صدایی از بهشت
محمد لطفی نویسنده
به نظرم نانوشتهترین نوع كاربردی زبان، زبان احساسات است یعنی زبان یك نفر را ندانی و او هم زبان تو را نداند، اما از روی احساسات و عواطف، بدون نماد بتوانید همدیگر را بفهمید. این موضوع زمانی اهمیت بیشتری پیدا میكند كه تو علاوه بر اینكه مخاطب غیرهمزبان داری، بتوانی نوعی همذاتپنداری در او ایجاد كنی و آنچه در قلبت میجوشد و روی زبانت جاری است را عینا به وجود شنوندهات منتقل كنی. این یك تخصص است؛ تخصصی كه از بین میلیاردها انسان آمده و رفته، خیلیهایشان بلد نبوده یا از آن استفاده نكردهاند؛ راهش این است كه باید خودت غرق در آن موضوع شوی تا بتوانی با زبان احساس با مخاطب غیرهمزبانت تبادل كلمه داشته باشی. حالا خودتان را پرتاب كنید به ساعت چهار عصر روز یازدهم محرم؛ روز فردای عاشورا. خیلی از ماها كه چشممان دارد كلمههای آذری را دنبال میكند، زبان آذری نمیدانیم. حالا در یك صفحه جدید گوگل، اسم سلیم موذنزاده را جستوجو كرده و یكی از نتایج را باز كنید و روی علامت پِلِی بزنید. نه میفهمید چه میگوید و نه از جزییات روضه خواندنش باخبرید، اما بدون اینكه بخواهید، یك بغض به درشتی استخوانهای گلوگیر، جا خوش میكند وسط راه نفس و تا اشك نریزید، یقهتان را رها نمیكند. این درست همان همذاتپنداری ناخواسته و ناخودآگاهی است كه انتقال عواطف، میتواند در مخاطب ایجاد كند. همان فن و هنر و نمك كه سلیم موذنزاده بالاترین درجهاش را فتح كرده بود. امروز دوم آذر سالروز عروج آقا سلیم است. آقا سلیم بسیار گریست و گریاند؛ خیلی وقتها بدون اینكه مخاطبش جزئیات زبانش را درك كند.
آقا سلیم! برای همه نالههایی كه زدید و شنیدیم و بدون فهم كلمات، مو به تنمان سیخ شد و بغضمان اشك شد به شما مدیون و از شما ممنونیم. لطفا در جوار مولایانمان، دعاگویمان باشید.