مروری بر رویدادهای هنر و ادبیات در هفتهای که گذشت
پارههای پرواز ، سهتار حسین علیزاده
جنگ ستارگان با ترامپ
مارك همیل را به عنوان بازیگر مجموعه فیلمهای «جنگ ستارگان» میشناسیم. پس از ریاكاری ترامپ در حمایت از ایرانیان داغدار معترض، كه پس از چند روز تهدید ایران، بهناگهان حامی ما شده بود، این بازیگر در توییتی به زبان فارسی، نوشت: «لطفا از این واقعیت غافل شوید كه من یك ممنوعیت مسافرت برای شما ایجاد كردم و تهدید كردهام كه سایتهای فرهنگی شما را بمباران میكنم».
آقای بازیگر روی توییت ترامپ ریپلای كرده و این را با كنایه از زبان او نوشته بود. انگار که خود ترامپ باید چنین توییتی منتشر می کرده و نکرده و حالا آقای بازیگر دست به کار شده است.
همیل دو بزنگاه مهم را به ترامپ یادآوری كرد؛ نخست سختگیریهای ایالات متحده برای صدور روادید برای ایرانیان و سپس تهدید اخیر او علیه مراكز فرهنگی در ایران.
این را بگذارید كنار همه اهالیهالیوود كه دو هفته است آتش به روی كاخ سفید و اهالیاش و بهخصوص خود ترامپ گشودهاند؛ از رابرت دنیرو گرفته تا حالا كه همیل، پیشقدم شده است تا ببینید حنای ترامپ آنجا هم دیگر رنگی ندارد. [گزارش مفصلی در این باره نوشتیم و روز دوشنبه در جامجم منتشرش كردیم].
مگر خیاطی بود که بدوزند؟!
پیش از این هم نوشتهام اما حالا با حرفهای پسرعموی آقای شاعر شاید خالی از لطف نباشد این یادآوری:
ضیغمالدوله بختیاری كه حاكم وقت یزد و در قلع و قمع مشروطهخواهان كارنامهاش سیاه بود، دستور داد دهان فرخی یزدی را بدوزند. فكرش را بكنید اگر كسانی كه این فرمان صادره حاكم به آنان ابلاغ شد هم مثل بسیاری از افسانهپردازان امروزی فكر میكردند، احتمالا دهان شاعر را به واقع دوخته بودند؛ اما بخت عجالتا با شاعر ناآرام یزدی همراه بود كه عاملان اجرای حكم، از بین صناعات مختلف ادبی، دستكم كنایه را بهخوبی فهم كرده بودند و میدانستند كه حكم مبتنی بر این ارائه ادبی است و قرار است او را با به بندكشیدن ساكت كنند نه این كه واقعا سوزن نخ كرده از لب پایین فروبرده و چند ردیف از لب بالا بیرون بیاورند و سرآخر گره محكمی بزنند و دهان را به معنای واقعی كلمه بدوزند. هنوز هم هستند كسانی كه گمان میكنند این افسانه، واجد بهرههای لازم از حقیقت است؛ از جمله همین پسرعموخان. البته كه چندان هم تقصیركار نیستند چون این افسانهسازی در این باره تا به آنجا بوده كه سالها پیش حتی كتابی با عنوان «فرخی؛ شاعری لبدوخته» نوشته و با همین عكسی كه اینجا میبینید در روی جلدش منتشر شده است. با این حال، یك ارجاع به حرفهای انور خامهای، یكی از همبندهای فرخییزدی، میتواند برای همیشه این افسانه را از درجه اعتبار ساقط كند. او در این باره گفته است: «داستان دوختن دهان او كه بسیار شایع است و بعضی از تاریخنویسان نیز آن را واقعیت پنداشتهاند، صحت ندارد. من خود كه این موضوع را شنیده بودم روزی در زندان از او پرسیدم: «آقای فرخی! لبهای شما را چطور دوختند؟ راستی خیلی درد داشت؟!» با سادگی عادی خودش جواب داد: «مگر لبهای من كرباس بود كه بدوزند!» بعد توضیح داد كه حاكم یزد تهدید كرده بود كه دهانش را خواهم دوخت و منظورش خفهكردن و خاموش ساختن فرخی بوده است». اما لبهای برآمده فرخی این شایعه را قریب به یقین میكرد. خامهای در این باره ادامه میدهد: «در حقیقت لبهای فرخی به طور طبیعی قدری كلفتتر و برآمدهتر از حد معمول بود و این امر نیز از سوی بسیاری، همچون دلیل صحت آن شایعه تلقی میشد».
پرواز ابدی
از پرواز ٧٥٢ كییف - تهران چهرههای زیادی در خاطرهها ماندگار شده؛ چهرههای مصمم و جدی یا مردان و زنان جوانی با لبخندهای عمیق و واقعی كه قرار است تا ابد به همان شكل باقی بمانند. یكی از این چهرهها روجا آزادیان است. بانویی كه اگر و فقط اگر چند روز دیگر زنده مانده بود، میتوانست همین سهشنبهای كه گذشت، شمع 42 سالگیاش را فوت كند. تصویری كه از او مانده، زنی مصمم را نشان میدهد و بعید است جز این باشد؛ از شهر ساری آمده بود به پایتخت و حین تحصیل در رشته مهندسی صنایع، برای رویایش تلاش كرده بود تا بالاخره توانست به عنوان یكی از سوپرانوهای گروه تهران روی صحنه تالار وحدت بایستد و هنرنمایی كند. روجا آزادیان حالا به یك خاطره تبدیل شده است. او كه به احترامش اجراهای روز 23 و 24 دی ماه گروه كر تهران لغو و یك تصویر از او در ذهنها ثبت شده كه در تاریكی صحنه به پرنده نغمهخوانی شبیه است كه همراه پارتیسونها یا دفترچه نوتها بال گشوده و آماده پرواز است.
قلبهای سرخ پاره پاره
هر تصویر از آن یكی دردناكتر بود اما به جز آن كفش سرخرنگ كودكانه، یك تصویر دیگر هم بود كه بدجوری جلب توجه میكرد در میان تصاویر ثبت شده از واقعه سرنگونی هواپیمای 752 تهران؛ تصویر یك كتاب سرخرنگ چروكیده كه آموزش سهتار حسین علیزاده بود و احتمالا متعلق به سام زكایی كه آموزش گیتار را شروع كرده بود. درباره این كتاب و كتابهای دیگری كه در ارتباط با همین پرواز بوده در صفحه 9 امروز، زینب مرتضایی فرد مفصل برایمان نوشته اما اینجا هم به آن اشاره كردهایم چون دست كم برای ما این عكس مهم ترین تصویر ادبی و هنری یك هفتهای است كه روزهای پایانیاش را سپری میكنیم.
این تصویر اولین بار چهارشنبه هفته گذشته منتشر شد و كمی بعد حسین علیزاده به آن واكنش نشان داد و یادداشتی نوشت كه در بخش هایی از آن آمده است:
پاره پاره شدن كتابی كه رنگ قرمز داشت
پاره پاره شدن دلهای ماست...
پاره پاره شدن دلهای بازماندگان فاجعهای است
كه خود خبر از فجایع دیگر دارد
واكنش سوم
دلها كه به قول حسین علیزاده پاره پاره باشد، دل و دماغی نمیماند برای هیچ كاری و عجیب نیست اگر برنامهها لغو و برنامهریزیها به دور ریخته شوند. این هفته را شاید بتوان پر لغوترین هفته تمام سالهای چند دهه اخیر دانست تازه اگر از انصرافها و تحریم كردنها بگذریم. لغو برنامهها در واكنش به سقوط هواپیما و حال ناخوش مردم كشورمان و خانوادههای داغدیده بود. در حقیقت هنرمندان در چنین روزگاری سه نوع واكنش داشتند كه لغو كردن فاز اولش بود.
لغو برنامهها به این ترتیب بود كه برخی هنرمندان، دلشكسته و غمگین و بیحوصله از اوضاع زمانه و روزگار، قید كار كردن و به صحنه رفتن را زدند و ترجیح دادند در كنار مردم سوگواری كنند و صدایی از آنها
در نیاید مثل علیرضا قربانی كه نوشت: بیان آنچه در این روزها بر جان و جهان ما ایرانیان گذشته است، با بضاعت واژهها حتی در شعر نمیگنجد. چگونه شرح بیان باید داد اندوه مادران و پدران داغدار، همسران دل سوخته، فرزندان بیپناه و مهمتر مام میهن را كه اینچنین به عزای فرزندان رعنای خود نشسته است. چه عشقها، چه داناییها و چه جوانهایی كه اسطوره شدند، پیش از به ثمر نشستن. مگر میشود دید و
دم بر نیاورد ..
فاز دوم اما ماندن و همراهی بود و ایستادگی كه كیهان كلهر و نادر مشایخی انتخاب كردند و ترجیح دادند در این روزگار تلخكامی با موسیقی و هنر مرهمی باشند برای دلهای دردمند و هنر را تعطیل نكنند. بهخصوص بهنظر میرسد تور کنسرت «شهرخاموش» کیهان کلهر از این باب که مرثیه است مناسب حال این روزها هم باشد.
فاز سوم اما كه موجش به تازگی راه افتاده، بر آن است كه بعد از طی دوره سوگواری و روی پا ایستادن، حالا با برنامههای هنری قدمی به نفع مردم بردارد.
برخی هنرمندان تصمیم گرفتهاند به جای لغو اجراهای صحنهای به خاطر احترام به كشتهشدههای هواپیما، روی صحنه بروند و در عوض عایدی كنسرتها و نمایشها را به سیلزدهها اختصاص دهند. از جمله علیرضا طلیسچی كه با عواید كنسرت امشبش در تهران چنین كرده است.
شتاب كردیم كه آفتاب بیاید، نیامد
اگر از دنبالكنندههای صفحه «تعطیلانه» ما باشید لابد میدانید در این صفحه لحن و بیانی داریم كه به طنز پهلو میزند. آخر هفته گذشته، داغ هواپیمای اوكراینی دل و دماغ برایمان نگذاشت تا این صفحه را برایتان مهیا كنیم. این هفته هم اعلام خبر دلیل سقوط هواپیما داغ را دوچندان كرد اما به این فكر كردیم كه دوباره «تعطیلانه» را تعطیل نكنیم و حتی اگر دل و دماغش نیست، به رویدادها بپردازیم ولو اینكه به جای آن لحن و بیان طنزگونه، خمی به ابرو و چین و شكنی به پیشانی داشته باشیم. از همین رو، تعطیلانه این هفته صرفا هست كه وعده ما با شما به تاخیر نیفتاده باشد؛ وگرنه چه طنزی و چه مطایبهای. همه ما داغداریم و همه با هم همدردیم. تیترمان هم اشارهای است به شعری از رضا براهنی.
شنبه، 21 دی
علیه فراموشی جهان
دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده ظاهرا زیادی روی حافظه كوتاهمدت تاریخی ما حساب كرده بود كه تنها چند روز بعد از تهدید به موشكباران مراكز فرهنگی در ایران این بار خودش را حامی مردم ایران نامید. در این میان، یكی از بازیگران آمریكایی به او یادآوری كرد كه در این باره چقدر ریاكار است. [شرح ماجرا را همین بغل بخوانید]
یكشنبه، 22 دی
دوگانه اسكورسیزی ـ بیضایی در تهران
شامگاه یكشنبه 22 دیماه برای خانه سینما روزی ویژه بود؛ نسخه ترمیم و بازسازیشده فیلم «رگبار» بهرام بیضایی به نمایش درآمد. همان نسخهای كه در بنیاد سینمایی مارتین اسكورسیزی كارگردان شهیر آمریكایی ترمیم شده است. ناصر صفاریان اما در این جلسه حرفهایی درباره اسكورسیزی زده كه جالب توجه است: «مدیران بنیاد اسكورسیزی برای انجام این كار از نسخه پوزیتیو این فیلم كه در اختیار آقای بیضایی بوده استفاده كردند و در نخستین نمایش این نسخه، مارتین اسكورسیزی ضمن ابراز تاسف مدعی شد ظاهرا این فیلم در داخل ایران نابود شده! در حالی كه نسخه نگاتیو فیلم مورد بحث در آرشیو فیلمخانه ملی ایران موجود است و همین نكته، ادعای این فیلمساز سرشناس آمریكایی درباره فیلم «رگبار» را نقض میكند». ظاهرا استاد اسكورسیزی هم به جمع سیاهنماها پیوستهاند. البته خب مزاح میكنیم؛ دوستداران پرتعداد ایشان ناراحت نشوند از ما.
سهشنبه، 24 دی
واقعا لبهایش را دوختند؟
خبرنگار محلی خبرگزاری ایسنا رفت سراغ رضا سخندان
98 ساله كه پسرعموی فرخی یزدی است. او در این گفتوگو دو بار به ماجرای دوختهشدن لبهای شاعر یزدی اشاره كرده است. [صابر محمدی درباره این دهاندوختگی، یادداشت كوتاهی نوشته همین بغل]
چهارشنبه، 25 دی
وودی آلن صاحب ثواب
سیستان و بلوچستان
در دو هفته اخیر كه میتوانیم دو هفته «توفان خبر» بنامیم اش، اتفاق ناگوار دیگر، وقوع سیل در استان سیستان و بلوچستان بود كه خب لابهلای دیگر مصائب چندان توجهی به آن نشد. در این میان، آرامآرام هنرمندان در حال تمركز بر این واقعه هستند. از جمله اینكه یك گروه نمایشی عواید فروش سه روز آخر هفته خود را به مردمان سیلزده سیستان و بلوچستان اختصاص داده است؛ گروه نمایش «مرگ در میزند» كه این روزها در تماشاخانه ایرانتماشای تهران روی صحنهاند. لابد نمایشنامهاش را خواندهاید و میدانید كه وودی آلن آن را نوشته است. بنابراین میتوانیم باواسطه شاهین رمضانی كه كارگردان این نمایش است، وودی آلن را هم در فقره كمك به سیلزدهها صاحبثواب بدانیم.