قاصد روزهای دلتنگی پستچی!
حسام آبنوس / دبیر قفسه
از آخرین مرتبهای كه نامهای نوشته یا دریافت كردهاید چقدر میگذرد؟ شاید شما از آن نسلی هستید كه تاكنون برای ارسال نامه به پستخانه نرفتهاند! باوركردنی نیست كه به زودی نسلی میآیند كه شاید حتی ندانند تمبر چیست و جمع كردن آن از روی پاكتهای پستی چه لذتی دارد! اگر نگوییم فاجعه، ولی این خاطره رنگارنگ نامههای پستی و پستچی محل كه احتمالا با خودش نامهای از آن سوی آبها آورده باشد به مرور از بین میرود و دیگر كسی پستچیهای محلی را نمیشناسد. مدتهاست كه توزیع قبضهای خدمات شهری مانند آب، برق و گاز را پستچیها انجام میدهند (كه البته همانها هم مشغول حذف قبضهای كاغذی هستند كه اقدام پسندیده و درستی است) كه البته برای این كار هم نه با كسی رودررو میشوند و نه كسی آنها را میشناسد در صورتی كه تا قبل از رواج ایمیل و بعد از آن هم پیامرسانها، پستچیها عضوی از محلهها و ساكنان آن بودند و وقتی با موتور یا دوچرخه میپیچیدند داخل كوچه نگاههای منتظر را دنبال خود میكشیدند. یكی پسرش در جبهه بود و دیگری دخترش در شهرستان درس میخواند و منتظر خبری، آن یكی برادرش خارج بود و... بالاخره هركس منتظر خبری بود و نامهرسان محله بهترین قاصد برای روزهای دلتنگی. حالا در روزگار گسترش شبكههای اجتماعی و ارتباطات مجازی دیگر كسی نه حوصله نامه نوشتن دارد و نه از نظر مالی صرفه اقتصادی دارد برای همین پست، ماموریتهای دیگری برای خود تعریف كرده و حیات خودش را دنبال میكند ولی احتمالا ما آخرین نسلی باشیم كه پست و صندوق پست برایمان مساوی با نوشتن نامه بوده است، چون بستههای بزرگ پستی را كه نمیتوان داخل صندوق پست انداخت! اصلا دیگر كسی برای برنامههای تلویزیونی نامه نمینویسد و نقاشی پست نمیكند و مجری برنامه هم پشت كوهی از نامه و پاكتهای مختلف با تمبرهای رنگارنگ نمینشیند تا نشان دهد چقدر مخاطبان به آنها لطف داشتهاند. اصلا شاید دیگر كسی نداند طعم تلخ برگشت خوردن یك نامه یعنی چه؟ نامهای كه با هزار ذوق و شوق نوشته شده، ولی به دلیل یك اشتباه كیلومترها رفته و برگشته و غم عالم را روی دل نویسنده تلنبار كرده و پستچی محل مانند آینهدق مقابلش گرفته است.
ولی روز جهانی پست در تقویم میتواند به ما یادآوری كند كه نامه نوشتن یك سنت دیرپای انسانی است كه انسان به واسطه آن با دیگر نقاط ارتباط برقرار میكرده و حالا با گسترش فناوری در حال فراموش شدن است.
نامههایی كه با عبارات كلیشهای آغاز میشدند «از حال خودم بگویم خوب است...» و با جملات كلیشهایتر به پایان میرسیدند كه «ملالی نیست جز دوری شما» و اندكی اشك و آه و ناله كه وزن نامه را زیاد میكرد و شدت دوری را میرساند. امروز دیگر خبری از آن نامهها، پاكتها، پستچیها و تمبرها نیست و شاید روزی فقط در كتابها دنبالشان بگردیم.