان نشسته بودم و ایشان فقط به من یك نگاه كرد، نگاهی كه گره از كارم گشود و همه مشكلاتم را حل كرد، در حالی كه همه مرا از حل مشكلم ناامید كرده بودند. حالا این گلدان‌ها را آورده‌ام كه جلوی چشم ایشان و سر راهشان بگذارید تا نشانه لطفی باشد كه
به من كردند.»
ایشان فوق‌العاده مهمان‌نواز و گشاده دست بودند. طلبه‌هایی كه در نجف با ایشان سر و كار داشتند، می‌گفتند: پدرتان در آنجا غذاهای خوبی درست می‌كرد و سورهای مفصلی می‌داد! ایشان تا آخر عمر هم حتی اگر غذای مختصری داشتند، دوست داشتند هم‌غذا داشته باشند. گاهی با ایشان شوخی می‌كردم و می‌گفتم: «حاج‌آقا! شما دل‌تان می‌خواهد مثل حضرت علی(ع) زندگی كنید، اما مثل امام‌رضا(ع) سفره پهن كنید!»
یكی از علمای مشهد می‌گفت با این‌كه آقای بهجت این‌طور نیست كه تك‌تك آدم‌ها را تحویل بگیرد، خیلی عجیب است كه مردم، مخصوصاً جوان‌ها دور ایشان جمع می‌شوند! موضوع برای خود من هم جالب بود. چندبار با جوانانی كه ظاهراً اهل تدین و این حرف‌ها نبودند، در این باره حرف زدم. حرف‌شان این بود كه ما از روحانیت پرهیزكاری واقعی می‌خواهیم و رفتارهای تصنعی و ریاكارانه را هم خیلی زود تشخیص می‌دهیم. در مورد مرحوم ابوی حرف اكثرشان این بود كه ایشان زهد تصنعی ندارد، خودش را بالاتر از دیگران نمی‌داند، در كلامش دائماً از كلمه من استفاده نمی‌كند، اهل موعظه و زیاد حرف زدن هم نیست و به خاطر اخلاصی كه دارد، همان حرف‌های كمی هم كه می‌زند به دل انسان می‌نشیند!
حاج‌آقا حقیقتاً خدا و امام زمان(عج) را ناظر بر اعمال خود می‌دانستند. تقید و تعبد ایشان حتی مخالفان ایشان را هم به سكوت وادار می‌كرد، چون نمی‌توانستند نقطه ضعفی در ایشان پیدا كنند. از نظر علمی هم جرأت مقایسه خود را با ایشان نداشتند.