دادسرای جرایم رایانهای پر است از افرادی که قربانی کلاهبرداریهای اینترنتی شدهاند
زخمخوردگان مجازی
اگر دیروز زورگیری در خیابان با موتور، چاقو و قمه انجام میشد، این روزها با یك كلیك میشود، میلیونها تومان پول به جیب زد. با همهگیر شدن اینترنت و گوشیهای هوشمند، كلاهبرداری در این زمینه هم بیشتر شده است. حالا از اذیت كردنها و توهینها تا دزدیها، همه اینترنتی شده است. به خاطر همین دادسرای جرایم رایانهای اینقدر شلوغ است. هر روز صدها نفر به این دادسرا و پلیس فتا مراجعه میكنند تا از دست كلاهبرداران و دزدان مجازی دست به دامن قانون شوند.
بلوار اباذر در غرب تهران، با پیچ آرامی شروع میشود، ابتدای بلوار، پارك با صدای پرندگان خوشصدا شروع میشود و بعد سكوت ادامه پیدا میكند تا به اواسط بلوار جایی كه سكوت و خلوتی جای خود را به شلوغی میدهد. عده زیادی جلوی ساختمان آجری ایستادهاند. اینجا ساختمان دادسرای جرایم رایانهای است كه تازه به غرب تهران منتقل شده است.
مزاحم دیاكتیو سرسخت
جلوی در دادسرا، بازرسی سفت و سختی از هر كدام از مراجعین میشود. مانند همه دادسراها هیچ گوشی هوشمندی اجازه ورود به داخل ساختمان را ندارد. بازرسی بدنی و كیفها هم جزو برنامه این ساختمان است. وارد ساختمان كه بشوید با طبقات ساكت روبهرو میشوید، همه اما در نیم طبقه اول جمع شدهاند. عده زیادی از مراجعین منتظرند تا روی پروندههایشان یك مهر زده شود تا به مرحله بعدی بروند. مرحلهای كه مربوط به پلیس فتا و دستور برای پیگیری است یا مربوط به بررسی در دادسرا. مادر و دختری كنار هم نشستهاند. مادر عصبانی است، آن قدر كه تا از دلیل مراجعهاش به دادسرا میپرسم، درددلش باز میشود.
دلیل مراجعه را این طور عنوان میكند: «به خاطر مزاحم دخترم، شكایت كردم.» ماجرا از حدود پنج شش ماه پیش شروع شد، از زمانی كه شخصی ناشناس، با آیدیها و تلفنهای متنوع، به صفحه شخصی دختر جوان حمله كرد. بعد از هر بار بلاك كردن، باز هم فرد مورد نظر اعلام وجود میكرد و فحاشی، توهین و افترا را از سر میگرفت. این داستان ساده دختر جوان است. داستانی كه حالا برای دومین بار، او را به دادسرای جرایم رایانهای كشانده است: «دفعه پیش نتیجهای به دست نیامد. قرار بود كه فرد، شناسایی و دادگاهی شود اما نشد كه نشد.» این هم به خاطر این است كه آن فرد كارش را خوب بلد است و آیدیاش در حالت دیاكتیو است. همه اینها باعث شده دختر جوان را كه دانشجو هم هست، به جای حضور در كلاسهای دانشگاهش، به حضور در دادسرا مجبور كند. او میگوید: «هدف من نیستم. این آدم مرا اشتباه گرفته است. اصلا خیلی از حرفهایش را نمیفهمم. امنیت من بیدلیل به خطر افتاده است.» منشی یكی از اتاقهای دادرسی دختر جوان را صدا میكند. او حالا باید با برگه شكایتش به پلیس فتا مراجعه كند تا بقیه كارهای شناسایی فرد و روند پرونده شكایت به سرانجام برسد.
ناشر اكاذیب ناشناس
مرد میانسال لاغر اندام است. كت و شوار طوسیرنگ به تن كرده است. با متانت روی صندلی نشسته، عینك به چشم گذاشته است و كتابش را میخواند. حواسش برای لحظهای به شلوغی پرت میشود، سربلند میكند و به مراجعینی كه مدت زمان زیادی منتظر یك امضا هستند، نگاه میكند، اما بعد سر به زیر میاندازد، عینك مستطیلشكلش را صاف میكند و ادامه كتابش را میخواند. آرام و ساكت است. دلیل مراجعه به دادسرا را این طور عنوان میكند: «در یكی از سایتها، علیه من حرفهای بیربطی زده شده است.» طبق قانون، چون سایتها جزو رسانهها بهشمار میروند، باید در دادسرای مطبوعات شكایت انجام میشده است. روند پرونده شكایت او اما كمی متفاوت است. داستان این مرد میانسال جنبه دیگری هم دارد: «نمیدانم چه كسی علیه من گزارش منتشر كرده است.» و چون شغل حساسی دارد و این گزارش ممكن است به جایگاه شغلیاش آسیب بزند، دست به دامن قانون شده است. چون هویت نویسنده گزارش نامعلوم است. همه این سردرگمیها او را به دادسرای جرایم رایانهای كشانده است. برای این كه اجازه شناسایی این نویسنده از راه فضای مجازی به پلیس فتا داده شود. با دستور قضات دادسرای جرایم رایانهای میتواند امیدوار باشد نویسنده را پیدا كند. حرفی كه در نهایت میزند اما جالب است: «دوست دارم بدانم چه كسی از من بد دیده است؟» حرف او این است كه او نویسنده را نمیشناسد، اما نویسنده با توهین و افترا، برایش مزاحمت ایجاد كرده است، دشمنی كه او نمیداند كیست.
پای یك زن درمیان است
شاید بیش از 80 درصد كسانی كه به دادسرای جرایم رایانهای مراجعه میكنند، مالی از كف دادهاند. حالا فرقی ندارد. یك میلیون تومان یا نه بیشتر مراجعینی كه مالباختهاند، تعدادشان هم از قضا زیاد است. هركدام به راه و روشی مال خود را از دست دادهاند. مرد میانسال، داستان از دست دادن شش میلیون تومان پولش را این طور تعریف میكند: «ساعت 8 شب در مغازهام نشسته بودم كه پیامک كم شدن سه میلیون تومان از حسابم آمد.» كارتی كه در جیب شلوارش هم بوده، اما یكباره پول از آن كم میشود. سریع با امور پشتیبانی بانكش تماس میگیرد و تقاضای مسدود شدن كارت را میدهد. اینها اما دلیل نمیشود كه باز از حسابش سه میلیون تومان دیگر كم نشود. در نهایت شش میلیون تومان را از دست میدهد، شش میلیونی كه به حساب یك خانم ریخته شده است. داستان پسر جوان هم شبیه مرد مغازهدار است. از او اما ده میلیون تومان دزدیده شده، اما تا به خودش بیاید و مسدودی كارت را تقاضا كند، هر یك دقیقه یك بار سه میلیون تومان و یك میلیون تومان از او كسر شده است: «ته كارتم حالا فقط 600 هزار تومان باقی مانده است.» ده میلیون تومان او هم به حساب یك خانم ریخته شده است.
به خاطر 560 هزار تومان
دختر جوان از كلاس درس و مسابقات ورزشیاش زده تا برای شكایت از كسی كه تنها داراییاش را برده، به دادسرا بیاید. دختر كمسن و سال از 560 هزار تومانی میگوید كه با سختی فراوان از درس دادن به بچههای كوچك به دست آورده است. او میگوید: «اگر برای دیگران ده میلیون تومان پول است، برای من 560 هزار تومان ارزش دارد. حقوق ماهانه من برای تدریس همین قدر است.» حقوقی كه البته حدود 20 هزار تومانش را برای شكایت از دست داده است. دختر جوان هنوز هم در تعجب است. او از شماره كارتی میگوید كه جز خودش كس دیگری نمیداند، كارتی كه نه برای خرید اینترنتی و نه هیچ چیزی دیگری، استفاده نكرده است: «من حتی پول تاكسیهای اینترنتی را هم نقدی پرداخت میكنم.» اینها اما دلیل نمیشده كه از حسابش پولی برداشت نشود، تمام موجودی كه به یكباره به یغما رفته است. حرف دختر جوان یكباره قطع میشود. صدای تقتق صدای عصای پیرزنی میپیچد توی سالن و همه را ساكت میكند. پیرزن ریزنقشی با صورتی مچاله و چیندار از راه میرسد. پالتوی كهنهای به تن كرده، چشمان ریزش را از بین چینها درشت میكند و رو به ما میگوید: «به من میگویند كه
150 میلیون تومان دزدیدهام. به قیافه من میخورد كه این قدر پول داشته باشم؟» ماجرا به حساب پیرزن برمیگردد، به حسابی كه پول یارانه ماهانهاش در آن ریخته میشود اما بعد، به آخرین حسابی تبدیل میشود كه سارقان پولهای سرقت شده را بعد از چند نوبت جابهجایی، به حساب او ریخته و بعد خرج كردهاند. حالا او مانده و 150 میلیون تومانی كه حتی رنگش را هم ندیده است.