نگاهی به 3 فیلم لباس شخصی، خروج و آتابای كه در روز هفتم جشنواره در سینمای رسانه به نمایش درآمدند
یك روز پرقدرت
روز هفتم در سینمای رسانه تا اینجا بهترین و پرهیاهوترین روز جشنواره بود؛ هم به دلیل حاشیههای نشستهای رسانهای فیلمهای خروج و آتابای با حضور كاریزماتیك ابراهیم حاتمیكیا، فرامرز قریبیان كه حضورش در نقش رحمت بخشی یادآور نقشهای معترضی چون قدرت در گوزنها بود و هادی حجازی فر و هم به دلیل كیفیت خوب و راضی كننده دست كم دو فیلم از سه فیلم به نمایش درآمده یعنی لباس شخصی و آتابای. در این میان فیلم تازه حاتمیكیا خروج را هم داشتیم كه مثل همه فیلمهای این كارگردان، محل بحث و تبادل نظرهای گاه شدیداللحنی هم بود و تنور سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر را داغ كرد.
جالب اینكه در روز هفتم، برخی نامها دو بار تكرار شد؛ ابراهیم حاتمیكیا كه هم به عنوان كارگردان، فیلم خروج را در جشنواره داشت و هم نامش را به عنوان مشاور كارگردان در عنوان بندی فیلم جذاب لباس شخصی دیدیم.
حبیب والی نژاد هم به عنوان تهیه كننده دو فیلم در روز هفتم جشنواره در سینمای رسانه حضور داشت؛ خروج و لباس شخصی. در ضمن هردوی این فیلمها محصول سازمان هنری رسانهای اوج هستند.
نكته جالب این حضورهای دوگانه این است كه دو فیلم لباس شخصی و خروج، به شكل تصادفی و طی مراسم قرعه كشی برای نمایش متوالی در یك روز انتخاب شدند.
به جز اینها آتش تقی پور هم دو فیلم در روز هفتم داشت و بازی هایش را در دو فیلم خروج و آتابای دیدیم.
ماجرای نفوذی
مثل اینكه هرچقدر با توقع كمتری به دیدن یك اثر سینمایی برویم، نتیجه رضایتبخش تر و دلپذیرتر خواهد بود. نمونه اش همین فیلم لباس شخصی كه نخستین فیلم سینمایی كارگردانش، امیرعباس ربیعی است و هیچ بازیگر سرشناسی هم در آن بازی نمیكند. موفقیت فیلمهایی نظیر ماجرای نیمروز، راه را برای ساخت فیلمهای تریلر سیاسی در سینمای ایران بازتر كرد. نمونه اش فیلم لباس شخصی كه به خاطر روایت تاریخ معاصر و به ویژه اوایل دهه 60 و بحث نیروهای اطلاعات و امنیتی، به نوعی یادآور فیلم محمدحسین مهدویان (ماجرای نیمروز) است. لباس شخصی چه در متن و چه در اجرا در همه بخشهای فنی، نمره قبولی میگیرد و مخاطب را تا پایان با قصه همراه میكند. فیلم اگرچه یك ماجرای واقعی ساخته شده، اما چون خود فیلم قصه درست و دقیق و روایت جذابی دارد، كمتر تماشاگری به مابه ازاهای واقعی و مقایسه فیلم با واقعیت اهمیت میدهد. گرهافكنیها و تعلیق و هیجان مدام، ظن جاسوسی خود ماموران درگیر پرونده به هم یا به عبارت بهتر، شك و تردیدی كه فیلمنامه در تماشاگر نسبت به خودی یا نفوذی بودن شخصیتها ایجاد میكند و انگشت جدی اتهام به سمت یاسر، قهرمان قصه، از مهم ترین امتیازات فیلم لباس شخصی است. بازیگران جوان فیلم، مهدی نصرتی (یاسر) و توماج دانش بهزادی (حنیف) و دیگران، به قدری خوب و درست بازی میكنند و در بازی شان حس تعلیق و هیجان و عدم قطعیت وجود دارد كه مخاطب را تا آخرین لحظه، پای اثر نگاه میدارند. اگرچه شاید نبود بازیگران چهره در اوایل فیلم برای برخی تماشاگران خوشایند نباشد، اما هرچه فیلم جلوتر میرود و مخاطب با قصه و بازی شخصیتها همراه میشود، به این نتیجه میرسد كه همین تركیب بازیگری، بهترین گزینه برای فیلمی چون لباس شخصی است.
لباس شخصی از بهترین فیلمهای بخش نگاه نوست و بخت این را دارد كه در روز اختتامیه، موفقیتهایی به دست آورد.
روزی روزگاری خوی
راستش هراندازه كه توقع نداشتیم لباس شخصی، فیلم خوبی از آب دربیاید، كم و بیش درباره آتابای هم توقع اثری تا این اندازه درست و استاندارد را نداشتیم. اما باز هم به دلیل قضاوت و پیشداوری اشتباه، از یك فیلم سینمایی ركب خوردیم؛ البته تا باشد از این فریب خوردگیهای شیرین. دیگر كم كم داشتیم از ساختههای سینمایی نیكی كریمی ناامید میشدیم كه آتابای ورق را برگرداند و ما را همچنان به كریمی كارگردان امیدوار نگاه داشت. البته قطعا حضور هادی حجازیفر به عنوان نویسنده فیلمنامه و بازیگر نقش اصلی فیلم، نقش مهم و تعیین كنندهای در كیفیت بالای آتابای دارد. اینجا با فیلمی عمیق و تاثیرگذار و حدیث نفس گونه و شاعرانه و عاشقانه درباره تنهایی انسان معاصر مواجه ایم كه نمونههای این چنینی و درستش به ندرت در سینمای ایران ساخته میشود. فیلم به ویژه به دلیل شخصیت محوربودنش و اقلیم و زبان تركی و البته تصاویر شاعرانه، تا حدودی یادآور فیلمهای نوری بیلگه جیلان، كارگردان متفاوت سینمای تركیه است.
دیالوگ نویسی در چنین فیلمی كه در ماهیت ضرباهنگ آرامی دارد و قرار است دلمشغولیهای ذهنی و روزمرگیهای یك آدم تنها را به تصویر بكشد، چالش دشواری است كه حجازی فر به خوبی از پس آن برآمده است. چرا كه كمترین دیالوگ بی ربط و كوچك ترین لحظه بیهوده ای، میتواند موجب گسست تماشاگر از شخصیت و فضای فیلم شود. اما با تمركز بر جزئیات و فضاسازی و بازیهای درست، مخاطب با شخصیت اصلی همراه میشود. ضمن این كه سعی شده فیلم از شوخیها و لحظات بامزه جزئی هم خالی نباشد تا مخاطب بیشتر به زیست و زندگی آتابای و شخصیتها راه پیدا كند؛ مثل پخش ترانهای از ادل در ماشین كه خوشایندی و تعریف رئیس شورای روستا (آتش تقی پور) را همراه دارد.
همچنین فیلم، بدون این كه به شكل گل درشت و اغراقآمیزی این كار را انجام دهد، پیوند خوبی میان احوالات آتابای با حس و حال عرفانی متاثر از شمس تبریزی برقرار میكند كه آرامگاهش در خوی (زادگاه آتابای) است. خوی همچنین زادگاه خود هادی حجازی فر هم است و تاكیدی دوباره به این موضوع كه امسال، جشنواره فیلم فجر سال بازگشتن به ریشه هاست و برخی فیلمسازان سراغ ساخت فیلم در زادگاه خود رفتند.
آهنگسازی حسین علیزاده هم پازل امتیازات فیلم را كامل كرد و نقشی موثر در انتقال حس و حال شخصیت آتابای و فضای عرفانی، عاشقانه و شاعرانه قصه به مخاطب داشت.
خروج؛ اعتراض بیپایان
خوشبختانه فیلمهایی «براساس یك داستان واقعی» بهتدریج و در سالهای اخیر در سینمای ایران جدی تر گرفته میشود و برخی فیلمسازان بیش از گذشته به واقعیت و وجوه دراماتیك بالقوه آن اهمیت میدهند. سال گذشته، در جشنواره فیلم فجر، فیلمهایی چون شبی كه ماه كامل شد، غلامرضا تختی و 23 نفر، با نگاهی به شخصیتها و ماجراهایی واقعی ساخته شدند و فارغ از اینكه در گیشه خوب فروختند یا شكست خوردند، از این نظر كه سراغ ماجراهایی واقعی رفته بودند و كیفیت متنی و فنی خوبی ارائه كردند، با تحسین مواجه شدند. امسال و در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر هم چند فیلم مهم داریم كه سراغ وقایع تاریخی رفته اند؛ درخت گردو ساخته محمدحسین مهدویان به فاجعه بمباران شیمیایی سردشت میپردازد، آبادان یازده 60 ساخته مهرداد خوشبخت، ماجرای واقعی محاصره آبادان در سال 60 و كارمندان رادیو نفت ملی را روایت میكند، روز صفر ساخته سعید ملكان به عملیات دستگیری عبدالمالك ریگی میپردازد و لباس شخصی ماجرای دستگیری یك نفوذی رده بالا در اوایل دهه 60 را به تصویر میكشد.
خروج، ساخته ابراهیم حاتمیكیا هم ماجرای یك اعتراض واقعی را دستمایه قرار میدهد؛ سال 95 بود كه تعدادی كشاورز اصفهانی در اعتراض شیوه توزیع منابع آبی، تراكتورهای خود را به نشانه اعتراض در ورودی شهر اصفهان مستقر كردند. حاتمیكیا با هوشمندی از این ماجرای واقعی فیلمی اعتراضی و دغدغه مندانه ساخته است و با محوریت شخصیتی به نام رحمت بخشی برای این دكمه، كتی سینمایی دوخت. اینكه چقدر این جامه خوش دوخت و خوش قواره است، بحث دیگری است كه میتوان زمان اكران عمومی آن به شكل فنی تر و جدی تری به آن پرداخت. اما عجالتا و در حد همین نوشته و در زمان جشنواره، نفس پرداختن به سوژهای مردمی، از سوی حاتمیكیا ارزشمند است و میتوان آن را به عنوان حرف زمانه یك فیلمساز تعبیر كرد. هرچند فیلمنامه و شیوه پرداخت و تركیب برخی بازیگران و نحوه بازی آنها، با بهترین آثار حاتمیكیا فاصله زیادی دارد و با سرخوردگی همراه است. خروج اگرچه شخصیت اصلی درست و به اندازهای دارد و حضور و بازی فرامرز قریبیان، موجب غنا و ارتقای كیفی فیلم شده، اما برای طی مسیر و به عنوان یك فیلم جاده ای، انگار چیزهای مهمی كم دارد و درامش لاغر و كم جان به نظر میرسد. منطق و باورپذیری برخی لحظات و سكانسها بماند كه خودش جای بررسی و كارشناسی دارد، این كه چطور میشود بعد از اخطار جدی ماموران امنیتی و نزدیكان رئیس جمهور در حرم حضرت معصومه (س)، قهرمان ما یك تنه با آن تراكتور دوباره به مسیرش ادامه دهد و كسی جلودارش نباشد.
نقدا دو فیلم جادهای خوب و شاخص سینمای جهان را به یاد میآورم كه مقایسه آن از نظر فیلمنامه و موقعیت سنجی درست و قوام و جذابیت درام با خروج، كم و كاستیهای فیلم حاتمیكیا را عیان میكند. شوگرلند اكسپرس (تعقیب در شاهراه) ساخته استیون اسپیلبرگ را به یاد بیاورید كه چطور در موقعیتی كم و بیش مشابه و اعتراضی (آنجا بحث گروگانگیری در یك ماشین پلیس و طی مسیری طولانی تا مقصد مطرح است)، ضرباهنگ و جذابیت و تعلیق و هیجان قصه، ابدا افت نمیكند. حتی در فیلمی نامتعارف چون داستان سرراست ساخته دیوید لینچ هم كه ذاتا ریتمی آرام دارد و ظاهرا نباید خبری از اتفاق و حادثه باشد هم مخاطب بیشتر با پیرمرد قصه همراه میشود كه با ماشین چمن زنی (معادل تراكتورهای فیلم خروج) به جاده و قصد سفری دورودراز میزند.
شاید مهم ترین نكته خروج، به جز طرح مساله و نقد سینمایی به مشكلات اقتصادی و اجتماعی كشور، همكاری دو سینماگر معترض باشد؛ ابراهیم حاتمیكیا كه در سالهای اخیر، همواره نقدهایی در حوزههای مختلف داشته و همیشه سعی كرده با زبان سینما و گاهی هم با اظهارنظرها فضای موجود را نقد كند، با فرامرز قریبیان، بازیگر بزرگ سینمای ایران باشد كه او هم بیشتر وقتها در شمایل یك قهرمان معترض علیه شرایط و مشكلات موجود در فیلمها ظاهر شده است. نقش رحمت بخشی در خروج، كشاورز كهنسال و معترضی كه سابقه حضور در جبهه جنگ را داشته و پسرش هم در راه دفاع از میهن جانش را داده و شهید شده، بهترین تبلور پیوند جهان اعتراضی این دو سینماگر است.