روایت دست‌اول از جدال نابرابر با  گاندو

گفت‌وگوی اختصاصی جام‌جم با قربانی 10 ساله حمله تمساح در سیستان و بلوچستان

روایت دست‌اول از جدال نابرابر با گاندو

دختربچه ده ساله‌ای كه روز جمعه هفته گذشته برای برداشت آب به حاشیه رودخانه باهوكلات سیستان و بلوچستان رفته بود، طعمه گاندو(تمساح پوزه كوتاه) شد و در اثر این حادثه، دست راست خود را از ناحیه كتف از دست داد. حوا رئیسی هنوز هم در بیمارستان بستری است و جز مقامات مسؤول استان و پزشكان و پرستاران، تقریبا هیچكس نمی‌تواند به بالینش برود. پدر و مادر حوا بیرون اتاقش ایستاده‌اند. مادر كه اصلا دل و دماغ وارد شدن به اتاق را ندارد و هر چه برادرش به او اصرار می‌كند، بی‌فایده بوده و حاضر نیست به اتاق برود و دختركش را در آن وضعیت ببیند. حال و روز پدر هم دست كمی از مادر ندارد. یك چشمش اشك است و چشم دیگرش خون. بالاخره حوالی غروب، با كمك خدیجه خانم، خاله حوا كه با وجود سختگیری‌های زیاد پرسنل بیمارستان توانست وارد اتاقش شود، موفق می‌شویم با حوا صحبت‌ كنیم. دخترك حال خوشی ندارد. هنوز هم چشم‌هایش پر از ترس و وحشت است. هنوز هم تصویر دندان‌های تیز و بلند و چشم‌های رندانه تمساح و حمله ناگهانی‌اش، جلوی چشمانش می‌رقصد.

حوا با صدای نحیف و ضعیفی در مورد روز حادثه می‌گوید:« داشتم كنار رودخانه لباس می‌شستم. یكدفعه دیدم چند نفر پاهایم را گرفته‌اند و هی می‌كشند. فكر كردم دارند با من شوخی می‌كنند. به آنها گفتم چرا پاهایم را می‌كشید، بگذارید كارم را انجام دهم. بین حرف‌هایم، روی آب را نگاه كردم. یكدفعه تمساح را دیدم كه دهان بزرگش را باز كرده و به سمتم حمله‌ور شده بود. قصد داشت گردنم را بگیرد و مرا به درون رودخانه بكشد. اگر می‌گرفت، حتما كشته می‌شدم. من هم برای این‌كه پوزه‌اش به گردنم نرسد، روی زمین خوابیدم، طوری كه گردنم به زمین چسبید و تمساح به‌جای آن، دستم را میان دندان‌های تیزش گرفت. با همان حال، با صدای بلند داد زدم و به خواهرانم‌ گفتم تمساح مرا خورد، تمساح مرا خورد. خواهرانم به سمتم آمدند و با سنگ شروع به زدن تمساح كردند و بعد از آن، پاهایم را گرفتند و به سمت ساحل كشیدند. از یك طرف تمساح با دندان‌هایش دستم را می‌كشید و از طرف دیگر، خواهرانم پاهایم را محكم می‌كشیدند تا تمساح نتواند مرا به داخل رودخانه ببرد. در همان حال كه جیغ می‌زدم، علی پسر عمه‌ام به كمكم آمد.»
 خدا به حوا رحم كرد
علی، پسرعمه 14 ساله حوا، علت حمله تمساح را كمبود آب می‌داند. او در ادامه حرف‌های حوا توضیح می‌دهد: «در روستای مولاآباد كشاری شهرستان سرباز آب خیلی كم است. گاهی حتی تا یكی دو ماه آب نداریم. به‌خاطر همین كمبود آب، مردم مجبور هستند برای برداشت آب یا شستن ظروف یا لباس‌های‌شان به حاشیه رودخانه كه زیستگاه گاندو است، بروند. روز جمعه 28 تیرماه، ساعت 5 بعد از ظهر به همراه حوا دختردایی‌ام و سه نفر از خواهرانش به رودخانه رفتیم تا آب بیاوریم. حوا به حاشیه رودخانه رفت و خواهرانش هم كه همگی كم‌سن و سال هستند، مشغول بازی شدند. من حواسم جای دیگری بود كه یكدفعه با صدای كمك و داد و بیداد به سمت بچه‌ها برگشتم. همه می‌گفتند گاندو حمله كرد، گاندو حمله كرد. اول فكر كردم شوخی می‌كنند، اما وقتی روی آب را نگاه كردم، متوجه شدم پر از خون است. به حوا كه نگاه كردم، دیدم تمساحی تقریبا شش متری، او را به دندان گرفته است و می‌خواهد او را به داخل رودخانه بكشد. خواهرانش هم تلاش می‌كردند تا حوا را نجات دهند. با این‌كه به‌شدت ترسیده بودم، اما به آب زدم و حوا را محكم گرفتم تا او را از دهان گاندو بیرون بكشم. گاندو از یك طرف حوا را می‌كشید تا او را ببرد، من هم از طرف دیگر حوا را محكم گرفته بودم و می‌كشیدم تا از بین دندان‌های حیوان خارج شود. دختر دایی‌ام، با این‌كه دستش خونریزی داشت و به‌شدت درد می‌كشید، اما هنوز به هوش بود و می‌دید كه گاندو تلاش می‌كند تا او را به زیر آب ببرد.»
در مدتی كه علی با تمساح گلاویز شده بود و تلاش می‌كرد تا حوا را نجات دهد، قسمتی از رودخانه، به‌خاطر خون حوا قرمز رنگ شده بود. به‌قول علی صحنه دلهره‌آوری بود. خواهرانش گریه می‌كردند و از علی می‌خواستند حوا را رها نكند. او در ادامه می‌گوید:« زور گاندو خیلی زیاد بود، اما وسط تلاش‌هایم برای نجات دختردایی‌ام، نمی‌دانم چطور شد كه گاندو یكدفعه دست حوا را رها كرد و رفت. دستش به‌شدت آسیب دیده بود و خونریزی داشت. خانواده‌اش را در جریان گذاشتم و بعد او را به‌سرعت به درمانگاه درگس بردیم، اما شدت جراحاتش به‌حدی بود كه گفتند باید به بیمارستان منتقل شود و برای همین او را به بیمارستان امام علی چابهار منتقل‌كردیم.»
ا...‌بخش سابك‌زهی، دایی حوا كه در بیمارستان حضور دارد در مورد آخرین وضعیت خواهرزاده‌اش توضیح می‌دهد: قبل از این‌كه حوا دچار این حادثه شود، گاندو چند نفر دیگر را هم‌كشته بود. حال عمومی حوا الان خوب است، اما چون دستش از ناحیه كتف به پایین قطع شده، ناراحت است و فكر می‌كند دیگر نمی‌تواند به مدرسه برود. دكترها به ما گفتند دستش بدجور آسیب دیده بود و چاره‌ای جز قطع‌كردن آن نداشتند. دندان‌های گاندو، چیزی از دست حوا باقی نگذاشته بود كه پزشكان بتوانند آن را پیوند بزنند. والدینش از این قضیه خیلی ناراحت هستند. مادرش آن‌قدر ناراحت و آشفته حال است كه توانایی دیدن دخترش را با دست قطع شده ندارد. از زمانی كه این اتفاق افتاده چند بار از شدت ناراحتی بیهوش شده است. همه ما از این قضیه ناراحت هستیم. حوا به من گفت اگر مادرم مرا روی تخت با این وضع ببیند، حتما ناراحت می‌شود. خود بچه هم متوجه وضعیت دردناكش شده است. به من می‌گوید دایی جان، دستم كنارم است، اما بی‌حس است. طفلك خواهرزاده‌ام فكر می‌كرد چون آب عمق زیادی ندارد، گاندو هم آنجا نیست، اما متاسفانه بود و این بلا سر او آمد. حالا نمی‌دانیم با وضعیت پیش‌آمده چه كنیم و چه آینده‌ای در انتظار حواست. هم ما و هم پدر و مادرش نگران آینده او هستیم.