تکثیر سلیمانی
خبر پذیرش قطعنامه که به جبهه رسید همه توی یک سنگر بزرگ جمع شدند، توی یکی از همان سنگرهایی که توی فیلمهای جنگی نشان میدهند، سنگری با گونی های خاکی و پر از بیسیم هایی که فرماندهان را به هم وصل میکرد، حالا وصل کننده خبری بود که همه را دور هم جمع کرده بود.
خبر را که دادند اول از همه فرمانده لشگر تهران به حرف آمد، از شهدا گفت، از اینکه حالا چطور باید بعد از این همه شهید بایستیم و با صدام تفاهم کنیم. چند کلمه نگفته بود که گریه امان او و دیگران را برید، هیچ کس حرفی برای گفتن نداشت، الا تو که نشسته بودی و نگاه میکردی.
گریه ها که آرام شد تو به حرف آمدی:« برادران عزیز، مگر ما به تصمیم خودمان آمدیم که برای رفتن خودمان تصمیم بگیریم؟! ما به دستور امام آمدیم، امام اگر بخواهد دست صدام را هم میبوسیم...» اختلاف بین آدم ها از روزهای سخت معلوم میشود، از همان تصمیم های بزرگ، از همان رفتن ها و نرفتن ها!
توی دست پسرک گل بود، معلوم بود که دنبال پدری میگردد که آخرین بار دست تو سپرده، تویی که پدرش را بردی و به حسین(ع) رساندی. آمد، گل را به تو تعارف کرد به این امید که گل را به پدرش میرسانی، تویی که در نماز بودی.
اسلام را از که آموختی نمی دانم، اما دست از قنوت برداشتی و زکات خود را پرداختی و آن چیزی نبود جز مهر پدری به فرزندی که حالا تو را بابا صدا میزند. زکات تو همان لبخندی است که از خدا گرفتی و به آن پسر پرداختی.
از همان روز معلوم بود که تو سر سالم به گور نخواهی برد که رستگاری در شهادت است و قد افلح من تزکی!
تو را دیدم، روی خیابان تکثیر شده بودی و خونت را حتی در تاریکی بی رحم جاده میشد دید، آتش داشت برای خیمه های حرم خط و نشان میکشید و دست تو که افتاده بود با آن خاتم سلیمانی!
بار دیگری که تو را دیدم تکثیرتر شده بودی، روی تمام دیوارها، روی تمام صفحهها، روی تمام پیراهنها و روی تمام تلفنها، روی تمام صورتها، قطرههای اشکی شده بودی که از چشم های خون رنگ پدرم میریختی و روی صورت مادرم
سر میخوردی!
تو را موشکی بی مبالات به 80 میلیون نفر تقسیم کرد، تو حالا در تمام خانه ها هستی، بر روی تمام زبان ها و به تمام زبان ها! تو وطن منی و پیراهنات پرچم من است، حالا وطنام پاره پاره است و پرچم کشورم به خون تو خضاب شده. فردا که پاره های وطنام را آوردند همه میآییم تا به هم وصل شویم، تا دوباره از تو درس ولایت بیاموزیم، تا دوباره هر کدام قاسم سلیمانی شویم، تا زکاتی که در نماز پرداختی را به خانوادهات پس بدهیم. تو وطن منی، ما فردا دور وطنمان جمع میشویم.