چند روایت از زنان نقش‌آفرین در جنبش مشروطه

چند روایت از زنان نقش‌آفرین در جنبش مشروطه

مشروطه خودش به تنهایی یك بار مردانه دارد. تاریخ هم به مددش آمده تا بخش نسوان را كمرنگ كند. هرجا كه نگاه كنی صحبت از مردان است؛ مردانی كه رفتند و تحصن كردند تا 113 سال پیش برای اولین بار حكومت در ایران هم مشروطه شود. هر سال در 14 مرداد از مردان بنامی صحبت می‌شود كه صدور فرمان مشروطیت زیر تلاش‌های آنها بود. اما نقاب مردانه آن را اگر كنار بزنیم، مشروطه یك روی زنانه هم دارد. رویی كه دست بر قضا خیلی هم در تاریخ دیده نشده و لابه‌لای تلاش‌های مردان گم شده است.
از زن حیدرخان تبریزی گرفته تا آنهایی كه بانك ملی را تاسیس كردند. شاید اگر قرار بود از سالروز مسجد گوهرشاد و اتفاق‌های آن روایت كنیم، تنها مروری بر آنچه پیش از این گفته شده بود كفایت می‌كرد اما مشروطه و زنان قصه دیگری است. اینجا چهار پرده از فعالیت زنان روایت می‌شود. نقاب مردانه مشروطه را قدری كنار می‌زنیم تا زنان فرصت بیرون آمدن از پرده و بروز پیدا كنند. اینجا چهار قصه از زنانی داریم كه چرخ مشروطه شدن حكومت را هل دادند اما شاید نفس‌شان قد نداد كه سوار بر مركبش شده و در تاریخ مثل مردان روایت شوند.
پرده اول: زن حیدرخان
خودش نخواست اسمش در هیچ كجای تاریخ باشد. می‌گفت همان «زن حیدرخان» باشم كافی است. قانع بود. مثل همان روز كه یكی از علما سخنرانی داشت و آماده می‌شد كه با گروهش از سخنرانی محافظت كند. زن حیدرخان، قدِ بلندی داشت و میان زنان تنومندتر بود. صورت آفتاب‌سوخته‌اش زیر پوشیه بود و تیغ آفتاب تابستان قطره‌های عرق را روی صورتش روانه می‌كرد. خیلی‌ها می‌دانستند آنقدر كه به نظر می‌رسد فربه نیست و پف كردن چادرش به خاطر همان چماق‌های معروفش است كه حمل می‌كند. نه او، كه كل گروهی كه زن حیدرخان تبریزی به دنبال خود داشت اینطور بودند. حوالی منبر علما می‌چرخیدند و اگر لازم بود از سخنران دفاع می‌كردند.
فضا متشنج بود و شاید مثل آن اوایل چادر از سر زنان نمی‌كشیدند. برای همین فقط یك جیغ او یا گروهش كافی بود كه فضا را قدری ملتهب كند. نگاهی به سخنران می‌كند و با سر اشاره‌ای به آن طرف می‌كند؛ زنی ریزاندام كه آن طرف منبر و حوالی در ورودی می‌پلكد. به زن حیدرخان خبر می‌رسد كه مامور حكومت روانه شده تا روحانی بالای منبر را تادیب كند! پورخندی می‌زند و دستش را روی چماق محكم‌تر می‌كند. نه فقط آن روز، كه زن حیدرخان هر زمانی كه حس می‌كرد جان علما و سخنرانان در امان نیست، ظاهر می‌شد. هدفش به ثمر رسیدن میوه مشروطه بود. اما خودش نخواست اسمش در هیچ كجای تاریخ باشد.
پرده دوم: ارتش112 نفره
یك بار گفته بود كه هیچ وقت زنان را شوخی نگیرد. مظفرالدین شاه خندیده بود. تاج‌الملوك بود یا قمر؟ فرقی هم نمی‌كند. یك بار كه حال و روز مظفرالدین شاه خوب بود و كبكش خروس می‌خواند، گفته بود كه زنان را دست كم نگیرد. می‌گفت یك وقت می‌بینی همین تختی كه داری را بر باد دادیم. مظفرالدین شاه هربار می‌خندید. خنده كه نه قهقهه سرمی‌داد.
صدای حرف زدنش در قهقهه مردان مست گم می‌شود. ملوك را كناری می‌كشاند و از وضعیت عالم معروف می‌گوید. ملوك مامور شده كه خبر را به زن بعدی برساند. یك ارتش 112 نفره كه دیگر اسمش فقط حرمسرا نیست. ملوك خبر را به بعدی می‌رساند و دیگری هم به آشپز. خبر مثل یك زنجیره گوش به گوش می‌چرخد و به نقطه دیگر می‌رسد. گاهی همین زنجیره قرار بود در نهایت به خود مظفرالدین شاه برسد. آن هم درست وقتی كه عین‌الدوله قصد داشت شاه را از برخی اوضاع مملكتی مطلع نكند. انگار به زنان حرمسرا هم شك كرده بود. دستور داد از بیرون آمدن زنان جلوگیری شود. زنان اما راه درز خبر را پیدا كرده بودند. چه زمانی كه قرار بود چرخ مشروطه را هل دهند و چه وقتی كه قرار بود خبری به گوش خود مظفرالدین شاه برسد. اولین‌بار كه شاه خبر را شنید خنده‌اش گرفت. آخرین خبرها را از زنان حرمسرایش می‌شنید. همان وقت بود كه حس كرد یك ارتش 112 نفره دارد. خندید. قهقهه سر داد. بارها گفته بود. گفته بود كه هیچ وقت زنان را شوخی نگیرد.
پرده سوم: اولین زن سهامدار 
حتی نامش هم مشخص نیست. هرچند كه می‌شود تصور كرد كه به جای اسم‌هایی مثل تاج‌الملوك و اسم‌های پرطمطراق دیگر، اسمی داشته كه نگون‌بختی‌اش را فریاد می‌زده. نمایش تاریخ تنها در یك جا نور روی صورتش تابانده و از آن حرف زده. همان وقتی كه جرات كرد و در مسجد بلند شد و حرف زد. صدایش توی كل رواق می‌پیچید. جان حرف زدن نداشت. خسته بود. سكوت مسجد اما صدایش را منعكس می‌كرد.
 این‌بار نه كسی بود كه معترض آزار علما شود و نه پای ارتش زنانه در میان بود. دولت قصد كرده بود از كشورهای دیگر پول قرض بگیرد. آن هم در وضعیتی كه صدای همه درآمده بود. آن روز جرات كرد و در مسجد ایستاد. حرف زد و از سهمش دفاع كرد. صدایش را بالا برد و گفت چرا دولت باید از كشورهای دیگر قرض بگیرد. گفت مگر ما زنان مرده‌ایم. دست دراز كرد و یك تومان نشان داد. گفت این سهم من. در مسجد ولوله شد. یكی تكبیر می‌گفت و دیگری با تردید نگاهش می‌كرد. پولی كه این زن از آن حرف می‌زد قرار بود به راه‌اندازی یك بانك كمك كند. شاید تاریخ هیچ وقت دهان باز نكرد اما بدون شك باید او را از اولین زنان سهامدار دانست! هرچند كه نامش هم مشخص نیست.
پرده آخر: بانك ملی!
اولین‌بار در نشریه ندای وطن صدایشان در آمد. نوشته بودند:« بانك ملی را برپا می‌كنیم.» میتینگ برگزار كردند، بیانیه نوشتند و هزار بار از آن حرف زدند تا باورشان كردند. اصلا تا زمانی كه پای زنان در میان نبود، تاسیس بانك ملی خیلی جدی نبود. كند بود و مشمول مرور زمان شده بود. فرمان مشروطه بود و تغییرات مدنی. یك بار از زبان یكی از همین زنان نوشته بودند كه «چه بدبخت زنی كه شوهرش فوت كند و آن بیچاره فلك زده را با چندین طفل بزرگ و كوچك، گرسنه و تشنه، نالان و گریان، بیوه و بی‌كس بگذارد. حال این بینوا به كه رو آورد و پناه به كه برد. حسن و جمال رفته، جوانی سررسیده، اطفال صغیر عرصه را بر او تنگ كرده و راه چاره‌اش از هر طرف مسدود. اگر درست، به حال زنان بیوه دقت كنیم و در حالت عجزشان كه متحیر و سرگردانند، تامل نماییم، حكم قطعی خواهیم كرد كه هیچ درمانده‌تر از اینها نیست... حال همین پیرزن بیوه با این وضعیت مالی، خود را در تاسیس بانك ملی شریك می‌داند و هر آنچه دارد كه چیز زیاد قابل‌داری هم نیست، با هیچ چشم‌داشتی تقدیم مجلس می‌كند و این جای تامل فراوان دارد.» و همان وقت بود كه یك بانك ملی و سراسری راه افتاد.

رشد اجتماعی زنان و مشروطه
از اواسط دوران قاجاریه، زنان به‌تدریج قدم در راهی گذاشتند كه توانست آنها را تا حدی از آزادی‌های فردی و اجتماعی برخوردار كند. 
 انقلاب مشروطیت در واقع نقطه آغاز رشد سریع مدارس جدید برای زنان و بحث‌های مربوط به آموزش زنان به‌طور كلی است. زنان در جامعه ایرانی نیروی بالقوه و پنهانی بودند كه مهارت‌های اجتماعی و فرهنگی را در سطحی محدود در آن زمان به دست آوردند. اما به دلیل نبودن شرایط اجتماعی و سیاسی مناسب نتوانستند جایگاه مناسب خود را در اجتماع به دست آورند. در دوران سلطنت مظفرالدین شاه تحركی بین عده‌ای از زنان آغاز شد كه بهانه‌اش ورود روزنامه‌های چاپ خارج بود. روزنامه‌هایی كه در دسترس همه از جمله زنان خانواده‌های روشنفكر قرار گرفت. زنان با این قبیل اطلاعات كه از راه مطبوعات سایر كشورها به شهر و روستا آمده بود، درباره وضعیت خود در ایران و مقایسه با خارج از كشور به فكر فرو می‌رفتند.
اگرچه این حضور اجتماعی زنان در دوران پهلوی اول و دوم به انحراف کشیده شد و اغلب با بی‌بندوباری، فساد و سوءاستفاده از زنان همراه بود. اما با پیروزی انقلاب اسلامی و رجعت به ارزش‌ها و نقش‌آفرینی توامان زنان در فرآیندهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن هویت اصیل و درعین حال تاثیر گذار به زنان ایرانی هدیه داده شد.