گفتوگو با مهرداد ضیایی، بازیگر و نویسنده
با مهربانی كاسبی نكنیم
نویسندهها آدمهای معمولی نیستند و نباید توقع داشت مثل عموم مردم به دنیا نگاه كرده و مثل آدمهای عادی زندگی كنند.در درون هر نویسنده چند نفر زندگی منحصر بفرد خود را دارند و مدام در گوش نویسنده زمزمه میكنند كه این زندگی را روی كاغذ بیاور. نویسنده هر چند به ظاهر خاموش است، اما در درونش غوغایی است، با شخصیتها سر و كله میزند، به آنها زندگی میبخشد تا زمانش برسد و آنها را به كلمه و جمله تبدیل كند. همه اینها باعث میشود تا نویسندهها آدمهای عادی نباشند، باید با احتیاط به آنها نزدیك شد تا مبادا كاسه لبریز از زندگی و شخصیت آنها ترك بردارد و آنچه رشته بودند، پنبه شود.حالا تصور كنید كه این نویسنده، بازیگر هم باشد و علاوهبر شخصیتهای داستان و فیلمنامه به نقشی كه روی صحنه تئاتر و مقابل دوربین بازی میكند هم فكر كند و با او هم كلنجار برود كه چگونه اجرایش كند تا ما كه او را میبینیم، باورش کرده و احساس نكنیم تقلبی و الكی است.
مهرداد ضیایی، هم بازیگر است و هم نویسنده اما قبل این كه وارد دنیای بازیگری شود، نویسنده بوده و الان هرچند بیشتر مردم او را به عنوان بازیگر میشناسند اما او خودش را نویسنده، میداند، نویسندهای كه هم داستان مینویسد و هم فیلمنامه. اما ضیایی این روزها دلخور است، هم از دنیای بازیگری و هم از دنیا و شرایط نویسندگی.ضیایی كه به مهربانی و اخلاقمداری بین سینماگران و اهالی تلویزیون و تئاتریها شهرت دارد، حتی نام كاری كه در آن بازی میكند هم نمیداند و وقتی به او میگویم دلیل این ندانستن چیست، میگوید: كارگردانش مهرداد خوشبخت است كه بسیار به او ارادت دارم، كارگردان كاربلدی است. با همه اینها نه فیلمنامه میخوانم و نه علاقهای دارم كه درباره آن بیشتر از نقشم بدانم. در یك كار بازی كردهام از زمستان پارسال تا الان فقط یك قسط پیشپرداخت دریافت كردهام و با اینكه تصویربرداری تمام شده اما دستمزدم را نگرفتهام! وقتی تولیدكنندهها اینجوری با ما رفتار میكنند من چرا باید نسبت به آثاری كه در آنها بازی میكنم خودم را صفر تا صد متعهد كنم. وقتی آنها با من با بیمهری رفتار میكنند، من آنقدر رغبت ندارم كه حتی نام كار را به خاطر بسپارم. فیلمنامه مینویسم، كامل و حرفهای. اما تصویب نمیشود. هستند كسانی كه دو خط طرح فیلمنامه میبرند و تصویب میكنند و بودجه میگیرند، در چنین شرایطی با چه دلگرمیای كار كنم.
حرفه و علاقه اصلیام نوشتن است و در دهه80 كار اصلیام نوشتن بود اما چند سالی است مجبورم برای گذراندن زندگی بازی در هر نقشی را قبول كنم و بیشتر اوقات از این كار لذت نمیبرم كه بماند، اذیتم هم میشوم.
ما شما را به عنوان آدم با سواد و مهربان میشناسیم، این را در نقشهای شما هم میتوان دید، تاكنون چند بار شما را در نقش دایی دیدهایم و در باور همه ما داییها، مهربانترین آدمهای روی زمین هستند.اما انگار شرایط سخت این روزها حوصله و تحمل شما را هم كم كرده.
بازیگر آثاری مانند كیمیا، راه بیپایان، آشپزباشی، مادرانه و... میگوید: بله! گاهی ظرفیت روانی آدمها به شكلی تمام میشود، در این شرایط آدمها واكنشهای مختلفی بروز میدهند كه یكی از آنها آزار رساندن به دیگران است و گاهی آزار رساندن به خودت و من با قبول كردن نقشهایی كه دوست ندارم به خودم آسیب میزنم، احساس بطالت و حسرت حالم را بد میكند. قرار بود كاری را برای آقای محمد حاتمی بنویسم كه از طریق بنیاد رودكی اجرا شود، اما آنقدر تخلیه روانی شدم كه مرددم این كار را تمام كنم یا نه. كلا درباره نوشتن دچار تردید شده ام كه این حرفه را ادامه بدهم یا نه.
به ضیایی میگویم به باور من از نویسندهها باید حمایت ویژه شود، چون این گروه تفكر و اندیشه را به جامعه تزریق میكنند و اگر حالشان خوب باشد حتما اندیشهورزی در جامعه ما قوت پیدا میكند. این نویسنده معتقد است كه نوشتن و نویسنده در كشور ما جدی گرفته نمیشود. او میگوید: من با جاهای زیادی همكاری كردهام؛ از وزارت ارشاد بگیر تا دانشنامههای مختلف كه كار سوپر آكادمیك انجام میدهند، اما هیچكدام از این سازمانها و نهادهای معتبر ردیف و تعریفی بهنام نویسنده نداریم ! ویراستار داریم اما نویسنده نه، حتی به عنوان صحاف میتوانی استخدام شوی اما به عنوان نویسنده نه! سالهاست این سوال را مطرح میكنم که چطور میشود نویسنده استخدام نشود اما ویراستار بشود، هرچند نزدیك به 30 سال است ویراستارم اما هیچ كجا مرا استخدام نكرده است.
ضیایی نقشهای مختلفی را بازی كرده. به قول خودش حتی نقش آدمكش را هم بازی كرده و 50بار در كارهای مختلف وكیل بوده، اما سه بار دایی بوده كه اتفاقا همان داییها بیشتر در ذهنها مانده. به ضیایی میگویم شاید به این دلیل كه در جامعه ما كه كم و بیش عصبانی است مردم به دنبال مهربانی هستند و آدمهای مهربان یادشان میماند. این جستوجو برای دریافت مهر و مهربانی حتی به نقشها هم رسیده. از این نویسنده كه بهتازگی مجموعه شعرش با نام «مرا به پیراهنت بسپار» منتشر شده درباره مهربانی و تاثیراتی كه بر مردم و جامعه دارد، میپرسم ، میگوید: متاسفانه در كشور برای بردباری، رواداری و مهربانی دچار حساب و كتاب شدهایم. مردم بیشتر حرف مهربانی را میزنند تا عمل به آن. در چنین شرایطی نمیتوان انتظار داشت مهربانی و بردباری گسترش پیدا كند. واقعیت این است كه مهربانی تبدیل به معامله و كاسبی شده است. در فرهنگ شرق و در دین ما تاكید شده كه مهربانی باید بدون حساب و كتاب و بدون سود و منفعت شخصی باشد اما الان بیشتر ما منتظریم در قبال خوبی و مهری كه به دیگران میكنیم، دو برابرش را دریافت كنیم، منتظر نتیجه مادی هستیم كه این با ذات مهربانی مغایر است. در جامعهای مانند آمریكا همه چیز بر مبنای معامله و سود و زیان مالی است.
برای همین، آنجا هیچكس توقع ندارد از دیگران مهربانی بیحساب و كتاب دریافت كند و اینگونه مهرورزی در چارچوب خانه و خانواده تعریف شده است، اما ما كه در جامعهای زندگی میكنیم كه كتابهای قرآن و نهجالبلاغه سبك زندگی را به ما یاد میدهد باید قواعد مهربان زیستن را هم از این كتابها یاد بگیریم. در این كتابها تاكید شده مهربانی برای كاسبی و معامله نیست. به همین دلیل به همه پیشنهاد میكنم گاهی قرآن و نهجالبلاغه بخوانیم.
مهرداد ضیایی، هم بازیگر است و هم نویسنده اما قبل این كه وارد دنیای بازیگری شود، نویسنده بوده و الان هرچند بیشتر مردم او را به عنوان بازیگر میشناسند اما او خودش را نویسنده، میداند، نویسندهای كه هم داستان مینویسد و هم فیلمنامه. اما ضیایی این روزها دلخور است، هم از دنیای بازیگری و هم از دنیا و شرایط نویسندگی.ضیایی كه به مهربانی و اخلاقمداری بین سینماگران و اهالی تلویزیون و تئاتریها شهرت دارد، حتی نام كاری كه در آن بازی میكند هم نمیداند و وقتی به او میگویم دلیل این ندانستن چیست، میگوید: كارگردانش مهرداد خوشبخت است كه بسیار به او ارادت دارم، كارگردان كاربلدی است. با همه اینها نه فیلمنامه میخوانم و نه علاقهای دارم كه درباره آن بیشتر از نقشم بدانم. در یك كار بازی كردهام از زمستان پارسال تا الان فقط یك قسط پیشپرداخت دریافت كردهام و با اینكه تصویربرداری تمام شده اما دستمزدم را نگرفتهام! وقتی تولیدكنندهها اینجوری با ما رفتار میكنند من چرا باید نسبت به آثاری كه در آنها بازی میكنم خودم را صفر تا صد متعهد كنم. وقتی آنها با من با بیمهری رفتار میكنند، من آنقدر رغبت ندارم كه حتی نام كار را به خاطر بسپارم. فیلمنامه مینویسم، كامل و حرفهای. اما تصویب نمیشود. هستند كسانی كه دو خط طرح فیلمنامه میبرند و تصویب میكنند و بودجه میگیرند، در چنین شرایطی با چه دلگرمیای كار كنم.
حرفه و علاقه اصلیام نوشتن است و در دهه80 كار اصلیام نوشتن بود اما چند سالی است مجبورم برای گذراندن زندگی بازی در هر نقشی را قبول كنم و بیشتر اوقات از این كار لذت نمیبرم كه بماند، اذیتم هم میشوم.
ما شما را به عنوان آدم با سواد و مهربان میشناسیم، این را در نقشهای شما هم میتوان دید، تاكنون چند بار شما را در نقش دایی دیدهایم و در باور همه ما داییها، مهربانترین آدمهای روی زمین هستند.اما انگار شرایط سخت این روزها حوصله و تحمل شما را هم كم كرده.
بازیگر آثاری مانند كیمیا، راه بیپایان، آشپزباشی، مادرانه و... میگوید: بله! گاهی ظرفیت روانی آدمها به شكلی تمام میشود، در این شرایط آدمها واكنشهای مختلفی بروز میدهند كه یكی از آنها آزار رساندن به دیگران است و گاهی آزار رساندن به خودت و من با قبول كردن نقشهایی كه دوست ندارم به خودم آسیب میزنم، احساس بطالت و حسرت حالم را بد میكند. قرار بود كاری را برای آقای محمد حاتمی بنویسم كه از طریق بنیاد رودكی اجرا شود، اما آنقدر تخلیه روانی شدم كه مرددم این كار را تمام كنم یا نه. كلا درباره نوشتن دچار تردید شده ام كه این حرفه را ادامه بدهم یا نه.
به ضیایی میگویم به باور من از نویسندهها باید حمایت ویژه شود، چون این گروه تفكر و اندیشه را به جامعه تزریق میكنند و اگر حالشان خوب باشد حتما اندیشهورزی در جامعه ما قوت پیدا میكند. این نویسنده معتقد است كه نوشتن و نویسنده در كشور ما جدی گرفته نمیشود. او میگوید: من با جاهای زیادی همكاری كردهام؛ از وزارت ارشاد بگیر تا دانشنامههای مختلف كه كار سوپر آكادمیك انجام میدهند، اما هیچكدام از این سازمانها و نهادهای معتبر ردیف و تعریفی بهنام نویسنده نداریم ! ویراستار داریم اما نویسنده نه، حتی به عنوان صحاف میتوانی استخدام شوی اما به عنوان نویسنده نه! سالهاست این سوال را مطرح میكنم که چطور میشود نویسنده استخدام نشود اما ویراستار بشود، هرچند نزدیك به 30 سال است ویراستارم اما هیچ كجا مرا استخدام نكرده است.
ضیایی نقشهای مختلفی را بازی كرده. به قول خودش حتی نقش آدمكش را هم بازی كرده و 50بار در كارهای مختلف وكیل بوده، اما سه بار دایی بوده كه اتفاقا همان داییها بیشتر در ذهنها مانده. به ضیایی میگویم شاید به این دلیل كه در جامعه ما كه كم و بیش عصبانی است مردم به دنبال مهربانی هستند و آدمهای مهربان یادشان میماند. این جستوجو برای دریافت مهر و مهربانی حتی به نقشها هم رسیده. از این نویسنده كه بهتازگی مجموعه شعرش با نام «مرا به پیراهنت بسپار» منتشر شده درباره مهربانی و تاثیراتی كه بر مردم و جامعه دارد، میپرسم ، میگوید: متاسفانه در كشور برای بردباری، رواداری و مهربانی دچار حساب و كتاب شدهایم. مردم بیشتر حرف مهربانی را میزنند تا عمل به آن. در چنین شرایطی نمیتوان انتظار داشت مهربانی و بردباری گسترش پیدا كند. واقعیت این است كه مهربانی تبدیل به معامله و كاسبی شده است. در فرهنگ شرق و در دین ما تاكید شده كه مهربانی باید بدون حساب و كتاب و بدون سود و منفعت شخصی باشد اما الان بیشتر ما منتظریم در قبال خوبی و مهری كه به دیگران میكنیم، دو برابرش را دریافت كنیم، منتظر نتیجه مادی هستیم كه این با ذات مهربانی مغایر است. در جامعهای مانند آمریكا همه چیز بر مبنای معامله و سود و زیان مالی است.
برای همین، آنجا هیچكس توقع ندارد از دیگران مهربانی بیحساب و كتاب دریافت كند و اینگونه مهرورزی در چارچوب خانه و خانواده تعریف شده است، اما ما كه در جامعهای زندگی میكنیم كه كتابهای قرآن و نهجالبلاغه سبك زندگی را به ما یاد میدهد باید قواعد مهربان زیستن را هم از این كتابها یاد بگیریم. در این كتابها تاكید شده مهربانی برای كاسبی و معامله نیست. به همین دلیل به همه پیشنهاد میكنم گاهی قرآن و نهجالبلاغه بخوانیم.