علل مشارکت زنان در جرایم ارتکابی مردان
دکتر ایوب میلکی عضو هیأت علمی دانشگاه و وکیل دادگستری
روزگاری دیدگاههای جرم شناسی متمرکز بر این بود که زنان به لحاظ ضعف قوای جسمانی یا شدت عواطف و احساسات زنانه، میل یا انگیزهای به ارتکاب جرایم خشن و فیزیکی ندارند و عمدتا فعالیت و سبک و شیوه حیات مجرمانه خود را صرف جرایم مبتنی بر پنهانکاری، دسیسهچینی و رفتارهای مجرمانهای نظیر سقط جنین، خیانت، کلاهبرداری و سرقتهای ساده میکنند. در تئوریهای اولیه جرمشناسی، زنان جایگاه چندانی در مطالعات نداشتند و یکی از علل آن این بود که تصور میشد جرم پدیدهای ذاتا مردانه است و زنان اغلب قربانیان جرم هستند. این نگرش توأم با ترحم و حمایت تا چند دهه اخیر باعث شده بود نقش زنان در بزهکاری بهعنوان حدود نیمی از جمعیت انسانی جوامع اساسا یا دیده نشود یا کمتر از مردان ظهور و بروز کند.
اما با گسترش نحلهها و شاخههای مطالعاتی جدید در حوزه جرمشناسی بهویژه تئوریهای مبتنی بر بزه دیدهشناسی جنسیتی، امروزه زنان با تغییر الگوها و شیوههای رایج و مورد انتظار، همگام با تحولات اجتماعی و متعاقب گذار برخی جوامع از مرحله سنتی به صنعتی، وارد عرصههای مجرمانه خشونتآمیز و پرخطر شدهاند.
در جامعه فعلی ایران، اخیرا زوجین در اقداماتی هماهنگ و از قبل طراحی شده مبادرت به سرقت از طلافروشیها، اماکن عمومی و شخصی کرده یا قربانی را با دامگستری به محل وقوع جنایت نظیر منزل مشترک یا مکان خاص کشانده و سپس نقشه شوم مجرمانه خود را اعم از قتل، اخاذی و نظایر اینها پیاده و اجرا میکنند. به طور دقیق نمیتوان یک یا چند عامل را بهعنوان عامل انحصاری معرفی کرد، زیرا هر کنش مجرمانهای تحت تأثیر شرایط و اوضاع و احوال خاص خود تحقق پیدا میکند، اما از منظر کلی میتوان گفت اضمحلال و کمرنگ شدن ارزشهای اخلاقی و هنجاری در جامعه باعث گسترش روزافزون پدیدههای مجرمانه از این قبیل شده است. همچنین تغییر سبک زندگی از الگوی سنتی به الگوی صنعتی و فناورانه تحت تأثیر فضای مجازی، ماهواره و اینترنت و حتی ملاکها و معیارهای اشتباه در همسرگزینی نیز از علتهای دیگر ازدیاد این آسیب اجتماعی و ترویج آن در جامعه است.
بر اساس تئوری «معاشرت ترجیحی» جرمشناس معروف، ادوین ساترلند، انسان در طول زندگی خود با گروههای اجتماعی متفاوتی نظیر خانواده، همسر، دوستان، همکلاسیها، همبازیها و ... معاشرت کرده و تحتتاثیر رفتارهای آنان قرار میگیرد که در برخی موارد خلاف قانون و ناسازگار با هنجارهاست. در این میان، اگر ناهنجاریها بر سازگاریها غلبه پیدا کند، فردی که با این گروهها معاشرت میکند، الگوهای ناسازگار را ترجیح داده و در نتیجه به سمت بزهکاری سوق پیدا میکند.
از منظر فردی و بعد جنسیتی نیز میتوان گفت جایگاه و سبک زندگی، نوع پوشش و شیوه رفتاری زنان نیز میتواند آثار بسیاری از جرایم را پنهان و مخفی کند یا وقوع بسیاری از جرایم را تسهیل کند. شاید به همین دلیل است که مردان ترجیح میدهند از قوه زنانگی آنها در ارتکاب جرایم مختلف استفاده کنند. گفته میشود از نظر زیستی و بیولوژیکی، زنان توانایی جسمی چندانی در مقایسه با مردان ندارند، بنابراین نمیتوانند مانند آنها به مقابله، ستیزهجویی و برخورد با دیگران بپردازند. از طرفی حس انتقامگیری بسیار شدیدی در بین زنان حاکم است یا اینکه زنان دارای حس اغواگری شدیدی هستند و به همین دلایل، در مواردی زنان ترجیحمیدهند در بزهکاریهای مردان شریک شده یا به شراکت ترغیب و تحریک یا حتی در مواردی مانند خیانت زن به شوهر تهدید به مشارکت شوند.
به نظر میرسد اگر زن و مرد زمینه و استعداد مجرمانهای داشته باشند، به دلیل استمرار رابطه زناشویی و تقلید و الگوبرداری رفتاری از یکدیگر، به مرور تجارب و آموزههای مجرمانه را به یکدیگر منتقل کرده و در نتیجه تحت شرایط و عوامل زمینهساز مانند فشارهای معیشتی و اقتصادی یا خیانت و امثالهم زمینه تبانی و طراحی و بروز استعدادهای مجرمانه آنها در قالب همدستیها و مشارکتهای جنایی فراهم میشود.