شهید بهشتی آینده‌ام را پیشگویی كرد

شهید بهشتی آینده‌ام را پیشگویی كرد


قاسم امانی شاید خاطره زیادی از پدرش نداشته و حضور او را لمس نكرده باشد اما با بسیاری از مردان انقلاب و كسانی كه در این راه مبارزه كرده و به شهادت رسیده‌اند، به واسطه مبارزات پدرش آشناست یا خاطراتی از آنها دارد. امانی از شهیدان آیت‌ا... مطهری و آیت‌ا... بهشتی نیز خاطراتی دارد كه به روزهای آغاز انقلاب بازمی‌گردد.
رابطه صمیمی شهید مطهری و پدرم
 او در این‌باره به خاطره‌ای از شهید مطهری اشاره می‌کند و می‌گوید: مهم‌ترین خاطره‌ام از شهید آیت‌ا... مطهری، همان روزی است كه حضرت امام وارد بهشت‌زهرا شدند و بین اشخاص زیادی كه قرار بود در آنجا خیرمقدم بگویند و پسر خود ایشان هم در بین آنها بود، ایشان به‌شدت روی خیر مقدم گفتن بنده به عنوان پسر شهید حاج‌صادق امانی اصرار داشتند. الحمدلله خانم شهید مطهری در قید حیات هستند. الان اگر راجع به شهید حاج صادق امانی و نظر شهید مطهری درباره ایشان بپرسید، گفتنی‌های زیادی دارند. گاهی كه خدمت ایشان می‌رویم، خاطرات عجیبی را از ارتباط معنوی و رفاقت و صمیمیت این دو بزرگوار نقل می‌كنند.
یک اتفاق عجیب
قاسم امانی از شهید بهشتی خاطراتی دارد که یکی از آنها به این شرح است: مرحوم شهید آیت‌ا... بهشتی نسبت به مرحوم پدر ارادت ویژه‌ای داشتند و بسیار از ایشان تعریف می‌كردند و به همین نسبت هم توقع داشتند كه ما خیلی حرمت شهید را
نگه داریم.
خاطرم هست در ابتدا كه حزب جمهوری اسلامی تأسیس شد، قرار شد من در قسمت شهرستان‌های حزب مشغول كار شوم. البته آن روزها كار كردن در حزب افتخاری بود و كسی هم بابت آن حقوق نمی‌گرفت. موقعی كه رفتم در آنجا كار كنم، نزدیك به اذان بود. از در حزب كه وارد می‌شدید، سمت چپ یك زمین والیبال بود كه عموما نماز جماعت در آنجا برگزار می‌شد. شهید بهشتی وضو گرفته و روی صندلی نشسته بودند. همین كه مرا دیدند، كمی به من و دست‌هایم نگاه كردند و حادثه عجیبی اتفاق افتاد و ایشان بسیاری از حوادثی را كه قرار بود در آینده برایم پیش بیاید، به من گفتند.
امانی معتقد است، شهید بهشتی آن روز بسیاری از اتفاقات زندگی‌اش را پیش‌بینی كرده بود و بسیاری از اشارات این شهید، در آینده به‌وقوع پیوست.
قاسم امانی درباره حرف‌هایی كه از شهید بهشتی درباره آینده خودش، شنیده بود، می‌گوید: برایم حرف‌های ایشان بسیار حیرت‌انگیز بود، چون اصلا انتظار نداشتم كه از ایشان چنین چیزهایی را بشنوم.
او همچنین به همین ویژگی درباره پدرش اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد:   مرحوم پدرم از این ‌پیش‌بینی‌ها فراوان داشتند، ولی شنیدن این حرف‌ها از شهید بهشتی خیلی برایم عجیب بود. داخل پرانتز بگویم كه مرحوم پدر قبل از این‌كه ازدواج كنند، در یادداشت‌هایشان نوشته‌اند كه: من یك زیارت دوره‌ای و نهایتا زیارت حضرت زینب(س) رفتم و از خدا خواستم به من همسری بدهد كه مثل حضرت زینب(س) تحمل و صبر مبارزات را داشته باشد.  نشانه‌ای كه خواسته بودند، این بود كه اسم آن زن زینب باشد!
بعدها كه به خواستگاری مادرم می‌روند، مادرم خوابی می‌بینند كه پدرم همه اینها را نوشته‌اند. یا یكی دیگر از ‌پیش‌بینیهای پدرم این بود كه پس از شهادت خودشان، دو نفر از دوستانشان یعنی صادق اسلامی و اسدا... لاجوردی شهید می‌شوند. این یادداشت مربوط به دوره جوانی اینهاست كه هنوز هیچ‌كدام ازدواج نكرده بودند!