رویداد خلعید از شركت نفت ایران و انگلیس در گفت و شنود با امیر مكی، برادرزاده حسین مکی
وعده شكلات در سفر آمریكا
امیر مكی، برادرزاده مرحوم حسین مكی، چهره نامدار نهضت ملی ایران است. او اخیرا اثر تاریخی-پژوهشی «زندگینامه سیاسی حسین مكی» را روانه بازار نشر كرده كه به همین بهانه و به مناسبت سالروز خلعید از شركت نفت ایران و انگلیس، با او به گفتوگو نشستیم. نتیجه این گفتوگو در پی میآید.
مرحوم مكی چگونه و به چه ترتیبی به هیات خلعید دعوت شد؟ ایشان در میان اعضا چقدر نقش داشت؟ چون خلعید را به اسم افراد مختلف زدهاند، اما در عین حال به نظر میرسد مرحوم مكی در این زمینه نقش شاخصی داشته كه عمدتا سعی شده است در میان پروپاگاندای جریان غالب تاریخنویسی ملی شدن نفت مخفی بماند. با اتكا به آنچه از خود ایشان شنیدید و اسناد و مدارك، چه نكاتی در این مورد قابل اشاره است؟
نكته خیلی مهمی را مطرح كردید. مرحوم مكی با توجه به حضور موثر در مجلس پانزدهم و جلوگیری از تصویب قرارداد گس-گلشاییان در مبارزات نهضت ملی نقش پررنگی پیدا كرد. همچنین در رساندن اطلاعات، اسناد و مدارك مخفیانه نفت كه داشت رد و بدل میشد. با توجه به قاطعیت كلام مرحوم مكی و نگاه مردمیاش كه خودش هم بهنوعی از دل همین مردم برخاسته بود، تمایل بر این بود كه ایشان را به عنوان یكی از اعضایی كه مبارزات منتهی به ملی شدن نفت از خودش نقشی نشان داده بود برای هیات مختلط نفت انتخاب كنند. با نظر نمایندههای مجلس، پنج نفر را انتخاب كردند. آقای اللهیار صالح، دكتر معظمی، دكتر شایگان، حسین مكی و آقای اردلان كه از طرف مجلس انتخاب شدند. نكته مهم این بود كه دبیری هیات مختلط را هم به مرحوم مكی دادند.
با توجه به اینكه مرحوم مكی هم جزو اولین نفراتی بود كه به اتفاق مهندس بازرگان و دیگران برای عملیات خلعید به خرمشهر و آبادان رفتند در آنجا نقش ایشان بسیار پررنگتر شد. با همه حواشی كه برای شخص مكی و بهنوعی دیگران ایجاد شد تا نقش آنان را كمرنگ یا پر رنگ كنند، مرحوم بازرگان و مرحوم امیر علایی در كتابها و نوشتههایشان به دفعات مطرح كردهاند كه: اگر صراحت كلام و قاطعیت مكی نبود، شاید 29 و 30 خرداد علامت خلعید را در آنجا نمیدیدیم! كما اینكه آقای بازرگان در كتاب خاطراتشان مطرح كردند: «ما رفتیم در اتاق آقای دریك و مكی با چشم و ابرو به من گفت: برو بنشین روی صندلیاش، پشت میزش! گفتم: مگر میشود؟ گفت: تو برو بنشین و كاری نداشته باش!»
رفت و نشست. دریك كه وارد شد و دید بازرگان پشت میزش نشسته است، گفت: این اصلا جزو قرارمان نبود، باید از دولت و دفتر شركت در تهران به ما ابلاغ شود!...
وقتی سر و صدا و حتی زمزمه ملی شدن نفت پیش آمد، مردم آبادان جان تازهای گرفتند و همان زمان به شكل خودجوش بعضی از كارهای هیات خلعید را انجام دادند؛ حتی قبل از اینكه پای آن هیات به آنجا برسد...
دقیقا!
بهنوعی طغیان و پنجه كشیدن بر چهره انگلیسیها از همان اول كه فعل و انفعالات سیاسی در تهران شروع شد، در آبادان هم دیده میشد. مرحوم مكی و اسناد در این زمینه چه میگویند؟
یكی از نكات مهم كه مرحوم مكی هم مطرح میكرد، این بود كه قبل از 29 اسفند كه عملا ملی شدن صنعت نفت تصویب و ابلاغ شد، حتی با اینكه نزدیك نوروز بود و مردم باید به تدارك سال جدید و عید میرسیدند، ولی ایشان شروع كردند به جمع كردن سند. حتی میگفتند ما در پالایشگاه آبادان، رابطینی داشتیم كه شروع كردند به آگاه كردن كارگران و جمعكردن اسناد و مدارك. عكسهایی را تهیه كردند، با خیلیها مذاكره كردند، بهخصوص در بحث چادرنشینها و حصیرآباد؛ برای اینكه اعضای هیات خلعید بیایند و اسناد و مداركشان محكمتر باشد. كما اینكه در این بازه زمانی كه آقایان از تهران به آبادان رسیدند، اعتصاب بسیار گستردهای انجام شد كه طبق تخمینها حدود 27 هزار كارگر در آن شركت داشتند كه بنا بر گفتههای آقای دریك و دیگر مدیران كل، یكسری از كارگرها به كار برگشتند و عدهای هم برنگشتند! درگیریهای خیابانی انجام شد؛ بهطوری كه در یكی از میادین اصلی آبادان درگیری شد و طبق اعلام انگلیسیها، دو سه نفر از تبعههای انگلیسی و چند كارگر ایرانی آنجا كشته شدند.
انگلیسیها در حالت میانه و برزخ قرار گرفته بودند كه این قضیه به كجا میرسد. اسناد و مدارك بسیاری بر ضد دولت انگلیس بود. كمااینكه مرحوم مكی مطرح میكردند حتی حسابدارهای زیردست پالایشگاه شركت نفت ایران و انگلیس شروع كردند به سند برداشتن، یا كپی میگرفتند یا یادداشت برمیداشتند تا هركسی به نوبه خودش در این مسیر قدمی برداشته باشد.
همانطور كه اشاره كردم، مهندس بازرگان اظهار كرده است كه: آقای مكی خلعید را ناتمام گذاشت و برگشت! این ادعا چقدر واقعی است؟ و احیانا اگر مكی زودتر برگشت، چه دلیلی داشت؟
مرحوم مكی دو نكته را ذكر كرد. یكی اینكه میگفت: كار ما تمام شده بود و برگشتم و برای این كار هم اجازه گرفتم. دیگر موردی كه خود مكی درباره آن صحبت میكرد، بیماری كلیهای بود كه گرفت. دیگر اینكه میگفت: وقتی این قضیه را مطرح كردم، گفت حداكثر یك هفته برگشتم و مجددا به آبادان رفتم. آقای مهندس بازرگان میگویند: زمانی كه ما نیاز داشتیم مكی بدون اجازه آمد، ولی اینطور نبود. هم مدارك و هم نامههایش هست كه درخواست كرده بود برگردد، این هم در حالی بود كه بخش عمده كار صورت گرفته بود.
در ادامه ماجرا، رفته رفته اختلاف بین مرحوم مصدق و مرحوم مكی خودنمایی كرد. درحالی كه اساسا كسی انتظار آن را نداشت و همه مایل بودند وحدت اولیه حفظ شود. گرچه مكی در این باره صحبت و نكات جالبی را بیان كرده است، اما بهطور مشخص چه شد كه رابطه صمیمی بین این دو به آن سرانجام رسید؟ مكی بازگرداننده دكتر مصدق به عرصه سیاست بود. چه شد كه این رابطه نهایتا به چنین نقطهای منتهی شد؟
بعد از عملیات خلعید، تا 30 تیر هم اوضاع و احوال بد نبود، ولی پس از آن مسائلی نمایان شد كه سؤالبرانگیز بود. به نظر میرسید كه دكتر مصدق دید خود را تغییر داده است. تحلیلگران و برخی دوستان بر این باورند كه دكتر مصدق تمایل داشت داربستی را كه تا آن زمان به آن تكیه كرده و از آن بالا رفته بود باز یا خراب كند، ولی غافل از اینكه اگر خدای نكرده سقوطی پیش بیاید كه پیش آمد، منجر به سقوط خودش میشود. اختلاف عمده مكی با دكتر مصدق در وقایعی كه به كودتا منتهی شد، یكی به انتصابات دكتر مصدق برمیگشت كه مكی روی این مسأله حساسیت خاصی داشت و میگفت كسانی كه یك بار امتحانشان را پس دادهاند و ایادی انگلیس و آمریكا و دول استعماری هستند، چرا باید در پستها قرار بگیرند؟ مثل وثوق، متین دفتری و نفرات دیگر. جالب است خود مكی در یادداشتهایش نوشته است: بعد از اینكه كودتا انجام و مجددا هیات مدیرهای برای نفت تشكیل شد، نمیدانم چرا آقای فاتح را عوض نكردند؟ زاهدی میگفت: كسی كه از جلسات همه ریپورتها را بیرون میآورد، نمیتوانم عوض كنم! همین انتصابها یكی از مسائل عمده اختلاف بین مكی با مصدق شد. علاوه بر این در خواست غیرقانونی اختیارات شش ماهه و یكساله، مرحله دیگری از اختلافات را پیش آورد. بحث انحلال مجلس كه دیگر اوج رویارویی این دو بود. مكی و دوستانش از این وحشت داشتند كه مبادا دكتر مصدق بخواهد این كار را انجام بدهد كه متأسفانه همهپرسی مجلس را هم انجام داد.
طرفداران دكتر مصدق از جمله دكتر فاطمی در یادداشتهایی كه بعد از 28 مرداد نوشته، گفتهاند كه مكی سر ماجرای نرفتن با دكتر مصدق در سفر به آمریكا، با وی اختلاف پیدا كرد. این دلیل خیلی سطحی به نظر میرسد، اما در عین حال میتواند درست هم باشد. دیدگاه شما در این باره چیست؟
با توجه به روحیاتی كه از مرحوم مكی دیده بودم، احساس میكنم این واقعه بر روحیه او اثر داشت. به دلیل اینكه مكی جزو طلایهداران اصلی نهضت نفت بود و دراین باره انتظاراتی داشت. طبق گفته مكی، از داخل تهران و دولت به او گفته بودند: شما هم برای رفتن به آمریكا و دادگاه، جزو همراهان دكتر مصدق انتخاب شدهاید. مكی به صورت شفاهی هم میگفت: نمیدانم چه شد كه یكدفعه به من اطلاع دادند اسمتان از لیست در آمد! اینكه چه شد، خود مكی جواب خاصی نمیداد، ولی فكر میكنم كسانی كه بهنوعی از مطرح شدن مكی بیش از این حد و اندازه، ناراحت بودند این اقدام را انجام دادند. به هرحال اصل ماجرا و حتی درگیری لفظی ای را كه در پی آن پیش آمد تاییدمیكنم.
شما بهتازگی، كتابی درباره زندگی سیاسی مرحوم مكی منتشر كردهاید كه همین موضوع، درباره چند و چون روابط شما با مكی سؤالاتی ایجاد میكند. با توجه به اینكه ایشان فرزندی نداشتند، از چه زمانی به ایشان نزدیك شدید و چگونه به جمعآوری مطالب و خاطرات مربوط به ایشان پرداختید؟ البته ایشان خود، بخش عمده خاطراتش را نوشته، اما آنچه موجب شد به ایشان نزدیك شوید و مطالبی را از ایشان ضبط كنید، چه بود؟ بازه زمانی این ارتباط چقدربود؟
همانطور كه در كتابم هم آوردهام، از شانزده سالگی ـ سال 1368 ـ بهنوعی مكی را از حالت عمو و فامیل بودن فراتر میدیدم. هروقت به منزلشان میرفتم، خانه را پر از تابلوهایی مربوط به تاریخ معاصر و عكسهای ایشان با دكتر مصدق، دكتر فاطمی و دیگر اعضای جبهه ملی میدیدم. اینها مرا واداشت كمی به ایشان نزدیكتر شوم و صحبتهایی كنم كه متأسفانه یا خوشبختانه تا 26 سالگی بیشتر دوام نیاورد و زمانی كه ایشان سال 1378 فوت كرد، این پرونده بسته شد. موقعی كه با ایشان صحبت میكردم، گرایشهای ملی ایشان و انزجار از استعمار و دلسوزی برای افراد كمدرآمد و محروم كشور، مرا تحت تأثیر قرار داد و بر آن شدم مطالب این كتاب را جمعآوری كنم. خیلیها به من میگفتند: ایشان موارد مربوط به خودش را، در خاطراتش نوشته است، ولی من حس میكردم بهطور مثال، خیلی از خاطرات، نكات و داوریهایی كه روزنامهها درباره مكی درج میكردند، نه به گوشش رسیده و نه دیده است. ما به عنوان راوی نیم قرن بعد، توانستیم مطالب جدیدتری را برای خواننده جمعآوری و مطرح كنیم تا نگاه بدیع و تازهای به این قضیه داشته باشیم.
خاطره جالبی به ذهنتان مانده که تعریف کنید؟
نكتهای كه بد نیست اینجا بگویم، در كتاب دكتر غلامحسین مصدق آمده و به نظرم نكته مهمی است. مطلب درباره تیمی است كه به اتفاق آقای دكتر مصدق برای دادگاه و موارد مربوط به ملی شدن صنعت نفت به آمریكا رفتند. آقای دكتر غلامحسین مصدق به پدرش میگفت: پاپا! ایشان میگفت: من با پاپا صحبت كردم و گفتم: باید یك ساعت دیگر به اتفاق هیات برویم، چرا بقیه نمیآیند؟ گفتند: كاری بكن، شما به آنها خبر بده من شكلات خریدم بیایید شكلات بخورید!... این عین جمله كتاب است. غلامحسین مصدق میگوید: مانده بودم پاپا چه میگوید؟ با خودم گفتم امتحان میكنم. به محض اینكه این خبر را به آنها رساندم، به آنی آمدند! پدرم به من گفت: این گروهی كه با ما آمدند به درد هیچی نمیخورند، جز شكلات خوردن! میخواهم بگویم موقعی كه ایشان این نكته را مطرح میكنند، به صحت گفتار دیگر دلسوزان میرسیم، از جمله مرحوم مكی. البته فقط مكی نبود، خیلیها مخالف بودند.
البته دكتر مصدق به جنم و توانایی فرزندانش دكتر غلامحسین مصدق و مهندس احمد مصدق هم اعتقادی نداشت و معتقد بود بچههای بیعرضهای دارد... .
دقیقا همینطور است. بعد از خواندن خاطرات دكتر غلامحسین مصدق در دلم به او گفتم: رحمت به شیری كه خوردهاید، حداقل خودتان در كتابتان این نكات را مطرح میكنید، چون خیلی مهم است.