برداشت آزاد از کتاب «قیام حسین؟ع؟» استاد شهیدی ؛ چطور 50سال بعد از رحلت حضرت رسول؟ص؟ مسلمانان در قتل نوه او همپیمان شدند
حکایت آنان که سکوت کردند
آنچه میخواهم بگویم داستان نیست. روایتی از حرکت تاریخ، حکایت دگرگونی آدمهاست؛ آدمهایی شبیه تو. میگویم که مرا سرزنش نکنی، تویی که هزار و اندی سال پس از من در عافیت به قضاوت من نشستهای. تو چه میدانی بر ما چه گذشته است. آیا مطمئنی که اگر تو به جای ما بودی، راه و روش دیگری در پیش میگرفتی؟
وقتی پیامبر رحلت کرد، من کودک بودم ولی سنت و سیره او را خوب به یاد دارم. من دوران زمامداری شیخین و خلافت علی(ع) را دیدهام. من دیدهام علی بعد از گذشت تنها بیست و پنج سال از رحلت رسول از جماعت خو گرفته با اشرافیت، ثروت و قدرت چهها کشید. آن زمان که من از مدینه خارج شدم و خواستم خود را به عراق برسانم، میان حق و باطل سرگردان بودم. میدانی دگرگونی احوال مردمان و درآمیختن دوغ و دوشاب یعنی چه؟
در دوران خلیفه سوم به کوفه آمدم، به شهری که وقتی علی(ع) آن را به مرکز حکومت خود تبدیل کرد، هنوز بیست سال هم از ساختنش نگذشته بود. شهری که در آن از هرنوع آدمی پیدا میکردی، شهری هزار فرقه و هزار رنگ. اما نه اینکه فکر کنی تنها کوفه و بصره و عراق چنین بود، نه! تمامی بلاد مسلمین به همین مصیبت دچار شده بود. وقتی یزید با ادعای حکومت بر جمیع مسلمین توسط پدرش بر تخت پادشاهی نشست، سه نفر از فرزندان صحابه و خلفای درگذشته در مدینه بودند؛ حسین فرزند علی(ع)، عبدا... پسر زبیر و عبدا... پسر عمر. در این میان تنها فرد محبوب و شایسته در میان عموم مسلمانان حسین فرزند فاطمه(س) و نواده رسول خدا(ص) بود. تنها کسی که حکومت از بودنش هراس داشت و از همان ابتدا قرار بود در صورت بیعت نکردن با خلیفه کشته شود.
من و بسیاری دیگر حتی با حسین مخالف نبودیم چه برسد به اینکه به کشته شدنش راضی باشیم. هنوز هم میگویم حق او این نبود. ممکن است عدهای بگویند حسین با خلیفه وقت بیعت نکرد؛ خب نکرده باشد! مگر اولین بار بود که کسی از بیعت با خلیفه جدید سر باز میزد؟ با خود پیامبر هم کسانی دست دوستی ندادند، حتی با خلیفه اول، حتی با علی(ع). اما بیعت نکردن هیچوقت جرم نبوده است؛ آن هم جرمی که جزایش مرگی چنان باشد. میگویند حسین بیعت نکرد که هیچ، بر خلیفه وقت شورید و قیام کرد. اما فکر میکنی ما نمیدانستیم او به قصد جنگ نیامده بود؟ او لشکری فراهم نکرد. به کوفه آمد چون از او خواستند بیاید. هزاران نفر به او نامه نوشتند که یاریاش میکنند، که بیاید و حرام و حلال خدا را که جابهجا شده بود به جای خود برگرداند. این لزوما به معنی جنگ و لشکرکشی نیست. میگویند این همان اتفاقی است که سالها قبل بین علی و معاویه، بین کوفه و شام افتاد. به تو میگویم معاویه سپاهی عظیم به جنگ خلیفه وقت آورد، اما علی(ع) تا جایی که توانست برای حفظ خون مسلمانان تلاش کرد.
حسین(ع) هم به آنهایی که در برابرش صف کشیده بودند، گفت، این آخرین فرصتی است که برای انتخاب زندگی آزاد دارند و اگر آن را از دست بدهند دیگر هیچگاه روی رستگاری را نخواهند دید. گفت شتاب نکنند در ریختن خون او و حرمتش را نشکنند، که خیرخواه آنان است و برای تفرقهافکنی و جنگ نیامده است. گفت اگر او را نمیخواهند رهایش کنند تا به دیاری دیگر برود.
ما میدانستیم که هدف آنها احقاق حق و برپایی عدالت، احیای سنت رسول خدا و از بین بردن بدعتهای پدید آمده در دین بود. امان از بدعتها! امان از آنچه به نام دین و پیامبر، تنها در اندکی پس از رحلت او سر برآورده بود. تو چه میدانی از جان گرفتن سنتهای زشت جاهلی، تعصبات کور قبیلهای، پا گرفتن اشرافیت ، دنیاطلبی و عطش قدرت؟ تو چه میدانی از شکستن و نقض پیمانها، از دگرگونی ایمان و عقیده مسلمانان و بنده خدایان زر و زور شدن؟ نه، تو نمیدانی سقوط یعنی چه! مرا برای سکوتم محاکمه میکنی. فکر میکنی در سال ۶۱ هجری تعداد کسانی که پیامبر را دیده و سخنانش را شنیده بودند در کوفه، بصره، مدینه، مکه و شام کم بود؟ نه، هم صحابه بودند و هم تابعین، تعدادشان هم انگشتشمار نبود. آنها چرا سکوت کردند؟ نه تنها در قتل حسین(ع)، که در دگرگونی سنت رسول خدا و شیوه حکومت بر مسلمین ساکت بودند؛ در تغییر احکام و شریعت، در شیوه زیست مردمان، در همه اینها جز اندکی از مردمان باتقوا، بقیه یا همراه جماعت شدند یا سکوت کردند و به سجادههایشان پناه بردند. فراموش نکن ما، چه آنها که تیغهایمان را بر خاندان رسول خدا تیز کردیم، چه آنها که در خانههایمان را بستیم که صدای یاریخواهی حسین(ع) را نشنویم، چه آنها که بر بالای تپه ایستادیم و در حالی که به خون غلتیدن بهترین مردمان روزگار را نظاره میکردیم اشک ریختیم و خدا را به یاری آنها طلبیدیم، آری همه ما مسلمان بودیم. حالا تو خوب گوش کن، بعد از هزار و اندی سال هنوز از کربلا صدای مردی میآید که میگفت: مردم بنده دنیایند، دین را تا آنجا میخواهند که با آن زندگانی خود را سر و سامان دهند و چون آزمایش در میان آید، دینداران اندک خواهند بود.