زندان‌های زیبا  فقط در هالیوود است!

زندان‌های زیبا فقط در هالیوود است!

 برای تهیه یك مستند رفته بودم و وقتی می‌خواستم نزد دو فرزندم كه آنها هم در آمریكا هستند برگردم، به فرودگاه رفتم و منتظر پرواز بودم. زمانی كه نشسته بودم تا پرواز اعلام شود، یكباره نامم را صدا كردند و گفتند كه بیا جلو. رفتم ببینم چه خبر است. آنها به دروغ به من گفتند كه تو انتخاب شده‌ای تا زودتر سوار هواپیما شوی. چون من پیش از این تا به حال چنین چیزی را نشنیده بودم تعجب كردم! وقتی رفتم پلیس اف‌بی‌آی آنجا بود و از من خواستند تا با آنها بروم. وقتی به آنها گفتم كه شما من را دستگیر كرده‌اید؟ پاسخ دادند كه بله. همان موقع به من دستبند زدند و بردند. آنجا چند ماشین بود كه منتظر من بود و آنها گفتند كه دستبند را باید پشت كمرت ببندیم و از آنها پرسیدم كه چرا این كار را می‌كنید؟ آنها گفتند كه معلوم نیست تو در ماشین چه می‌كنی. روز بعد با هواپیمای خصوصی من را به واشنگتن دی سی بردند. اول به مركز اف‌بی‌آی رفتیم و اتفاق‌های مختلفی پیش آمد. به من گفتند تو متهم به جرمی نیستی و تنها شاهد هستی. من هم گفتم عجب! این شیوه رفتار با شاهد است؟ گفتند كه باید دی‌ان‌ای من را بگیرند. اعتراض كردم كه چرا باید این كار را بكنید وقتی من متهم نیستم، ولی آنها گفتند ما با هر كسی كه اینجا بیاید این كار را می‌كنیم، در نهایت هم چیزی شبیه گوش‌پاك‌كن گذاشتند در دهانم و دی‌ان‌ای من را گرفتند.
 پس از این‌كه به زندان منتقل شدم، من را به دادگاه بردند. آنجا به من گفتند تو متهم نیستی و من آنجا برای اولین بار وكیل خودم را دیدم. از او پرسیدم چرا من را به این شیوه دستگیر كرده‌اند؟ قاضی هم پاسخ داده بود كه احتمال دادیم فرار كند. دادگاه اول من همین بود و پس از دادگاه من را به زندان اصلی بردند آن هم در شرایطی كه دست و پایم را با زنجیر بسته بودند و به سختی راه می‌رفتم.
 جوانان در فضای مجازی در اروپا، آمریكا و ایران روی این موضوع خیلی خوب كار كردند، اما من این موضوع را نمی‌دانستم و وقتی به ایران آمدم متوجه شدم. در كشورهایی نظیر آمریكا و انگلیس مسلمانان مشكلات بسیاری دارند و جاسوس‌ها بسیارند و وقتی شرایط این‌طور است نمی‌توانند به اهداف بزرگ‌تر خود برسند ولی این خبر موج عجیبی بین جوانان بود و به نظرم آینده روشنی برای جامعه مسلمانان در انتظار است و وحدت خوبی را در پیش گرفته‌اند.
 زندانی‌های سیاسی در آمریكا ۵۰ سال در زندان می‌مانند. من در آن ده روز بیشتر در انفرادی بودم و این‌که ۲۴ ساعت در یك جای كوچك بمانی و كاری نداشته باشی خیلی سخت است. من حتی نمی‌توانستم یك كتاب داشته باشم یا عینكم را برای خواندن به من نمی‌دادند. در این مدت ارتباط خوبی با خدا گرفتم، اما فكر می‌كردم كسانی كه ۵۰ سال در زندان‌های آمریكا هستند چه می‌كشند؟ این چه نوع حقوق بشری است كه این طور با افراد رفتار می‌كند؟ آنها مدام به ایرانی‌ها می‌گویند شما علیه حقوق بشر رفتار می‌كنید، اما خودشان مدام این رفتار را دارند و به زندانیان خود زجر می‌دهند. آنها در زندان‌هایشان غذاهای نامناسبی دارند و حتی آفتاب هم وجود ندارد. در فیلم‌هایشان نشان می‌دهند زندانی‌ها در حیاط راه می‌روند و آفتاب می‌گیرند، اما این متعلق به هالیوود است و هیچ خبری از اینها نیست. آنها حتی ۱۰ دقیقه به ۳ نیمه شب زندانی‌ها را بیدار می‌كردند تا صبحانه بخورند و همه اینها به نوعی شكنجه روانی محسوب می‌شود كه كسی نسبت به آن پاسخگو نیست. من آنجا تعجب كردم که حدود 5/98 درصد از زندانیان سیاهپوست بودند.
 موضوع دادگاه من سه قسمت بود؛ دادگاه اف.بی.آی، قاضی و وكلا. مامور اف.بی.آی هر بار درباره یك موضوع می‌پرسیدند. مثلا یك بار درباره منافقین و یك بار درباره اسرائیل با من سخن گفتند. من كسی نیستم كه نتوانم جواب بدهم، اما تلاش كردم با سیاست پاسخ بدهم و این مشخص است كه این موضوعات چه ربطی به من دارد؟ من چه كسی هستم؟ من رئیس‌جمهورم؟ نماینده مجلس هستم؟ من خبرنگارم.
 وقتی چهارشنبه آزاد شدم می‌دانستم قرار است جمعه در سراسر دنیا تظاهراتی برای آزادی‌ام اتفاق بیفتد. آنها فكر می‌كردند موضوع دیگر تمام شده است، ولی از دوستان خواستم كه این موضوع حتما باشد چون به خاطر مرضیه هاشمی نیست و بلكه به خاطر راهی است كه می‌رویم. من رسانه‌ای بودم و پسرم همراهم بود، اما كسان دیگری كه تنها هستند و كسی با آنها نیست چه كنند؟