قهرمانی تختی در روزِ مگس وزنها!
از همان روز اول جشنواره سی و هفتم فیلم فجر در پردیس ملت (سینمای رسانه) و در مواجهه با فیلمها دیدم كه نه راه پس دارم و نه راه پیش و به اقتضای حرفه؛ خبرنگاری و عشقِ مزمن به سینما، لاجرم باید ادامه دهم و هرآنچه به نام فیلم به خوردم میدهند را تا پایان جشنواره تحمل كنم. در این نوشته در نگاهی مختصر به سه فیلم روز اول جشنواره در پردیس ملت پرداخته ام؛ فیلمهای «معکوس»، «سال دوم دانشکده من» و «تختی». نقد و تحلیل كاملتر باشد به وقت اكران عمومی. اینجا بیشتر ریویوست (یادداشت مروری) همراه نكتههای احتمالا جذاب برای شما با سویه ژورنالیستی. در پایان هم به قصد سرگرمی (همخونِ سینما) و البته مزاح، ترینهای هر روز فیلمهای جشنواره را به ترتیب با اعطای خیالی شاتوت طلایی (بهترین)، كشمش طلایی (متوسط ترین) و زرشك طلایی (بدترین)، انتخاب و به شما معرفی میكنم. هرچند این شوخی سینمایی، شخصی و سلیقهای است اما احتمالا تا اندازهای هم آغشته به واقعیت و برگرفته از برآیند عمومی و بازتابها و برخوردهایی است كه اهالی رسانه و برخی دوستان منتقد و خبرنگار و عكاس در مواجهه با فیلمها بروز میدهند. برویم ببینیم چه میشود.
فیلم اول: معكوس
جشنواره سی و هفتم برای اهالی رسانه قرار بود با «غلامرضا تختی» شروع شود، اما به دلیل آماده نبودن فیلم در نمایش فیلمهای روز اول جابهجایی اتفاق افتاد و «معكوس» كه قرار بود فیلم سئانس آخر باشد، در اولین نوبت نمایش اكران شد. كیمیایی جوان هم در نشست رسانهای فیلم كه بیوقت و بعد از نشست فیلم رسول صدرعاملی برگزار شد، به حق درباره این جابهجایی بدون اجازه و هماهنگی اعتراض كرد. اینجا هم بخشی از آن مراسم قرعهكشی جدول نمایش فیلمهای پردیس ملت زیر سؤال رفت و هم بیخاصیتی محضِ سه فیلم رزرو كه قرار بود اگر فیلمی بهموقع نرسید، نمایش داده شوند. دارم سیروس الوند، كارگردان یكی از آن سه فیلم را تصور میكنم كه هنگام نرسیدنِ تختی، پا شد و دقایقی با امیدواری گرم كرد اما نشد كه بشود!
اما چشمتان روز بد نبیند كه پولادجان در اولین گام فیلمسازی جای پای پدر گذاشته!
البته منظورم مسعود كیمیایی سالهای اخیر است. هرچند خدا مرا ببخشد، شاید حتی نتیجه نهایی از فیلمهای سالهای بیحوصلگی استاد اندكی بهتر هم باشد. اما معكوس، پر است از آدمهایی كه باوجود مساله داشتن، برای ما هیچ مسالهای ندارند و میتوان خیلی زود قید تماشایشان را زد. پولاد مساله هویت و فاصله نسلها و پدر ـ پسری (كه به نوعی ما را یاد رابطه كیمیایی پدر و پسر میاندازد) را بدون عمق و در قالب قصههایی غیرجذاب به مخاطب ارائه میكند. به نظر میرسد همه تمركز جذابیت فیلم، روی سكانسهای مسابقات اتومبیلرانی گذاشته شده كه اگر اینطور است بهتر بود همه آن كرختی اول و میانه فیلم جایش را به فیلمی خوشریتم و پرسرعت و فرمالیستی میداد. در فیلم، صحنههایی از عزیزمیلیون دلاری را میبینیم، درحالیكه باتوجه به فضای فیلم و بحث ماشین، مثلا شورش بیدلیل شاید انتخاب مناسبتری بود.
به هرحال معكوس نه شروع خوبی برای جشنواره است و نه برای پولاد كیمیایی، هرچند بارقههای محوی از استعداد در گام اول فیلمسازی او به چشم میخورد. همچنین باید به بازی خوب شهرام حقیقتدوست در نقش سیامك اشاره كنم كه نمكش تا حدی فیلم را قابل تحمل میكند.
با این حال اجازه دهید پونتیاك مشكی نمره رشت در فیلمی كه همچون كارهای مسعود كیمیایی ادعای طهرونی بودن دارد را هضم نكنم. از آن مهمتر و خندهدارتر، زخم صورتِ سالار آراسته (بابك حمیدیان) كه در هر سكانس فیلم، رنگ و رخ عوض میكند. قشنگ معلوم است كه گریمور را چقدر عاصی و كلافه كرده!
کاش یک سال دیگر استراحت میکردید!
فیلم دوم: سال دوم دانشكده من
رسول صدرعاملی بعد از 9 سال كار نكردن با ساخت فیلم سال دوم دانشكده من به سینما برگشت؛ خب آقای صدرعاملی جان نمیشد یك سال دیگر هم استراحت میكردید و با فیلم بهتری به سینما برمی گشتید؟ سال دوم دانشكده من قصه رفاقت دو دختر دانشجو به نام مهتاب خوب بخت و آوا را روایت میكند كه یكی بر اثر حادثهای میرود تا عمرش را به شما بدهد و آن یكی بهتدریج و شاید ناخواسته از این فرصت پیشآمده بهره میبرد تا با علی آقا، دوست پسر رفیق مصدوم و درحال مرگ، روی هم بریزد! فیلمی كه باوجود ادعای صدرعاملی كه از یك سینمای اجتماعی به سینمای انسانی رسیده، بیشتر سقوط به سینمای بدون مساله غیراخلاقی است و اگر نگوییم خیانت در رفاقت، دستكم شائبه آن را به وجود میآورد.
ویشكا آسایش هم انگار بدش نمیآید در كلیشه زنان پابه سن گذاشته مجرد كه مسؤولیتی در مدارس و دانشگاهها دارند، باقی بماند. انتخاب و بازی نیلوفر خوش خلق به نقش مادر آوا هم دوست داشتنی نیست. بابك حمیدیان را هم چون تا یك ساعت قبلش در فیلم پولاد كیمیایی دیده بودیم، سخت بود تا او را به عنوان منصور، دوستپسر غیرتی مهتاب بپذیریم! این یكی دیگر تقصیر حمیدیان یا صدرعاملی نیست، بلكه از معایب تماشای فشرده و پشتسر هم فیلمها در جشنواره است.
مهمترین نكته درباره فیلم، كشف و معرفی دو بازیگر جدید به سینمای ایران است؛ سها نیاستی و فرشته ارسطویی كه هر دو بازی خوبی دارند. كاری كه صدرعاملی در آن استاد است و سالها قبل پگاه آهنگرانی و ترانه علیدوستی را به سینمای ایران معرفی كرده بود.
نكته جالب درباره نیاستی اینكه او تا قبل از رونمایی از سال دوم دانشكده من كه اولین كار او در بازیگری و سینماست، تنها 360 دنبالکننده در اینستاگرام خود داشت و آخرین پستی كه به اشتراك گذاشته بود، 267 بار لایك خورده بود، اما فردای نمایش فیلم، او صفحه خود را از حالت خصوصی خارج و به عمومی تبدیل كرد، تعداد دنبالکننده هایش به 4332 نفر رسید و عكسی كه از شب جشنواره به اشتراك گذاشت هم 1268 بار لایك خورد. اینها البته مربوط به صبح روز بعد میشود و حتما این آمار بعد از آن افزایش پیدا كرده است. این اطلاعات كمی زرد صرفا به دلیل این منتقل شد كه بدانید شهرت یك شبه در سینما چه با آدم میكند؛ هم جذاب و هیجانانگیز است و هم میتواند ترسناك باشد.
ادامه در صفحه 12
-
واقعیت «کانال اروپایی»
-
قهرمانی تختی در روزِ مگس وزنها!
-
چرا دلار دوباره بالا کشید؟
-
«خط تماس » از امشب برقرار میشود
-
تصویرانقلاب درآینه تلویزیون
-
آقای جدید فوتبال آسیا
-
موج مرده
-
«شاهد كلیدی» به حرف آمد!
-
دم خروس اف.ای.تی.اف
-
لباس نو به تن خبر 22
-
43 زخمی در غزه و کرانه باختری در درگیری فلسطینیان با نظامیان صهیونیست
-
پوتین در نشست سوچی جداگانه با روحانی و اردوغان دیدار خواهد کرد
-
ترامپ: در یک سال 50 میلیارد دلار در افغانستان هزینه کردیم