نگاهی به سریال «آنام» به مناسبت پخش از آیفیلم:
مادرانه
برای نگارنده این یادداشت که اصولا آدم سریالبینی نیست، «آنام» شاید یکی از نقاطعطف زندگیاش به حساب بیاید، چرا که توانست او را پس از مدتها با دیدن سریال آشتی بدهد!
پخش آنام به کارگردانی جواد افشار، سال گذشته از شبکه سه سیما آغاز شد که تا اوایل سال جاری نیز ادامه داشت.
خط اصلی داستانِ آنام شاید همان قصه آشنای جدایی مادر و فرزند از یکدیگر باشد که بارها دستمایه ساخت آثار مختلفی قرار گرفته است اما درحقیقت، آنچه این مجموعه را از دیگر آثار مشابه خود متمایز میکند ساختار درست آن است.
پیوند حال و گذشته
آنام در قالب یک روایت خطی کلیشهای و آشنا پیش نمیرود، بلکه طرح داستانهای فرعی و تقسیم روایت به دو فاز حال و گذشته، به روایت جان میبخشد.
همانطور که اذعان داشتم، آنام دو فاز دارد. بخشهای گذشته و حال، با بازیگرانی مجزا جلوی دوربین رفتهاند که این انتخاب، کار را از خطر موردانتقاد واقع شدن به جهت طراحی غیرهوشمندانه چهرهپردازی (که پیشتر گریبان سریال کیمیا را گرفته بود) مصون نگاه میدارد اما به لحاظ منطقی کمی دور از ذهن است، چراکه درواقع هیچ شباهتی میان بازیگران فاز گذشته و حال به لحاظ ظاهری دیده نمیشود. اما اساسا رفت و آمد به گذشته محاسنی هم دارد؛ مثلاً توجه به آیینهای بومی و فولکلور ایرانی که فارغ از نگاه یکسویه و متعصبانه بهتصویر کشیده میشوند و درواقع نویسنده تلاش دارد بگوید که گاه اشتباهات انسانها در گذشته (که به واسطه آداب اشتباه فرهنگی اتفاق میافتند) نهتنها بر آینده خودشان بلکه بر آینده چند نسل تأثیر میگذارد.
خوش ریتم
از عناصر مهم فیلمنامه آنام، حفظ تعلیق آن است. بهرغم طولانی بودن سریال، کار ضرباهنگ خود را از دست نمیدهد و دچار بیکششی نمیشود. با باز شدن هر گره، گره تازهای پیش روی مخاطب قرار میگیرد که برای باز شدن آن باید صبر کند و همین تو در تویی رویدادها و پیچیده شدنشان به کار ریتم بخشیده و مخاطب را برای دانستن دنباله آن مشتاق نگاه میدارد. گاه البته، حجم اتفاقات و رخدادها در کار بیش از اندازه زیاد میشود و هجوم مسلسلوار رویدادها از کیفیت کار میکاهد؛ مثلا همزمانی بیماری مارال (گلچهرهسجادیه) و آرزو (شبنم قلیخانی) را در نظر بگیرید بهعلاوه بحرانهای متعدد داستان که مربوط به گذشتهاند، مثلا رازهایی که شخصیتهای مختلف به دوش میکشند، تهدیدها، فشارهای شدیدی که همه این اتفاقات بر امید (عبدالرضا اکبری) و مارال وارد میکند و ... که شاید به تصویر کشیده شدنِ همه اینها در طول یک روایت تاحدودی اغراقآمیز باشد.
مجموعه درستی از بازیگران
یک اثر دراماتیک، زمانی میتواند خوشساخت تلقی شود که مجموعه درستی از انتخابها باشد؛ جدا از فیلمنامه کار که به ضعف و قوتهایش اشاره شد، آنام مجموعه درستی از بازیگران را کنار هم قرار داده است. مارال شخصیت کلیدی سریال است و شاید گلچهره سجادیه، بازیگر گزیدهکار سینمای ایران، دور از ذهنترین گزینهای بود که جواد افشار میتوانست برای ایفای این نقش برگزیند. اتفاقا همین دور از ذهن بودنِ انتخابِ کارگردان است که سجادیه را بهشدت موردتوجه و استقبال مخاطب قرار میدهد. سجادیه، بازیگر سالهای دور سینمای ایران، ویژگی مهمی دارد که در ایفای نقش مارال به کارش آمده است.
فیزیک و فرم چهرهاش، نوع و نحوه صحبتش و میمیکش که توامان معصومیت، جدیت و وقار را القا میکند، وی را به بازیگر مناسبی برای ایفای نقش زنانی از دو طبقه مختلف اجتماعی تبدیلکرده است. اوهمانقدر که میتواند اصالت و جدیت یک زن کارآفرین و متمول را با مهارت به منصهظهور بگذارد، قابلیت آن را دارد که زنی را با بغضی فروخورده از طبقات فرودست اجتماعی با کولهباری از مشکلات مالی و ... نیز بهتصویر کشد و این همان ویژگی اصلی است که مارال و بهعبارتی ماهگل در آنام باید داشته باشد. سجادیه، وقتی حضور در کاری را میپذیرد خودش را تمام و کمال در اختیار آن نقش قرار میدهد و نقش را از خود عبور میدهد؛ همین ویژگی باعث میشود حضور درخشانش دیگر بازیهای کار را تاحدودی در سایه خود قرار دهد. البته همانطور که اذعان داشتم، موفقیت و باورپذیری بازیهای آنام حاصل کار تمامی بازیگران آن است. نمیتوان از این سریال نامبرد وبه بازی بسیار بهاندازه و بهجای مهرانهمهینترابی اشارهای نکرد. ریحانه، شخصیتی برونگراتر نسبت به مارال دارد. او برخلاف مارال چیزی را پنهان نمیکند و رازی را با خود حمل نمیکند و به واسطه همین آن محافظهکاری و درونگرایی دشوارِ بازی سجادیه بهشکل کاملا عامدانهای در بازی او دیده نمیشود. عبدالرضا اکبری نیز مثل همیشه درخشان است و البته سیامک صفری در قالب نقش بسیار حساس و دشوارش آنقدر خوب ظاهر شده است که همان حضور کوتاهش در هر قسمت انرژی مضاعفی را به کار تزریق میکند. شخصیت سهند، کاملا چندلایه است؛ او نیز همچون امید، راز تعویض نوزادان را 30سال تمام بهدوش کشیده است و با همه اینها هرگز عشقی را که مدنظرش بوده از همسرش دریافت نکرده است و حسن بزرگ کار صفری آن است که در قالب کمترین دیالوگها و به واسطه بازی حسی و درونیاش غصه و احساس شدید عذابوجدان سهند را در مقابل مارال به بهترین شکل به نمایش میگذارد.
گوشنواز
موسیقی متن و تیتراژ کار از دیگر بخشهای مثبت آن بهشمار میرود، چراکه بافت و جنس موسیقی با فضای فولکلور و پیشینه شخصیتها کاملا هماهنگ است.
پرهیز از سیاه نمایی
از نقاط قوت کار پرهیز آن از سیاهنمایی است. بهرغم آنکه افشار کوشیده است، در وهله اول، کار را موردپسند مخاطب عام بسازد، اما وجوه رئالیستی آن را نیز حفظ میکند و به بیراهه نمیرود. او در به تصویر کشیدنِ خانوادههای متمول و امکاناتشان دست به خودسانسوری نمیزند، هیچیک از شخصیتهایش، از مارال گرفته تا امید و حتی تیمور، سیاه و سفید مطلق نیستند و جز کبیر که ضدقهرمان داستان است، از الگوی قهرمانپرور فاصله میگیرد تا شخصیتها و وقایعی که برآنها میگذرد بر باور مخاطب بنشینند.
مرگ شخصیت اصلی داستان در پایان سریال، مهر تأییدی بر این مدعاست. افشار با پرهیز از دستکاری منطق روایی و بدون واهمه از تلخکامی مخاطب در انتهای کار، با مرگ مارال تیر خلاصش را شلیک میکند تا داستان در نقطهای درست و منطقی به پایان برسد و این سریال و شخصیت خاص و ویژه مارال (که نمونهاش را در کمتر سریالی دیدهبودیم) برای همیشه در ذهن تماشاگر باقی بماند.
پخش آنام به کارگردانی جواد افشار، سال گذشته از شبکه سه سیما آغاز شد که تا اوایل سال جاری نیز ادامه داشت.
خط اصلی داستانِ آنام شاید همان قصه آشنای جدایی مادر و فرزند از یکدیگر باشد که بارها دستمایه ساخت آثار مختلفی قرار گرفته است اما درحقیقت، آنچه این مجموعه را از دیگر آثار مشابه خود متمایز میکند ساختار درست آن است.
پیوند حال و گذشته
آنام در قالب یک روایت خطی کلیشهای و آشنا پیش نمیرود، بلکه طرح داستانهای فرعی و تقسیم روایت به دو فاز حال و گذشته، به روایت جان میبخشد.
همانطور که اذعان داشتم، آنام دو فاز دارد. بخشهای گذشته و حال، با بازیگرانی مجزا جلوی دوربین رفتهاند که این انتخاب، کار را از خطر موردانتقاد واقع شدن به جهت طراحی غیرهوشمندانه چهرهپردازی (که پیشتر گریبان سریال کیمیا را گرفته بود) مصون نگاه میدارد اما به لحاظ منطقی کمی دور از ذهن است، چراکه درواقع هیچ شباهتی میان بازیگران فاز گذشته و حال به لحاظ ظاهری دیده نمیشود. اما اساسا رفت و آمد به گذشته محاسنی هم دارد؛ مثلاً توجه به آیینهای بومی و فولکلور ایرانی که فارغ از نگاه یکسویه و متعصبانه بهتصویر کشیده میشوند و درواقع نویسنده تلاش دارد بگوید که گاه اشتباهات انسانها در گذشته (که به واسطه آداب اشتباه فرهنگی اتفاق میافتند) نهتنها بر آینده خودشان بلکه بر آینده چند نسل تأثیر میگذارد.
خوش ریتم
از عناصر مهم فیلمنامه آنام، حفظ تعلیق آن است. بهرغم طولانی بودن سریال، کار ضرباهنگ خود را از دست نمیدهد و دچار بیکششی نمیشود. با باز شدن هر گره، گره تازهای پیش روی مخاطب قرار میگیرد که برای باز شدن آن باید صبر کند و همین تو در تویی رویدادها و پیچیده شدنشان به کار ریتم بخشیده و مخاطب را برای دانستن دنباله آن مشتاق نگاه میدارد. گاه البته، حجم اتفاقات و رخدادها در کار بیش از اندازه زیاد میشود و هجوم مسلسلوار رویدادها از کیفیت کار میکاهد؛ مثلا همزمانی بیماری مارال (گلچهرهسجادیه) و آرزو (شبنم قلیخانی) را در نظر بگیرید بهعلاوه بحرانهای متعدد داستان که مربوط به گذشتهاند، مثلا رازهایی که شخصیتهای مختلف به دوش میکشند، تهدیدها، فشارهای شدیدی که همه این اتفاقات بر امید (عبدالرضا اکبری) و مارال وارد میکند و ... که شاید به تصویر کشیده شدنِ همه اینها در طول یک روایت تاحدودی اغراقآمیز باشد.
مجموعه درستی از بازیگران
یک اثر دراماتیک، زمانی میتواند خوشساخت تلقی شود که مجموعه درستی از انتخابها باشد؛ جدا از فیلمنامه کار که به ضعف و قوتهایش اشاره شد، آنام مجموعه درستی از بازیگران را کنار هم قرار داده است. مارال شخصیت کلیدی سریال است و شاید گلچهره سجادیه، بازیگر گزیدهکار سینمای ایران، دور از ذهنترین گزینهای بود که جواد افشار میتوانست برای ایفای این نقش برگزیند. اتفاقا همین دور از ذهن بودنِ انتخابِ کارگردان است که سجادیه را بهشدت موردتوجه و استقبال مخاطب قرار میدهد. سجادیه، بازیگر سالهای دور سینمای ایران، ویژگی مهمی دارد که در ایفای نقش مارال به کارش آمده است.
فیزیک و فرم چهرهاش، نوع و نحوه صحبتش و میمیکش که توامان معصومیت، جدیت و وقار را القا میکند، وی را به بازیگر مناسبی برای ایفای نقش زنانی از دو طبقه مختلف اجتماعی تبدیلکرده است. اوهمانقدر که میتواند اصالت و جدیت یک زن کارآفرین و متمول را با مهارت به منصهظهور بگذارد، قابلیت آن را دارد که زنی را با بغضی فروخورده از طبقات فرودست اجتماعی با کولهباری از مشکلات مالی و ... نیز بهتصویر کشد و این همان ویژگی اصلی است که مارال و بهعبارتی ماهگل در آنام باید داشته باشد. سجادیه، وقتی حضور در کاری را میپذیرد خودش را تمام و کمال در اختیار آن نقش قرار میدهد و نقش را از خود عبور میدهد؛ همین ویژگی باعث میشود حضور درخشانش دیگر بازیهای کار را تاحدودی در سایه خود قرار دهد. البته همانطور که اذعان داشتم، موفقیت و باورپذیری بازیهای آنام حاصل کار تمامی بازیگران آن است. نمیتوان از این سریال نامبرد وبه بازی بسیار بهاندازه و بهجای مهرانهمهینترابی اشارهای نکرد. ریحانه، شخصیتی برونگراتر نسبت به مارال دارد. او برخلاف مارال چیزی را پنهان نمیکند و رازی را با خود حمل نمیکند و به واسطه همین آن محافظهکاری و درونگرایی دشوارِ بازی سجادیه بهشکل کاملا عامدانهای در بازی او دیده نمیشود. عبدالرضا اکبری نیز مثل همیشه درخشان است و البته سیامک صفری در قالب نقش بسیار حساس و دشوارش آنقدر خوب ظاهر شده است که همان حضور کوتاهش در هر قسمت انرژی مضاعفی را به کار تزریق میکند. شخصیت سهند، کاملا چندلایه است؛ او نیز همچون امید، راز تعویض نوزادان را 30سال تمام بهدوش کشیده است و با همه اینها هرگز عشقی را که مدنظرش بوده از همسرش دریافت نکرده است و حسن بزرگ کار صفری آن است که در قالب کمترین دیالوگها و به واسطه بازی حسی و درونیاش غصه و احساس شدید عذابوجدان سهند را در مقابل مارال به بهترین شکل به نمایش میگذارد.
گوشنواز
موسیقی متن و تیتراژ کار از دیگر بخشهای مثبت آن بهشمار میرود، چراکه بافت و جنس موسیقی با فضای فولکلور و پیشینه شخصیتها کاملا هماهنگ است.
پرهیز از سیاه نمایی
از نقاط قوت کار پرهیز آن از سیاهنمایی است. بهرغم آنکه افشار کوشیده است، در وهله اول، کار را موردپسند مخاطب عام بسازد، اما وجوه رئالیستی آن را نیز حفظ میکند و به بیراهه نمیرود. او در به تصویر کشیدنِ خانوادههای متمول و امکاناتشان دست به خودسانسوری نمیزند، هیچیک از شخصیتهایش، از مارال گرفته تا امید و حتی تیمور، سیاه و سفید مطلق نیستند و جز کبیر که ضدقهرمان داستان است، از الگوی قهرمانپرور فاصله میگیرد تا شخصیتها و وقایعی که برآنها میگذرد بر باور مخاطب بنشینند.
مرگ شخصیت اصلی داستان در پایان سریال، مهر تأییدی بر این مدعاست. افشار با پرهیز از دستکاری منطق روایی و بدون واهمه از تلخکامی مخاطب در انتهای کار، با مرگ مارال تیر خلاصش را شلیک میکند تا داستان در نقطهای درست و منطقی به پایان برسد و این سریال و شخصیت خاص و ویژه مارال (که نمونهاش را در کمتر سریالی دیدهبودیم) برای همیشه در ذهن تماشاگر باقی بماند.