این چند نفر

این چند نفر

در این گفت‌وگو از قاسم امانی درباره برخی افراد سوال پرسیده‌ایم و نظرش را درباره برخی شخصیت‌ها جویا شده‌ایم:
حاج مهدی عراقی؟
عاشق شهادت! ما با ایشان و فرزندان‌شان دوست و صمیمی بودیم. از نظر من آدمی است كه همه چیز خود را فدای امام كرد.
مرحوم حبیب‌ا... عسگراولادی؟
واقعا نمی‌توانم آقای عسگراولادی را توصیف كنم و خودم را اصلا در این حد نمی‌بینم كه بتوانم از ایشان سخن درخوری بگویم. ایشان صاحب تمام ویژگی‌های مثبت یك انسان مؤمن انقلابی و خداجو بود. كسی كه جز رضای خدا، هیچ چیزی برایش مهم نبود. تمام زندگی و حتی روزهای تعطیلش وقف خدمت به مردم بود. فرزندان و خانواده‌های شهدا و محرومین به‌قدری برایش اهمیت داشتند كه همه چیز خود را فدای آنها می‌كرد.
شهید سید اسدا... لاجوردی؟
مظلوم‌ترین شهید انقلاب اسلامی! با ایشان همكاری مستقیم نمی‌كردم. خاطرم هست كه اولین دیدارم با ایشان وقتی بود كه برای عیادت از مادرم آمدند. مادرم بعد از شهادت پدرم، با یكی از پسرعموهایم ازدواج كردند و خدا به آنها پسری داد. شهید لاجوردی برای ملاقات مادرم به بیمارستان امین صادقیه در پایین خیابان ولی‌عصر، نزدیك میدان راه‌آهن آمده بودند. خانه اینها هم در كوچه وزیرنظام در خیابان مولوی بود. آن موقع هشت نه ساله بودم. خاطرم هست در آن دوره ما بچه‌ها به‌قدری هوشیار شده بودیم كه در یك مورد وقتی وارد كوچه آنها شدیم، سریع متوجه شدیم كه اوضاع عادی نیست و خواستیم برگردیم و به حاج‌آقا اسدا... خبر بدهیم. من بودم و پسر حاج‌آقا لاجوردی، محمدآقا و دوستی به نام سعید ایزددوست كه به رحمت خدا رفته است. بعد فهمیدیم كه حاج‌آقا اسدا... و شریف واقفی را آزاد كرده بودند كه منافقین اینها را ترور كنند و از شرشان خلاص شوند و بعد هم رژیم بگوید: تصفیه درون‌گروهی بوده است كه آقای لاجوردی متوجه شده بودند و خیلی زودتر از این‌كه ما به ایشان بگوییم، از مهلكه فرار كرده بودند. شهید لاجوردی بسیار هوشمند و زیرك بودند كه اگر صدها كتاب راجع به ایشان نوشته شود، شاید اندكی از روش‌های مبارزاتی، مدیریتی و ویژگی‌های ایشان بیان شود.
مرحوم هاشمی رفسنجانی؟
ویژگی برجسته ایشان تحلیلگری فوق‌العاده‌شان بود. قبل و بعد از انقلاب، تحلیل‌هایشان از شرایط بسیار خاص و ویژه بود. ایشان می‌خواست همه جمع‌ها را داشته باشد، اما خیلی‌ها می‌خواستند از ایشان سوء‌استفاده كنند. هر جا كه با آقا زاویه پیدا می‌كردند، از ایشان گله‌مند می‌شدم. مخصوصا درسال 1388 و بعد از آن. در آن مقطع، به ما خیلی سخت گذشت و پیش از آن در سال 1367 كه روحانیون از هم جدا شدند. در آن دوره خواب دیدم كه رهبری وسط مسجدی هستند و عده‌ای در هیات برخی حیوانات دارند از دیوارها بالا می‌روند! بعد توفان شدیدی شد و همه آنها را باد برد و تعداد اندكی كنار آقا ماندند. رفتم پیش آقای عسگراولادی و خوابم را برای ایشان تعریف كردم. ایشان آن موقع پیشگویی‌ای كردند كه بعدها در سال 1388 شاهد بودیم.
مهدی كروبی؟
ایشان در مدرسه جهان‌آرا معلم دینی ما بود و روابط صمیمانه‌ای داشتیم. رنجدیده انقلاب كه قربانی طمع اطرافیانش شد و باورهایش را به اطرافیانش فروخت.
میرحسین موسوی؟
من از جوانی با ایشان ارتباط داشتم و زمانی كه به عنوان نخست‌وزیر انتخاب شد، ایشان را گرفتار یك‌سری انحرافات می‌دیدم. نگاه چپ اینها هنوز دارد اقتصاد و انقلاب ما را تهدید می‌كند. گروه‌های چپ شاید در ایران از بین رفتند، ولی رسوبات فكری‌شان در بعضی از افراد مانده است و هنوز دارد به انقلاب صدمه می‌زند.
حسن روحانی؟
هر نگاهی كه به رئیس‌جمهور داشته باشم، تا زمانی كه او عهده‌دار این مسؤولیت هست، نگاه و قضاوتم را دخالت نمی‌دهم و او برای من رئیس‌جمهور است و لذا در این فاصله، هیچ قضاوتی راجع به او نمی‌كنم. اگر هم قضاوتی باشد، فردی و درونی است. مؤتلفه‌ای‌ها خود را ذوب در ولایت می‌دانند. ما یك جامعه مدنی داریم و مردم به شخصی رأی داده‌اند و من به همین دلیل باید احترام او را تا لحظه آخری كه مسؤولیت به گردن اوست، داشته باشم و جرأت نمی‌كنم به این سادگی‌ها در باره او جمله‌ای بگویم.
حسین فریدون؟
[لبخندی می‌زند]