مقطع حساسکنونی
حكایت 2 دوست فرزانه زودخشم
دو دوست كه هر دو از مریدان و شاگردان كارگاههای حكمت خلاق دكتر زادبوم جواهری بودند، روزی پس از اتمام جلسه كارگاه، تصمیم گرفتند در سطح شهر قدم بزنند و ضمن بهرهگیری از هوای اردیبهشتی، با مشاهده وضعیت اجتماع، قدری در مشكلات و مصائب جامعه درنگ و تأمل كنند. وقتی از در كلاس واقع در مقدس اردبیلی بیرون آمدند، در زعفرانیه انداختند تا از آنجا به الهیه و پاركوی روند و از آنجا به سمت پایین قِل بخورند. دوست اول، وقتی در كوچههای زعفرانیه، به خانههای مجلل و قصرهای باشكوه و خودروهای لوكس و شهروندان تمیز و زیبا و سگهای پشمالو نگریست، به دوست اول گفت: «ای دوست، وقتی این خانهها و قصرها و ماشینها و سگها را قسمت میكردند، ما كجا بودیم؟» دوست دوم گفت: «در صف فرزانگی بودیم.» دوست اول گفت: «زاییده بودهایم بابا.» و هردو خندیدند. دوست دوم گفت: «از اینسو برویم.» كمی جلوتر به بیمارستانی بزرگ رسیدند. دوست دوم به دوست اول گفت: «ای دوست اول، حال بگو وقتی سرطان و ایدز و نارسایی ریوی و نارسایی كلیوی و بیماریهای خاص و نقص عضو را قسمت میكردند، ما كجا بودیم؟» در این هنگام دوست اول كه توقع این حاضرجوابی را از دوست دوم نداشت، با او گلاویز شد و دوست دوم نیز در مقام دفاع از خود برآمد و دو دوست بهشدت یكدیگر را زدند. مأموران حراست بیمارستان به محض دیدن صحنه زد و خورد، با پلیس تماس گرفتند و مأموران پلیس چهار دقیقه بعد از تماس به محل درگیری رسیدند و دو دوست را كه در هم گره خورده بودند از هم باز كردند. دو دوست پس از آنكه از هم باز شدند، یكصدا گفتند: «اكنون فهمیدیم كه نعمت واقعی سلامتی، شادی، جوانی، عشق، دوستی و با هم بودگی است، همین چیزها كه داشتهایم، ولی به آن اهمیت ندادهایم و در پی نداشتهها بودهایم.» و پس از آنكه مقداری گریستند، تا فردا خاموش شدند.
تیتر خبرها