به بهانه انتشار كتابی زیرزمینی با عنوانی منشوری، به چند و چون شیوههای تازه فروش اینگونه كتابها در شبکههای اجتماعی پرداختهایم
وقتی قورباغهها ابو عطا میخوانند!
انتشار زیرزمینی كتابها پدیده نوظهوری در بازار نشر ایران نیست. سالهاست مولفان و مترجمانی تصمیم میگیرند آثارشان را بدون گذر دادن از مجرای رسمی منتشر كنند. در این میان نكتهای كه كمتر به آن پرداخته شده، شیوههای تازه فروش این دسته از آثار است. حالا رسانههای عصر جدید، واسطه پخش و كتابفروشی را به كل از میان مخاطب و مولف/مترجم برداشتهاند. تازهترین نمونهای كه سبب شده اینجا به كتابهای زیرزمینی و شیوههای نوین فروششان بپردازیم، انتشار كتابی جدید است كه هم در اینستاگرام سر و صدا كرده و هم در توییتر و دیگر شبكههای اجتماعی واكنش فعالان حوزه كتاب را دربر داشته است. البته برخی از این واكنشها نشان میدهد كه عدهای هنوز نمیدانند كتاب مورد اشاره، با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر نشده بلكه بدون اخذ مجوز از این وزارتخانه چاپ شده و حالا به دست شخص مترجمش آن هم در صفحه اینستاگرام او به فروش میرسد. اگر میپرسید درباره كدام كتاب حرف میزنیم، باید بگوییم شرمندهایم! اینكه بخواهیم نگوییم، نمیتوانیم. بگذارید سربسته بگوییم: این كتاب پیش از این بار آخری كه به صورت زیرزمینی منتشر شود، به دست چند مترجم و ناشر دیگر منتشر شده با عنوان «هنر ظریف بیخیالی». متن كتاب پر از عبارات صریح و بیپروا است. راستی، پیش از اینكه كتاب با این عنوان نهچندانمحترمانه كه البته ظاهرا به عنوان اصلی نوشته مارك منسون نزدیكتر است منتشر شود، با چهار ترجمه و در چهار دفتر انتشاراتی با مجوز منتشر شده است با عناوینی چون «هنر ظریف بیخیالی» و «هنر ظریف رهایی از دغدغهها».
در جهان امروز، نشر، زیرزمینی كتابها، توجیههایی جز عبور از سانسور هم دارد. مثلا مسلم ابراهیمی در سایت ویرگوا نوشته كه روحی بهرگاوا بنیانگذار انتشارات ایدهپرس و نویسنده چند كتاب پرفروش در پاسخ این سوال كه آینده كتاب چه خواهد بود؟ گفته: «سالهاست كه صنعت نشر رابطهاش با مولفان، رابطهای از نوع بهرهكشی غارتگرانه بوده است. در آینده دیگر این ممكن نخواهد شد. بسیاری از نویسندها و مترجمان در صنعت نشر اكنون به عنوان مولف آزاد (فریلنس) و به صورت هیبریدی (نویسندهای كه خودش نسخههای الكترونیك كتابش را میفروشد)، مشغول به كارند».
از این گفتهها این طور برمیآید كه رابطه یكطرفه ناشران با مولفان و مترجمان هم میتواند به عنوان یكی از دلایل سوق پیدا كردن آنها به بازار غیررسمی كتاب
مطرح باشد.
مجوز ؟ بی خیال!
شاید بپرسید اینها كه كتابهایشان را بدون مجوز منتشر میكنند، آنها را كجا چاپ میكنند. میدانیم كه چاپخانهها موظفند مجوز چاپ و انتشار را از مراجعهكننده بخواهند اما معمولا تنها در صورتی مجوز را میخواهند كه حدس بزنند كتابی ممكن است مشكلی ایجاد كند. هر چند حالا با گرایش بیشتر ناشران و خالقان آثار به چاپ دیجیتال كه امكان چاپ با تعداد نسخههای پایین حتی یك نسخه را فراهم آورده، دیگر الزام چاپخانهها به تحویل مجوز انتشار هم از بین رفته است.
سود جویان مثلا فرهنگی
حالا این كتابی كه دربارهاش نوشتیم هیچگاه نمیتوانست مجوز انتشار رسمی بگیرد، اما فكر نكنید همه آنهایی که به انتشار زیرزمینی روی میآورند میخواهند كتابها را بدون ممیزی به بازار بفرستند، آنها گاهی بهخاطر سودجویی بیشتر این كار را میكنند. در نشر شخصی به این دلیل كه بسیاری از هزینهها حذف میشود كتاب ارزانتر به دست خوانندگان میرسد و از آنجاكه هزینه تمامشده بسیار پایینتر است، میتوان سود بیشتری به جیب زد. به طور معمول و تقریبی در نشر سنتی فقط ۱۰ درصد از قیمت پشت جلد متعلق به مؤلف هست، ۱۰ درصد سهم ناشر و حدود ۴۵ درصد از قیمت پشت جلد سهم عوامل پخش و فروشندگان خواهد بود و ۳۵ درصد باقیمانده هزینههای طراحی و چاپ. به این ترتیب نشر شخصی كتاب میتواند ۱۰ درصد سهم مؤلف را به حدودا ۶۵ درصد افزایش بدهد.
وقتی كتاب همان اینستاگرام است
یكی از آسیبهای گسترش رسانههای نوظهور كه این امكان را در اختیار نویسندگان قرار داد كه ناشر نوشتههای خودشان در فضای اینترنت باشند این بود كه هیچ فیلتری برای تشخیص نوشته باكیفیت از بیكیفیت در كار نبود. حالا با انتشار كتابهای زیرزمینی و فروش آنها در شبكههای اجتماعی، كتابها هم میتوانند با هر كیفیتی در اختیار مخاطب قرار بگیرند. یعنی اگر از نوشتههای سخیف تلگرامی و اینستاگرامی كلافهاید، این را بدانید كه با گسترش انتشار كتابهای زیرزمینی، كتابها هم میشوند جایی مثل شبكههای اجتماعی؛ همانقدر بلبشو.
ترجمههای مغشوش
كتابی كه دربارهاش حرف زدیم، ظاهرا یكی از پرفروشهای نیویوركتایمز است. اما عنوانش و بخشی از متنی كه خواندهایم نشان میدهد با یكی از آثار زرد در حوزه روانشناسی موفقیت كه متاسفانه بسیار هم مورد علاقهاست مواجهیم. بگذاریدش كنار همان قورباغهات را فلان كن و چه كسی بود كه پنیر من را بهمان كرد و اینها. بدبختی اینكه این دسته از كتابها هم از آسیب ترجمههای متعدد مغشوش در امان نیستند.