نَقل

نَقل


فرشید زارعی‌فرد بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون كه این شب‌ها در «سلام آقای مدیر» حضور دارد درباره حضورش در تلویزیون به تسنیم گفت: من در كارهای زیادی به كارگردانی سیروس مقدم بازی كرده‌ام اما این كارها همان‌طور كه گفتید حداقل مربوط به بیش از ده سال پیش است. به طور كلی، یكی از حُسن‌های آقای مقدم این است كه نسبت به مخاطب تلویزیون و سینما در ایران شناخت كافی دارد. او می‌داند كه مخاطبان در ایران چه چیزی می‌خواهند. می‌توان گفت كه این كارگردان تلویزیون به سه موضوع آگاهی دارد: اول، او می‌داند كه مخاطبان ایرانی به نوعی قصه‌پسند هستند؛ بنابراین، به قصه‌پردازی مسلط است. مساله بعدی این است كه هنرهای نمایشی ما متكی به بازیگر است. هنرپیشه باید بتواند در یك رابطه علت و معلولی به شكلی بازی كند كه آنچه ارائه می‌دهد، باورپذیر باشد.
 با توجه به این شرایط، الزاما اثر باید به وسیله بازیگرهایی هدایت شود كه توانایی انتقال معنا را در یك رابطه علت و معلولی داشته باشند. در وهله بعدی، مساله باورپذیری است كه عامل مهمی به شمار می‌رود و باید در قصه و فیلمنامه و نیز در تمامی حركاتی كه اثر نمایشی را می‌سازند بروز داشته باشد. طی كارهای زیادی كه با سیروس مقدم تا شش هفت سال پیش داشتم، واقعا احساس می‌كنم كه او كاملا به كارش مسلط است. از نقطه نظر حرفه‌ای نیز او زبده شده است و انصافا یكی از تواناترین‌ها در رسانه تلویزیون به شمار می‌رود.
 اگر كلیت كار را بپذیرم، نقش هم مورد قبول خواهد بود. از طرف دیگر، مهم است كه نقش در قد و قواره من باشد. البته تهیه‌كننده هم نقشی را كه با شرایط من همخوانی نداشته باشد پیشنهاد نمی‌دهد. شاید یكی از دلایل آن این است كه من دستمزد خودم را می‌خواهم و باید نقش در سطح توانایی‌هایم باشد. به لحاظ فنی نیز باید فیلمنامه واجد یك‌سری خصوصیاتی باشد كه فیلمنامه خوبی به حساب بیاید.
 فیلمنامه خوب مشتمل بر یك عوامل فرعی مناسب است كه شامل بازیگران و تعداد پرسوناژ می‌شود. این پرسوناژها وقتی نوشته می‌شود باید بازیگر آنها را بگیرد و رویشان كار كند. یك فیلمنامه خوب دارای پرسوناژهای خوبی است. اما گاهی اوقات من با كلیت فیلمنامه مشكل دارم و نمی‌توانم آن را به عنوان یك اثر خوب قبول كنم. استثنا هم وجود دارد و ممكن است كه یك فیلمنامه بد دارای یك نقش خوب باشد. البته نقش خوب فرد در یك فیلمنامه بد دیده نخواهد شد و اثربخشی زیادی هم ندارد.
 تاكتیك‌های مختلفی در این زمینه وجود دارد. از همه مهم‌تر این است كه من خودم را در مقابل بسیاری از سوالات قرار می‌دهم كه درباره نقش مورد نظر هستند. از چند سوال عمده شروع می‌كنم، مبنی بر این‌كه چرا، چگونه، كی و برای چه این شخصیت این كارها را انجام می‌دهد. به عنوان مثال، به من محول كرده‌اند كه نقش ریچارد سوم شكسپیر را بازی كنم. از خودم می‌پرسم كه چرا او این طور عمل می‌كند، در چه تاریخی این‌گونه عمل می‌كند و قرار است حاصل این عملكردش چه باشد؟ در ادامه به یك سری جواب‌ها می‌رسم. مثلا این‌كه او یك فرد جاه‌طلب است و به خاطر وسوسه‌هایی كه همسرش ایجاد كرده، این طور عمل می‌كند.