گفت وگو با فرزین محدث، بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر
مهربانی را دست به دست کنیم
اولین بار در سریال اپرانتز بازب دیدمــــــــش، چهرهای خاص داشت و بازی ای که آن زمان فراتر از بــــازیهای اســـــــــــــتاندارد تلویزیون بود. نقش مقابلش را طناز طباطبایی بازی میکرد، با بازی کاملا بیرونی که هیچ حسی را پنهان نمیکرد.بعد با بازی در فیلم شاعر زبالهها درخشید و نشان داد تئاتر یادش داده چگونه نقش را تحلیل کند و چگونه آن قدر به نقش نزدیک شود که اصلا احساس نکنی داری، بازیگری میبینی مقابل دوربین.
دیروز با او همصحبت شدم با تصور همیشگی، مردی جوان با چشمانی گرد و درشت و موهای فرفری که انگار همه چیز برایش یک علامت سوال بزرگ است.
بعد که صحبتمان جلوتر رفت و من پرسیدم و او گفت و گفت، شازده کوچولو به ذهنم آمد با موهای فرفری، عینکی به چشم و قاطی شدند این دو شخصیت، یکیشان واقعی که با او حرف میزدم و دیگری در کتابی که بسیار دوستش دارم.فرزین محدث هم مثل من بارها و بارها شازده کوچولو را خوانده و دوستش دارد زیاد.
صحبتمان که جلوتر میرود من ساکت میشوم و او صحبت میکند. بعد از مدتها با یک نفر صحبت میکنم که مثل من فکر میکند؛ صد در صد نه، اما خیلی زیاد !
در هفتمین روز از بهار امسال مادرش را از دست داده ! اسطوره زندگی اش را.همانی که وقتی پدر محدث در بچگی او از دنیا میرود، فرزین را بزرگ میکند و میشود مونس و حامی و قهرمان زندگی او. میگوید: مادر بیمار نبود.حالش خوب بود.شب از سرکار آمدم،مادر به اتاقش رفت و خوابید، صبح اما دیگر بیدار نشد ! شوکه کننده بود. میدانم این غم مرا هرگز رها نخواهد کرد.همه آنهایی که مادرشان را از دست دادهاند، میدانند بعد از رفتن مادر، انگار آدم برای همیشه دنبال چیزی میگردد اما پیدایش نمیکند.
اما وقتی مادر را تشییع میکردیم مدام میگفتم االهی شکرب نمیدانم چرا؛هر چی فکر میکنم چرا خدا را شکر می کردم، دلیلی پیدا نمیکنم. مگر میشود عزیزترین آدم زندگیات را از دست بدهی و خدا را شکر کنی؟! نمیدانم شاید یکی از دلایلش این باشد که مشیت خدا هر چی باشد، خوب است.خدا برای بندهاش بد نمیخواهد.خدایی که 114 بار در قرآن ذکرکرده : بسما... الرحمن الرحیم.از رحمانیت و رحمت گفته مگر میشود برای ما بد بخواهد.حتما خیریتی بوده که من از آن سر درنمیآورم.بعد از اینکه مادر رفت، انگار به من نزدیک تر شد.انگار همه حجابها و پردههای بین من و او برداشته شد و او بیشتر از من حمایت میکند.کارهایم روبهراهتر شده.موفقیتهایم بیشتر شده و انگار راهها هموارتر شده و مقصد روشنتر.
فرزین محدث تاکید میکند دوست ندارد شعاری و گل درشت صحبت کند.دوست ندارد آنچه را وجود دارد نادیده بگیرد و بگوید همه چیز گل و گلاب است و مشکلی وجود ندارد. میگوید: مشکلات اقتصادی کمر مردم را شکسته است. زندگی چنان سخت شده که بیشتر مردم نمیتوانند امورات روزانه را سپری کنند. باید دولتمردان کاری کنند.مردم که وفاداریشان را به کشور و نظام ثابت کردهاند.حالا نوبت آنهاست که نشان دهند حامی و پشت مردم هستند.با همه اینها اما وقتی رفتگری را میبینم که خیابانها و کوچهها را جارو می کشد و مدام میگوید: خدا را شکر ! شفگت زده میشوم.میپرسی: حالت خوب است؟ میگوید: شکر. میگویی: اوضاعت میزونه؟ میگوید: شکر... انگار همه چیز را پذیرفته و حالا شکر میکند که خدا کمکش کند.انگار آنچه را ندارد، نمیبیند و تمرکزش بر داشتههایش است.
به فرزین میگویم : اما آدمها برای تغییر شرایط خود باید تلاش کنند. نمیتوان نشست و منتظر ماند همه چیز خودش درست شود.
میگوید: دقیقا ! من اصلا منظورم این نیست که بدون هیچ تلاشی منتظر باشیم که اتفاقات خوبی برایمان رخ دهد ؛ اما وقتی حواسمان به خدا باشد، خدا هم هوایمان را خواهد داشت و خودش راههایی باز میکند که شگفتزده می شویم. من میگویم حالا که شرایط سخت شده و همه ما داریم اذیت میشویم کمی بیشتر حواسمان به همدیگر باشد. بر این باورم که میتوانیم با مهربانی حال خوب را گسترش بدهیم.وقتی برای یک کودک کار یک آبمیوه یا کمی غذا میخریم و او لبخند میزند، همین لبخند کافی است تا روزمان ساخته شود. خوبی باید دست به دست بچرخد، مهربانی باید دست به دست بچرخد تا دنیا پر از مهر شود.اگر ما یک ریال در کار خیری سرمایهگذاری کنیم، چندبرابرش به ما برخواهد گشت. تنها راه ثروتمند شدن، سرمایهگذاری برای کارهای خوب و برای خداست. دارم تلاش میکنم، مسیری را در زندگی طی کنم که رضایت قلبی دیگران هم تامین شود.نمیخواهم به دیگران آسیب بزنم.رضایت و راحتیام نباید در گرو نابودی و نارضایتی دیگران شود.به شدت به این موضوع باور دارم که باید گاهی از خودت برای دیگران بگذری. درست مثل مادران که همیشه برای بچههایشان از خیلی چیزها میگذرند و همیشه هم راضی هستند.مادر بهترین غذایش را به بچهاش میدهد و خودش نمیخورد، اما از خوردن بچه لذت میبرد. باید مراممان به مرام مادرها نزدیک شود تا دنیا جای بهتری شود.شرایط سخت و اوضاع بد اقتصادی نباید عشقورزیدن به یکدیگر را از ما بگیرد.نگرانی از آینده نباید دادن حال خوب به دیگران را از ما بگیرد.
در دهه 60 جنگ بود، بهشدت کمبود داشتیم اما حالمان خوب بود، حواسمان به یکدیگر بود. همین نمیگذاشت مردم اذیت شوند ؛ اما الان یکدیگر را رها کردهایم، حالمان خوب نیست، چون خودخواه شدهایم، کمی بیشتر به همدیگر توجه کنیم.کمی مهر را با هم تقسیم کنیم، بگذاریم همه حالشان خوب شود.مردمی هستند هنوز کار خیر میکنند و دار و ندار خود را برای دیگران هزینه میکنند اما خدا رهایشان نمیکند و
روز به روز اوضاعشان بهتر میشود، آنها به مردم کمک میکنند و خدا به آنها.
مادر فرزین دوست داشته، پسرش در یکی از کارهای مهران مدیری بازی کند.حالا مادرش نیست و فرزین در سریال هیولا به کارگردانی مدیری بازی میکند.در سریال بچه مهندس هم بازی دارد و مشغول بازی در سریال سلام آقای مدیر هم هست.در تئاتر هم فعال است و مثل همیشه در این حوزه میدرخشد و جایزه هم میگیرد.میگوید: مادرم برایم دعا میکند و دعایش مثل باران رحمت بر سرم میبارد.مثل باران باشیم بیدریغ بر همه بباریم، بگذاریم حال آدمها و زمین خوب شود.