كافی بود خبرنگار با او تماس بگیرد و پیگیر حالش باشد. آن وقت بود كه حتما این جمله را میشنید كه خودم را به خدا سپردم و با توكل به خدا درمانم را ادامه میدهم. زندهیاد
محب اهری روزهایی بود كه دنبال آمپولهای گرانش میرفت، اما به اندازه كافی پول نداشت، آن وقت بود كه در دلش از خدا كمك میخواست تا راهی برایش باز كند و خدا هم گشایشی
در كار به وجود میآورد.
او همیشه تاكید میكرد كه درد آدم را خیلی اذیت میكند و وقتی كه میآید دیگر هیچ كاری نمیتوان انجام داد، اما اینها نباید باعث شود كه توكل و صبر را از دست داد. محب اهری اعتقاد داشت زندگی موهبتی است كه برای حفظ آن باید تلاش كرد.
او همیشه به خانوادهاش تاكید میكرد كه واقعیت بیماری را نمیتوان منكر شد، اما باید تحمل را بالا برد! او میگفت در مقابل درد صبوری نشان میدهد و از اطرافیانش هم میخواست كه در این صبوری او را همراهی كنند. این هنرمند اعتقاد داشت كه نباید به بیماری فكر كرد چون درد تشدید میشود، به همین دلیل باید بیمار برای خودش كار بتراشد! او هم همیشه كار میكرد و معتقد بود بدون كار نمیتواند زندگی كند. به همین دلیل با وجود درد، نقشها و كارهای كوتاهمدت را میپذیرفت؛ چون امید به ادامه زندگی داشت.