وه چه بینام و بینشان كه منم!
روز 17 تیر در همین صفحه یادداشتی نوشته شد در نقد دعوت استاد علیرضا افتخاری خواننده نامآشنای كشورمان برای اجرا در اركستر ملی. جناب حسین پرنیا نوازنده و آهنگسازی كه با این خواننده فعالیت دارد، در واكنش به این یادداشت متنی را به جامجم ارسال كرده و نویسنده یادداشت مورد نظر هم در پاسخ به نكات پرنیا، نكاتی را مطرح كرده كه میتوانید آنها را در ادامه بخوانید. سعی کردیم هر دو متن را در کنار هم گذاشته و قضاوت را به شما بسپاریم.
وه چه بینام و بینشان كه تویی !
عزیزك بینام و نشان، در آبِ گلآلود شنا كردن خوب نیست و همچنان كه عدهای زالووار مشغول صیدند، تو نیز گمان بردهای صیدی داشتهای ...
درك هنر مانند شرابی است كه نگاهش فهم میخواهد و نوشیدنش ظرفیت. ازین رو، گرایش به هنر تا درك موضوع دارای تفاوت بسیار است.
همیشه باوردارم كتابی كه به رسم یادبود داده میشود هرگز خوانده نمیشود، یا اغلب خوانده نمیشود و لذا ارزش كتاب پایمال میگردد.
موسیقی امروز كشورمان هم از این كتابگیرها بسیار دارد... اما در درك و فهم درست از آن گویی هرگز ورقی در ذهن محفوظ ندارند.
مطلبی كه چند روز پیش در پارهورقی از روزنامه جامجم درج شده، نه در عجبم نه چندان قابل اعتناست كه بخواهم به آن حاشیه واكنشی بیفكنم. بلكه این چند سطر را نوشتم تا نادرستی كار در روزنامهای كه نام جامجم را به خود نهاده است را متذكر شوم تا زین پس مطالب نادرست را با بیهویتی اعمال نكند.
سالهاست كه حواشی هنر و هنرمندان را دوست نداشته و ندارم و برایم جالب نیست و همچنان سرم به كار خود مشغول بوده و هست و هرگز نمیخواهم وارد این حاشیهها شوم .
اما!!!
از برون طعنه زنی بر بایزید
وز درونت شرم میدارد یزید
همین اندك بگویم از آن جهت كه حاشیهسازان را تلنگری زده باشم تا دست از غرضورزیها و مرضاندیشیها بردارند.
نخست، هنرمند ارزشمندی چون علیرضا افتخاری كه بیش از 40 سال، بسیاری از ترانه تصنیفهای خاطرهانگیز را برای همین مردم خواندهاند و آوازهایی كه هر كدام در ورقهای تاریخ موسیقی ایران خواهد ماند. او در این سالها فقط به خاطر مسائل سیاسی مورد هجمه قرار گرفته و نه چیز دیگری، و دیگر اینكه علیرضا افتخاری در برنامه كنسرتی كه برای سیلزدگان لرستان بود حضور چشمگیر داشت و برگ سبزی كه نشان از مهرورزی و همدردی با این مردم سیلزده بود، با نهایت تواضع و تكریم و محبت و عشق به روی صحنه آمد و ما در كنار هم به اجرای كار عمل پرداختیم كه در برنامه هم عنوان گردید.
برنامهای كه برای حدود نیمساعت در نظر گرفته شده بود اما با استقبال و همراهی و درخواست مكرر مردم به زمانی حدود یك ساعت و نیم به طول انجامید....
دوم اینكه، آیا علیرضا افتخاری با 40 سال سابقه درخشان و با نام و نشان كار هنری، نباید به اركستر ملی دعوت شود ؟؟!!!
من گمان نمیكنم جناب افتخاری جای كسی را تنگ كرده باشد كه موجب این برافروختنها شده است ...
چونان كه در سال گذشته خوانندگان خوب و عزیز، جناب سالار عقیلی، حسین علیشاپور، استاد علیاصغر شاهزیدی، پوریا اخواص، مهدی امامی، پارسا حسندخت، علیرضا وكیلیمنش، امیرتفتی، با همین اركستر ملی، اجراهایی داشتهاند و به تكرار شاید هم داشته باشند.
حال چگونه میشود با درج یك مطلب كه بینام و نشان است، در یك روزنامه رسمی، از دعوت یكی از بهترین و مهمترین خوانندگان 40 سال اخیر به طور كاملا مغرضانه و اینگونه حاشیه درست شود، آن هم در آستانه كنسرت ایشان با اركستر ملی؟؟؟!!!
یارب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان ...
وه چه بینام و بینشان كه منم!
تیتر این دو مطلب، در كنار هم چه به هم نزدیكند و چه دور. مولانا جلالالدین بلخی میگوید «وه چه بینام و بینشان كه منم!» و استاد حسین پرنیا همین من بینام و نشان را به «تو» تغییر دادهاند. میشود كلی فكر كرد به اینكه عارف ایرانی چند قرن پیش خود را بینام و نشان میدیده و حالا ما دیگران را ... اگر كسی نامش را ننوشت، پس نام و نشان ندارد، پس میشود تحقیر را از همین جا آغاز كرد!
از نام و نشان شناسنامهای خودم شروع كنم، من بینام و نشان نویسنده یادداشتی كه مورد خشم جناب حسین پرنیا قرار گرفته است. این من بینام و نشان زینب مرتضاییفرد نام دارد و پای مطلبی كه به گفته استاد در پارهورقی به نام جامجم منتشر شده، میایستد. هم پای خودش و هم پای روزنامهای كه جرات انتشار حق را دارد. استاد انتقادات خود را شرح دادهاند و من هم علاوه بر بررسی انتقادات ایشان دوباره آنچه نوشتهام را شرح میدهم.
آقای پرنیا نوشتهاش را با لفظ «عزیزك» آغاز كرده و با توجه به آنچه در ادامه نوشتهاند این «ك» چسبیده به كلمه نه تحبیب كه تصغیر و تحقیر در خود دارد. حالا این من بینام و نشان و از نظر ایشان كوچك و شایسته تحقیر كه در ادامه به اتهامات دیگری چون زالوصفتی و ... هم محكوم شده است، از اساس حیرتزده است كه مگر آقای پرنیا نوشتهام را نخوانده كه چنین متنی نوشته است؟
من نوشتهام آقای افتخاری صاحب آلبومهای درخشانی كه بخش مهمی از خاطرات مردم را ساخته، چرا باید اجراهای ضعیفی را روی صحنه ببرد و از اعتبارش بكاهد. از طرف دیگر از بنیاد رودكی پرسیدهام چرا باید برای اجرای خوانندهای كه طی سالهای گذشته روی صحنه ضعیف بوده، از بودجه عمومی - آن هم در شرایطی كه وزارت ارشاد مدام داد كمبود بودجه سر میدهد- هزینه كند.
این جان كلام بوده، میشود با یك جستوجوی ساده تیتر «چرا افتخاری؟» یادداشت منتشر شده در روز 17 تیر روزنامه را خواند و دید مگر من چیزی جز این گفتهام؟ از طرف دیگر باز هم در حیرتم كه وقتی من خطاب به بنیاد رودكی درباره آقای افتخاری نوشتهام نه بنیاد و نه آقای افتخاری چیزی نگفتهاند، اما جناب پرنیا متنی نوشته سراسر خشم و ناراحتی. كه چه؟ كه گفتهام اجراهای چند سال گذشته آقای افتخاری كه همراه با ایشان روی صحنه رفته ضعیف بوده است.
آقای پرنیای عزیز و بزرگوار، خالق «گلپونه ها»ی به یادماندنی ایرج بسطامی، رسانهایها حافظه خوبی دارند. یادشان نمیرود خشم و گلایهها و درد دلهای خود شما را از اجرای چند سال پیشتان با افتخاری. البته كه بیان اینها بیاخلاقی نیست، چون همان زمان هم در رسانهها جسته و گریخته منتشر شدند و به بیان عمومی آمدند. بعد از اجرای اخیرتان در تالار اندیشه حوزه هنری هم انتقادها بسیار بود و خودتان هم میدانید خیلیها از اجرا راضی نبودند.
شما اما به جای پاسخ گفتن به یادداشت صریح و شفاف من رفتهاید سراغ ضربههایی كه افتخاری از سیاست میخورد، در حالی كه در نوشته بنده هیچ نسبت سیاسی به ایشان زده نشده و جایگاه ایشان بهعنوان خوانندهای كه آثار درخشانی دارد، مورد تحسین هم قرار گرفته است. من نگارنده حتی انتقاداتی كه از آلبومهای اخیر آقای افتخاری شده را به احترام آلبومهای خاطرهانگیزش وارد نوشته نكردهام، چه رسد به سیاستبازی كه ظاهرا همه فراموشش كردهاند جز شما.
شما را به مصرع دیگری از همین غزل مولانا دعوت میكنم و میگویم: «بانگ آمد، چه میدوی بنگر». من كوچكتر از آنم كه بر شما یا دیگری و دیگران بانگ بزنم اما این بار با كلمهها بانگ میزنم كه لطفا بایستید، دوباره روزنامه جامجم روز 17 تیر را بردارید و یك بار دیگر منصفانه یادداشت من را بخوانید. بعد جوابیه خودتان را هم دوباره بخوانید. بعد از خودتان بپرسید این روزنامهنگار كمترین، مگر چه گفته و چه حقی را ناحق كرده كه خودش و رسانهاش را این همه غیرمودبانه مورد خطاب قرار دادم؟ من بینام و نشان اما شما كه نام و نشان دارید، شما كه خالق خاطرههای بسیاری هستید، لطفا مراقب نامتان باشید، ما برای نام شما احترام زیادی قائلیم...