ظرفیت ازدست‌رفته

نگاهی به فیلم‌سینمایی «کشتارگاه» ساخته عباس امینی

ظرفیت ازدست‌رفته

 «کشتارگاه» شروعی میخکوب‌کننده دارد. قضیه پیداکردن جنازه‌ها و انتقال و دفن شبانه آنها به‌سرعت بیننده را وارد فضایی سرشار از تعلیق می‌کند. تعلیقی که انتظار می‌رود به کل زمان فیلم سرایت کند چراکه مشاهده همان چند سکانس آغازین، از وجود پتانسیلی مناسب جهت بسط و گسترش ماجرا حکایت می‌کند. با این حال هرچه از زمان فیلم می‌گذرد، نه‌تنها توقعات بحق ایجادشده برآورده نمی‌شود بلکه قصه فیلم و مسیر شخصیت اصلی‌اش وارد وادی دیگری شده به‌طوری‌که تغییر و چرخش شخصیتی قهرمان فیلم یکی از نشانه‌های ضعف در فیلمنامه اثر به‌حساب‌می‌آید. امیر (امیرحسین فتحی) شخصیتی که در ابتدا جسور، رام‌نشدنی و مطالبه‌گر می‌نماید در ادامه تبدیل به کاراکتری مطیع و فرمانبردار می‌شود که به‌سادگی تن به خواسته‌های جاه‌طلبانه متولی (مانی حقیقی) می‌دهد. شاید بتوان گفت مشکلات فراوان امیر در ماجرای پناهندگی‌اش به فرانسه، از او شخصیتی چنین سست و شکننده ساخته‌است ولی فیلم جز چند دیالوگ کوتاه، اطلاعاتی برای درک و تحلیل بهتر موضوع در اختیار مخاطب قرار نمی‌دهد.
از سوی دیگر فیلم به‌جای تمرکز بر شخصیت‌های اصلی و دغدغه‌های آنها، سراغ موضوعات و داستانک‌های دیگری نظیر قاچاق گوسفند زنده به کشورهای همسایه، سوداگری در بازار ارز و زیاده‌خواهی‌های آدم‌هایی نظیر متولی می‌رود.  وقتی فیلم به سکانس پایانی می‌رسد گویی از فصل ابتدایی به پایان‌بندی پرتاب شده‌ایم و در پرده دوم و بخش‌های میانی، چیز دندان‌گیری نصیب‌مان نشده‌است. هرچند سکانس پایانی نیز به‌نوبه‌خود عجیب و سوال‌برانگیز به‌نظرمی‌رسد، چه این‌که در صحنه‌ای از فیلم، شاهد معدوم‌کردن دستگاه ضبط تصاویر دوربین مداربسته کشتارگاه توسط متولی هستیم و از نقطه‌نظر سایر شخصیت‌های فیلم، دلیلی مبنی بر خطاکار بودن وی در قتل هاشم و پسرعموهایش به چشم نمی‌آید. این‌که سرآخر همه شخصیت‌های اصلی و فرعی فیلم، متولی را مقصر دانسته و برای ازمیان‌برداشتن او به نوعی متحد می‌شوند، نکته عجیبی است. انگار که شخصیت‌های داخل فیلم نیز همچون تماشاگران، آن صحنه کذایی دوربین مداربسته را دیده و از اصل ماجرا باخبر شده‌باشند!
در این میان کم‌اثرترین کاراکتر فیلم، اسراء (باران کوثری) است که با این‌که از نظر زمانی، حضوری کم‌وبیش پررنگ در فیلم دارد ولی این حضور آنچنان منفعلانه و کم‌خاصیت است که به‌راحتی قابل حذف و چشم‌پوشی است. نه‌تنها عشق و علاقه احتمالی میان او و امیر، آنچنان که باید به تصویر درنیامده و در باور نمی‌گنجد بلکه انتقام‌گیری شخصی او در آخرین سکانس فیلم، که یادآور سکانس قتل در سردخانه است، فاقد تاثیرگذاری و غافلگیری لازم است.
با تمام این اوصاف فیلم به لحاظ بصری، اثری خوش‌ساخت و خوش‌رنگ‌ولعاب جلوه می‌کند. فیلمبرداری جالب توجه و استفاده مناسب از نورپردازی به‌خصوص در میزانسن‌های مربوط به کشتارگاه، به فیلم جذابیتی دوچندان داده‌است. جذابیتی فرمی که می‌توانست به مدد محتوایی دقیق‌تر و منسجم‌تر، «کشتارگاه» را در ردیف آثار قابل‌تامل این سال‌های سینمای ایران قرار دهد. فرصتی کم‌نظیر برای عباس امینی که حالا ازدست‌رفته به نظر می‌رسد.