توییت پرحاشیه محسن رضایی درباره عملیات کربلای4 باعث شد تا عدهای روایتهای مجعول و مغرضانه از دفاع مقدس را مطرح کنند
عملیات علیه کربلای 4
اتو رو امام هشتم تمومش کنید مردم دارن تماشاتون میکنن!ب این را یکی از کاربران توییتر نوشته است. لحنی کنایی که از اآژانس شیشهایب فیلم ماندگار ابراهیم حاتمیکیا وام گرفته شده زمانی حاج کاظم و یکی از رزمندگان سابق مشغول یکی بدو بودند. توییت با هشتگ ا#کربلای_چهارب همراه شده. هشتگی که حالا و در این روزها، ترند توییتر فارسی شده است. ماجرا از جایی شروع شد که محسن رضایی فرمانده وقت سپاه در سالهای جنگ خواسته بود به زعم خودش، پاسخ تحلیل یکی از مورخان را بدهد که نوشته بود ما در کربلای4 شکست خوردیم. حساب کاربری رضایی توییتی منتشر کرد که شد دعوای این روزها: اعملیات #کربلای_چهار برای فریب دشمن انجام شد. اگر تحلیلگر تاریخی در فهم آن فریب بخورد، پس وای به حال نوشته های او.ب
همین عبارت 22 واژهای کافی بود تا موجی که سابقا در تشییع پیکر شهدای غواص بالا گرفته بود دوباره اوج بگیرد. حالا قریب به سه سال و اندی از آن روز میگذرد اما انگار کسی سر خون شهدا و به خصوص شهدای کربلای 4 تعارف ندارد. نیمنگاهی به فضای شبکههای اجتماعی کافی است که طیف متنوع کسانی به چشم بیاید که فارغ از جریان و سمت و سوی سیاسی متبوعشان به منطق فرمانده سالهای جنگ ایراد بگیرند و چنین روایتی از کربلای 4 و شهدای آن را مذمت کنند.
کاربری نوشته: امادرم خیلی فرق عدد کربلاها را نمیداند، بر خلاف جمعهها، دیروز خانهشان نرفتیم تا مبادا بپرسد که این چهار قاب عکس روی دیوار چه نسبتی با کربلای دو، چهار و پنج دارد. علی هم همچنان می پرسد پس کی بابا عباس به خوابش میرود. این شما و سرخوشی از دعواهای سیاسیتان، ما فقط نگاهتان می کنیم.ب کاربر دیگری با اشاره به عملیات کربلای 5 که دو هفته بعد از شکست کربلای 4 اتفاق افتاد با نقد توییت رضایی نوشته است: اآنهایی که دو هفته بعد از #کربلای_چهار رفتند شلمچه، هیچوقت نپرسیدند عملیات قبلی، فریب بود یا عملیاتِ لو رفته! هیچوقت هم نخواهند پرسید. فقط لطف کنید و هر سال در سالگرد آن عملیات برای تصحیح کارنامه خود، با احساسات خانوادههایشان بازی نکنید!ب
سوای این بحثها، بخش دیگری از واکنشها هم پی آن افتاد تا از نمد زیرسوال بردن مدیریت کلان جنگ، کلاهی برای جناحبازیهای سیاسی خود ببافند؛ موضعی که از سر تفریط از آن سوی بام افتاده بود. به غیر از برخی فعالان رسانهای یکجناح خاص سیاسی، برخی رسانههای معاند نیز وارد سوءاستفاده از این موضوع شده تا جایی که حتی تلفات ایران را در دو عملیات کربلای4و5، 43هزار شهید و مجروح اعلام کردند! در چنین بلبشوی روایی اما سوال اینجاست که واقعیت ماجرای کربلای 4 چه بود؟
تابستان 1365، بغداد
هواپیمای امریکایی با مشخصه شناسایی جعلی در بغداد به زمین نشست. هیات عالیرتبه آمریکایی، سفری به کلی سری را برای دیدار با هیات حاکمه عراق آغاز کرده بودند. مدتی بعد آنها در ساختمانی در کرانه رود دجله با ژنرال وفیق السامرایی دیدار کردند. کسی که مسؤول اطلاعات نظامی ارتش عراق بود و حالا رابط بین دستگاه اطلاعاتی ارتش بعث و مخوفترین سازمان اطلاعاتی دنیا(CIA) شده بود. ژنرال السامرایی یک دهه بعد زمانی که در منزلی در لندن از عراق گریخته و مشغول نوشتن خاطراتش بود به جزئیات این جلسه اشاره نمیکند. هرچند در یکی از فصلهای کتاب که به تشریح کمک سرویسهای اطلاعاتی خارجی به عراق میپردازد اشاراتی هم به پاس گلهای سه امتیازی میکند که امریکاییها در اختیارش قرار میدادند. در صفحه 1534 کتاب اویرانههای دروازه شرقیب آمده است:
اسرویسهای اطلاعاتی امریکا(سیا)، از اواخر مارس 1982(اوایل 1361) در زمینه کمکهای اطلاعاتی از همه جلوتر بودند. من عکسهایی را مشاهده کردم که به وسیله ماهواره از اهداف نظامی یا بسیج نیروهای ایران تهیه شده بود. به راحتی میتوانستیم تصویر سربازانی که در پادگانهای آموزشی ایران در حال آموزش نظامی بودند را مشاهده کنیم. حتی کسی که در مراسم رژه، دست و پایش به صورت اشتباه حرکت میداد هم در این تصاویر مشخص بود... ماهوارهها کلیه تحرکات ایرانیها را در جبههها برای ما زیر ذرهبین گرفته بودند.ب تابستان داغ 1365 فصل جدیدی در روابط اطلاعاتی میان امریکاییها و عراقیها رقم خورد. امریکاییها حتی برای اینکه قانون داخلی کشورشان را زیرپا نگذاشته و عکسهای جاسوسی ماهوارهای را در اختیار رژیم بعث نگذارند، تصاویر را به بغداد آورده، آنها را به سامرایی نشان داده و بعضا از آن کپی گرفته و در اختیار او میگذاشتند! کار برای ایرانیها سختتر شده بود. استراتژی اصلی ایرانیها، اتکا به امواج نیروی انسانی بود؛ چیزی که نمیشد آن را به راحتی پنهان کرد.
پاییز 1365،منطقه عملیاتی کربلای4
ابا شروع شناساییهای داخل اروند توسط غواصان اطلاعات و عملیات، پای فرمانده گردانها به منطقه باز شد... در عین حال یک اشکال اساسی ما را تهدید میکرد و آن عدمرعایت اصول امنیتی و اطلاع دشمن از حضور قریب به یکصد هزار نیروی ایرانی در عقبه این منطقه بود که تا زمان عملیات در اردوگاهها و پادگانهای مختلف جنوب مشغول آموزش بودند... هر بار که از دیدگاه به منطقه نگاه میکردیم، تحرکات جدید دشمن بیش از قبل هویدا بود. آنها نخلهای پشت خطشان را میانداختند و بین عقبه و خطشان تا لب آب به جاده میزدند و یک تپه کوتاه میساختند که در صورت لزوم، تانک روی آن بایستد و از از آن بالا اروند را بزند. در خط مقدم هم وجود کانالهای سراسری بتونی با سنگرهای متعدد تیربار و حتی پدافند ضدهوایی نشان میداد که احتمالا دشمن از عملیات خبردار شده است.ب اینها روایتی است که محمد سلگی از روزهای قبل از عملیات کربلای 4 ارائه میدهد. بجز تجمع یکصدهزار نفری نیروهای ایرانی(بزرگترین موج نیروی انسانی در سالهای جنگ) در منطقه عملیاتی که خوراک مناسبی برای ماهوارههای جاسوسی امریکاییها بود تا تصاویرشان مستقیما به استخبارات ارتش عراق و ژنرال وفیق السامرایی ارسال شود، سهل و ساده گرفتن اصول حفاظتی و اطلاعاتی هم چیزی است که در نوشتههای سلگی به چشم میخورد. اتفاقی که در دیگر کتابهای دفاع مقدس هم دیده میشود. انگار همه خبر داشتند قرار است عملیات بزرگی در منطقه آغاز شود. ژنرال السامرایی هم با چپِ پُر نشسته بود و آغاز عملیات را به انتظار میکشید. او 28سال بعد در مصاحبه با الجزیره و با اشاره به اطلاعاتی که امریکاییها در اختیارش گذاشته بودند گفت: ادر دسامبر سال 1986(اوایل زمستان 1365) ایرانیها آماده یک حمله گسترده در جنوب بودند.ب عملیاتی که قرار بود به فتح بصره بینجامد به یکی از بزرگترین ناکامیهای ایرانیها در جنگ مبدل شد.
واقعیتی مانند همه واقعیتها
دفاع مقدس با همه شکستها و پیروزیها و واقعیتهای خودش بخشی از تاریخ پرافتخار ایرانیها در چند صد سال اخیر آنهاست. برخلاف بسیاری از زد و خوردهای دویستسیصد سال اخیر، ذرهای از خاک ایران از خاک مادری جدا نشد و این مدیون خون همه شهدایی است که وقتی برای دفاع از مملکت، بند پوتینشان را سفت میکردند دنبال این نبودند که بفهمند عملیاتشان فریب است یا اصلی. جنگ یک واقعیت بود؛ یک واقعیت مثل همه واقعیتهای دیگری که ایرانیان تجربه کردند. در کنار همه فتحها و پیروزیها، ناکامیهایی هم وجود داشته. جالب آنکه حتی نفر اول مملکت هم ابایی ندارد که حالا بگوید بعضی از عملیاتهای بعضا بزرگ ایران در جنگ به درِ بسته خورد و شکست انجامید. شکستی که به تعبیر او نباید مایه ناامیدی شود. چه بهتر که در این روزها و در مرور وقایع تاریخ انقلاب و جنگ این را با خودمان مرور کنیم که گفتن بعضی واقعیتها شاید تلخ باشد، اما حتما آموزنده و عبرتبرانگیز است.
در همین زمینه گزارش صفحه 12 را هم بخوانید .