زیباترین تكرار

زیباترین تكرار

محمد علی بهمنی شاعر و ترانه‌سرا


‌كمی بیمارم و مدام سرفه می‌كنم. حالم خوش نیست، حال خیلی‌های دیگر هم، اما اینها از زیبایی بهار كم نمی‌كند. بهار زیباترین تكرار است و دلم می‌خواهد یكی از سروده‌های بهاری‌ام را با هم بخوانیم:

بهاربهار، پرنده گفت یا گُل گفت!?
خواب بودیمُ هیچكی صدایی نشنُفت!
بهاربهار صدا همون صدا بود
صدای شاخه‌ها و ریشه‌ها بود
بهاربهار! چه اسم آشنایی
صدات میاد اما خودت كجایی؟
وا بكنیم پنجره‌ها رو یا نه؟
تازه كنیم خاطره‌ها رو یا نه؟
بهار اومد لباس نو تنم كرد/ تازه تر از فصل شكفتنم كرد
بهار اومد با یه بغل جوونه/عید آورد از توو كوچه توو خونه
حیاط ما یه غربیل/ باغچه ی ما یه گُلدون
خونه ی ما همیشه/ منتظرِ یه مهمون
بهاربهار، یه مهمون قدیمی/ یه آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا كه مثل قصّه‌ها بود/ خواب و خیال همه بچّه‌ها بود
یادش بخیر بچّه‌گیا چه خوب بود
حیف كه هنوز صُب نشده غروب بود
آخ كه چه زود قُلك عیدیامون وقتی شكست
باهاش شكست دلامون
بهار اومد برفا رو نقطه چین كرد
خنده به دل مُردگی زمین كرد
چقد دلم فصل بهارُ دوس داشت
وا شدنِ پنجره‌ها رو دوس داشت
بهار اومد پنجره‌ها رو وا كرد
منو با حسّی دیگه آشنا كرد
یه حرف یه حرف حرفای من كتاب شد
حیف كه همش سؤال بی‌جواب شد
دروغ نگم هنوز دلم جوون بود
كه صُب تا شب دنبال آب و نون بود
بهار اومد امّا با دست خالی
با یه بغل شكوفه ی خیالی
بهاربهار، گلخونه‌های بی‌گُل
خاطره‌های مونده اونورِ پُل
بهاربهار یه غُصّه همیشه
منظره‌های مونده پشت شیشه
بهاربهار، حرفی برای گفتن
 توو فصل بی‌حوصلگی شكفتن
بهاربهار، پرنده گفت یا گل گفت؟
ما شنیدیم هر كسی خوابه نشنُفت