داستان ۹۹ و ۹۹۹  و رضایت از زندگی

داستان ۹۹ و ۹۹۹ و رضایت از زندگی

 مدیرعامل شركت متوجه شد نیروی خدماتی شركت بسیار شاد و خجسته است و با این‌كه كارش در قیاس با كار دیگر كاركنان كار بی‌كیفیتی محسوب می‌شود، برعكس سایر كاركنان كه بسیار نومید و افسرده و غرغرو هستند از روحیه مثبت، خوب و بانشاطی برخوردار است. مدیرعامل شركت كه از این امر تعجب كرده بود، علت را از معاون شركت جویا شد. 
معاون شركت گفت: او از آنجا كه جزو تیم ۹۹تایی‌ها نیست، چنین شاد و سرزنده و خوشحال است. مدیرعامل شركت گفت: تیم ۹۹تایی‌ها چیست؟ معاون شركت گفت: بیایید تا به شما نشان دهم.
معاون و مدیرعامل به‌طور مخفیانه به آبدارخانه رفتند و معاون یك دسته صدتایی اسكناس ده‌هزار تومانی از جیب در آورد و یك‌دانه از آنها را برداشت و ۹۹تای دیگر را همراه كاغذی كه روی آن نوشته شده بود تقدیم به شما، روی میز گذاشت و سپس هردو در گوشه‌ای مخفی شدند. دقایقی بعد نیروی خدماتی شركت وارد آبدارخانه شد و وقتی كاغذ و دسته اسكناس را روی میز دید آنها را برداشت و بعد از اظهار خوشحالی مشغول شمردن آنها شد. وقتی فهمید اسكناس‌ها ۹۹تا هستند، نگران شد و شروع به گشتن كرد. روی میز، زیر میز، داخل كابینت‌ها، زیر سماور، شیر سماور، روی زمین و خلاصه همه‌جا را گشت و وقتی اثری از اسكناس گمشده پیدا نكرد، با ناراحتی و افسردگی روی صندلی نشست و به فكر فرو رفت.  معاون به مدیرعامل گفت: حالا او هم جزو تیم ۹۹تایی‌هاست و از این‌پس همواره به‌جای لذت بردن از ۹۹تای موجود، از فقدان آن یك‌دانه مفقود افسرده و غمگین و ناراضی است. مدیرعامل به معاون گفت: عجب. سپس افزود: ولی زدی بدبخت را افسرده كردی. معاون گفت: این‌گونه نمی‌ماند. مدیرعامل گفت: تو خودت چرا این‌قدر شنگولی؟ معاون گفت: ما تیم ۹۹۹تایی هستیم و از آنجا كه یكی در هزارتا رقمی نیست، بود و نبودش را دایورت می‌كنیم. در این لحظه مدیرعامل به معاون گفت: ای 4درصدی و هردو با هم خندیدند.