دریغهایی برای ادبیات
عطف: حمید نورشمسی روزنامهنگار
چند وقت قبل از مجالی به دست آمد تا با دوست نویسندهای که تمام عمر فعالیت ادبی را به نوشتن درباره دفاع مقدس و جنگ سپری کرده همکلام بشوم و از قضا صحبت از کار و بار نوشتن در این زمینه به میان آمد. آقای نویسنده میگفت، باور دارد که ادبیات جنگ کاملترین و پختهترین گونه ادبی است که این روزها میشود در ایران پیدا کرد و از قضا میشود وطنیاش هم پنداشت. تاکید داشت حرفهای زیادی درباره جنگ میشود زد و باید زد که هنوز دربارهاش سخن به میان نیامده است و مثالهایی هم زد که در نوع خودش جالب توجه بود. صحبت در ادامه به ادبیات هم کشید و قدرت بیان سحرآمیزش و اینکه با کیمیای داستان میشود چه ناگفتهها گفت و قرار نیست داستاننویسی برای ما کارکرد ایدئولوژیک ژانرهای دیگری مانند خاطره و مستندنگاری را داشته باشد. داستانی گونهای است روایی برای زدن حرفهایی جدی و گاه تلخ درباره این رویداد و چون زاییده خیال است و در بطن خود وامدار واقعیت، میتوان با درنگ و تامل بیشتری شنید و به آن اندیشید. مشکل اما در آنجا بود که دوست نویسنده تاکید میکرد داستان را باید تنها با ابزار داستان سنجید و نه با ابزاری غیر و گله میکرد از اینکه نظارتهای عجیبی برای پرواز مرغ خیال اهل قلم در این وادی چیده شده است. از نظارت نهادهای نظامی و ناآشنا بر ادبیات بر متن کتابهای داستانی جنگ پیش از انتشار و ارائه اصلاحاتی از نگاه غیرآشنا به ادبیات و پیچ و خمهایش تا برنتافتن ارائه برخی تبعات اجتماعی پدیده جنگ در داستان. جنگ سیاه است و تلخ. حتی اگر پر از حماسه باشد، نمیتوان بهسادگی با داغها و فراغهایی که از خود بر جای میگذارد کنار آمد. سیاهی جنگ دستمایهای است که ادبیات سعی دارد آن را در کنار جانبازیها و رشادتهایی که در دل آن برای حفظ شرف و عزت یک خاک صورت گرفته به مخاطب خود یادآوری کند. یادآوری کند که باید تا میتوان از این عرصه دور ماند اما وقتی دیگر راهی جز آن باقی نمانده، باید غیرتمند در آن حاضر بود. نمیتوان به ادبیات گفت این را ببین و آن را نه. ادبیات و آنچه زاییده خیال نویسنده است دستورپذیر نیست، حرفشنو هم. واحهای است در برهوت بیابان ذهن که چون سرابی ناگاه ظاهر میشود و اگر بهموقع از حضورش کام نگیری به سادگی راهش را میکشد و میرود. ایران ما سرزمینی است که در تمامی سالهای گذشته بر عمر انقلاب اسلامیاش همواره در معرض تهدیدهای بسیاری بوده است و همواره نیاز به حفظ روحیه ایمان و سلحشوری مردمانش در آن لازم و صدالبته محقق بوده است. روایت داستانی از جنگ، از هر آنچه در آن رخ میدهد از سفید و سیاهش از غم و شادیاش لازمه حفظ روحیه در این جغرافیاست. لازمه اینکه آدمی در این بستر خاص زمینی حس کند نفس به نفسش و قدم به قدمش سازنده لوحی است که آیندگان از سرزمینش به یادگار میخوانند. در چنین بستر و چنین حضور تاریخیای روا نیست ادبیات را به بهانه آنچه باید برای آن بزید، دچار جرح و تعدیل کرد. روا نیست او را برای زیستن مُثله کرد.