ماجرای 3 خیانت نهفته، با چوب و چماق و قمه
شخصی به نزد حكیم قائناتی رفت و او را صدا زد. حكیم قائناتی گفت: جان؟ شخص گفت: ای حكیم، دیروز نزد حكیم هراتی بودم. حكیم قائناتی گفت: خب. شخص گفت: حكیم پشت سر شما حرفهای ناجوری میزد كه اگر به شما بگویم حتما ناراحت و عصبانی میشوید و میدهید مریدانتان پدرش را دربیاورند.
حكیم قائناتی روی درهم كشید و گفت: آیا میدانی با این سخن كه گفتی مرتكب سه خیانت نهفته شدی؟
شخص گفت: واقعا؟ حكیم قائناتی گفت: بلی. شخص گفت: یعنی چطوری؟ حكیم قائناتی گفت: نخست اینكه حال مرا گرفتی و مرا مكدر و پریشانحال ساختی. دوم اینكه ذهنیت مرا نسبت به حكیم هراتی خراب كردی و سوم اینكه شأن و قدر خودت را نزد من پایین
آوردی.
شخص سر به زیر انداخت و هیچ نگفت. پس از دقایقی حكیم قائناتی گفت: حالا مرتیكه چی گفت؟
شخص گفت: گفت حكیم قائناتی سواد مواد درست و حسابی ندارد و اصلا حكیم نیست و مراتب ریاضت و سلوك را نیز طی نكرده و مقاماتی چیزی هم ندارد، اما برای خودش دكان درست كرده و یك مشت ابلهتر از خودش را بهعنوان مرید دور خودش جمع كرده و از بودجه بیتالمال میگیرد و یك سری خزعبل سرهم میكند و مریدانش پیادهسازی میكنند و در قالب كتاب و فایلهای صوتی و تصویری به خلقا.. قالب میكنند و انشاءا... زودتر بمیرد تا همه از شرش خلاص شوند.
حكیم قائناتی گفت: عجب، عجب. سپس مریدان خود را صدا زد و به آنها گفت با چوب و چماق و قمه به دفتر حكیم هراتی حمله كنند و آنجا را به هم بریزند و هركس را در آنجا دیدند بزنند و اگر حكیم هراتی بود، پدر حكیم هراتی را نیز دربیاورند. سپس شخص خیانتكار را از خود راند و سرش را در جیب تفكر فرو كرد و به اندیشیدن مشغول شد.
حكیم قائناتی روی درهم كشید و گفت: آیا میدانی با این سخن كه گفتی مرتكب سه خیانت نهفته شدی؟
شخص گفت: واقعا؟ حكیم قائناتی گفت: بلی. شخص گفت: یعنی چطوری؟ حكیم قائناتی گفت: نخست اینكه حال مرا گرفتی و مرا مكدر و پریشانحال ساختی. دوم اینكه ذهنیت مرا نسبت به حكیم هراتی خراب كردی و سوم اینكه شأن و قدر خودت را نزد من پایین
آوردی.
شخص سر به زیر انداخت و هیچ نگفت. پس از دقایقی حكیم قائناتی گفت: حالا مرتیكه چی گفت؟
شخص گفت: گفت حكیم قائناتی سواد مواد درست و حسابی ندارد و اصلا حكیم نیست و مراتب ریاضت و سلوك را نیز طی نكرده و مقاماتی چیزی هم ندارد، اما برای خودش دكان درست كرده و یك مشت ابلهتر از خودش را بهعنوان مرید دور خودش جمع كرده و از بودجه بیتالمال میگیرد و یك سری خزعبل سرهم میكند و مریدانش پیادهسازی میكنند و در قالب كتاب و فایلهای صوتی و تصویری به خلقا.. قالب میكنند و انشاءا... زودتر بمیرد تا همه از شرش خلاص شوند.
حكیم قائناتی گفت: عجب، عجب. سپس مریدان خود را صدا زد و به آنها گفت با چوب و چماق و قمه به دفتر حكیم هراتی حمله كنند و آنجا را به هم بریزند و هركس را در آنجا دیدند بزنند و اگر حكیم هراتی بود، پدر حكیم هراتی را نیز دربیاورند. سپس شخص خیانتكار را از خود راند و سرش را در جیب تفكر فرو كرد و به اندیشیدن مشغول شد.