همه آنها كه مسعود را دوست نداشتند
محمد مسعود روزنامهنگار و رماننویس ایرانی است، او در قامت یك نویسنده سراغ فساد سیستماتیك اداری در ایران میرود و روایت میكند كه چگونه فساد رشد كرده و تمام یك جامعه را درگیر خود میكند. او در عرصه روزنامهنگاری هم نامی شناخته شده است كه هر چند عموم جامعه اكنون او را به خاطر ندارند، اما كتابهایی هم درباره زندگی و فعالیتهای تند و تیز او نوشته شده و همچنین در میان نسل جوان كتابخوان بازگشت دوبارهای به آثار داستان مسعود دیده میشود. او كه دورههای روزنامهنگاری را در بلژیك گذرانده بود، پس از بازگشت به ایران روزنامه «مرد امروز» را راه انداخت و زبان تند و انتقادات بیپردهاش بارها موجبات توقیف روزنامه را فراهم كرد.
مسعود سرانجام در ۲۱ بهمن 1326در خیابان اكباتان تهران هنگام خروج از چاپخانه به ضرب گلوله كشته شد. بعد از ترور، نشریات حزب توده قتل او را به شدت زیر سؤال بردند اما بعد در اعترافاتشان بیان كردند كه قتل مسعود به دست اعضای این حزب به سركردگی خسرو روزبه انجام شده است. در ادامه بخشهایی از حرفهای ژینت را درباره پدرش میخوانیم. روایتهایی كه نشان میدهد چگونه انتقادات تند و تیز مسعود بسیاری را با او دشمن كرده است:
دختر مسعود در پاسخ به این که مشکلات دربار با پدرش چه بود، اینطور پاسخ میدهد: علت قیامِ سالهای بعد مردم علیه دربار چه بود؟ شما این را به من بگویید. به همان دلایلی كه مردم در سال 57 علیه شاه به نقطه جوش رسیدند، به همان دلایل چند دهه قبل پدرم هم با دربار مخالفت میكرد.این خصوصیت او بود تا حدی که به من که سالها با او فاصله سنی دارم هم منتقل شده است. شخصیت آدم دو جنبه دارد: تربیت و سرشت. من احساس میكنم با اینكه بیشتر از چهار سال نداشتم كه پدرم از دنیا رفت، ولی سرشتم شبیه پدرم هست. بدبختیها و ناراحتیهای مردم روی من تأثیر دارد و نسبت به ناراحتیهای دیگران آدم بیتفاوتی نیستم. فكر میكنم انگیزه پدر من هم همین بوده است.
پدرم دشمنان بسیاری داشت و همیشه عصبانیت درباریها را برمیانگیخت. یك بار اشرف پهلوی بسیار از پدرم ناراحت شد. داستان او با اشرف را همه میدانند. پدرم در روزنامهاش قیمت پالتوپوستی را كه اشرف از خارج تهیه كرده بود نوشته و گفته در كشوری كه آدمها محتاج یك لقمه نان شب هستند و این همه بدبختی و كمبود داریم، برای یك پالتو این همه هزینه كردن غلط است!... تازه این خانم در همان دوره تاكید بلیغی داشتند بر استفاده از محصولات وطنی! پدرم هم میگفت تو چرا خودت یك بار از تولیدات داخلی استفاده نمیكنی و همه وسایلت خارجی است؟ حرف حساب میزد!
مخالفتهای پدرم با قوام، هژیر، رزمآرا و امثالهم، كاملا منطق روشنی داشت. همه اینها نسبت به وطنمان خیانتهایی كردند و بدون تقصیر نبودند. طبیعی بود كه وقتی نتایج رفتارهای آنها در قالب بدبختی و سیهروزی مردم خودش را نشان میداد، پدرم را خشمگین میكرد و باعث واكنش او میشد.
پدرم یك بار هم سر كشتن قوامالسلطنه جایزه گذاشت كه البته نوعی انتحار محسوب میشد و كار معقولی به شمار نمیرفت! ولی خیلی كارها هست كه در شرایط خاصی انجام میدهیم و معقول نیست. ولی وقتی آدم اعتراض دارد و صدای اعتراضش به گوش مردم نمیرسد، مجبور میشود دست به كارهای كمی نامعقول هم بزند! این حركت پدر من هم یك چنین نمایشی را علیه كارهای ظالمانه حكومت به اجرا گذارد. این را بدانید كه همیشه پول فراوان و پست و مقامِ زیاد به پدرم پیشنهاد میكردند، بلكه بتوانند او را ساكت كنند. كسانی را كه نمیتوانند بخرند، معمولا از بین میبرند. پدر مرا هیچكس نتوانست بخرد.
همانطور كه گفتم پدرم دشمنان زیادی داشت، تودهایها هم دشمنان مهم پدرم بودند كه آخر هم جانش را گرفتند، اما در میان همین افراد هم اتفاقات جالبی درباره پدرم افتاده است. نمیدانم اطلاع دارید كه روزنامههای پدر مرا آقا محمدعلی سپانلو تجدید چاپ كرد؟ چه نام نیكی از این بالاتر كه دشمنان انسان برای زنده كردن نام او تلاش كنند.