پنــــــــــاه‌گـــاه

پنــــــــــاه‌گـــاه

 اصلا تو فکر می‌کنی این اتفاقی است که یک نفر که نور خاندان نبوت را در سینه دارد از آن طرف مدینه النبی راه بیفتد بیاید این گوشه دنیا؟
 
غنچه نشسته‌ام و تکیه داده‌ام به دیوار حرم. هنوز جای شلاق ظلم حاکم کرمان به گرده‌ام و جای داغ برادر بر قلبم التیام نگرفته. هتک حرمت و تبعید سید هم سنگ شده و راه گلویم را تنگ می‌کند. اگر جلوی سید گریه نکرده‌بودم، یقین حالیه مرده بودم. اصلا این همه بار راه را کشیدم تا عثمانی که بر شانه‌ سید جمال‌الدین اسدآبادی گریه کنم. سید زد به شانه‌ام و گفت: گریه کار کودکان است. مرد مادامی که دروازه مرگ به روی او  باز است، نه زیر بار ذلت می‌رود و نه از حوادث روزگار شکایت می‌کند.
 
اصلا تو فکر می‌کنی که این اتفاقی است که چند صد سال بعد قرای شمیران و تهران و ری به هم برسند و بشوند یک شهر و این بارگاه درست جا خوش کند در جنوب شرقی این شهر؛ درست سمت قبله؟
 
از پیش سید که آمدم سبک بودم. هنوز دهان زخم‌هایم می‌خندیدند اما مثل پر کاه سبک بودم. در راه این تپانچه را خریدم و آمدم اینجا، کنار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) مجاور شدم. همان‌جایی که روزی سید جمال را خوار کرده‌بودند و با بی‌حرمتی از حرم کشیده و دست بسته برده‌بودند. نشستم دست به دامان صاحب حرم که اگر شده فقط یک روز عنان روزگار به دستم بیفتد و دستم برسد به گلوی ریشه‌ ظلم این مملکت. حالا از دو زائر شنیده‌ام که فردا شاه قرار است برای پنجاهمین سالگرد سلطنتش به حرم بیاید و حرم را هم بنا نیست قرق کنند. نشسته‌ام به تپانچه‌ام دستمال می‌کشم. فردا قرار است ریشه ظلم را بسوزاند.
 
اصلا تو می‌دانی پناهگاه یعنی چه؟ می‌دانی وقتی خدا شهر قبله را بلد امین می‌نامد چه گرمایی به دل پناه‌جویان این شهر می‌نشیند؟ قبله امنیت است، پناه است. این که هر جای تاریخ مکه، وقتی مردم مسلمان به تنگ آمده‌اند به حرم امن پناهنده شده‌اند گواه است که حرم پناه است. قبله فقط یک مختصات جغرافیایی نیست. این که حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) قبله تهران است یعنی در همه تاریخ پناهِ پناهجویان تهرانی است. یعنی هر جا که علما و کسبه بازار و مردم از ظلم به تنگ آمده‌اند بساط تحصن‌شان را در این حرم پهن کرده‌اند. هر جا که به بلایی مبتلا شده‌اند دست به دامان این پناه‌گاه شده‌اند. حتی همین حالا که بلای بی‌پناهی گریبان شهر را گرفته و درهای روضه مبارکه را بسته‌اند.