عالیجناب سفیدپوش

مرور زندگی غلامعلی بسكی، پدر محیط‌زیست ایران که در روزهای گذشته برای همیشه از کنار ما رفت

عالیجناب سفیدپوش

وقتی 24 مرداد رسانه‌ها از فوت غلامعلی بسكی خبر دادند، خیلی‌ها او را نمی‌شناختند، خیلی‌ها هم كه موج‌سواری كار همیشه‌شان است، سریع در جست‌وجوها متوجه شدند او را پدر محیط‌زیست می‌دانند و در بین اهالی محیط‌زیست به «بابا بسكی» شناخته می‌شود. برای همین هم بلافاصله شبكه‌های اجتماعی پر شد از عكس پیرمردی با ریش‌های بلند سپید كه سال‌ها برای محیط‌زیست و طبیعت تلاش كرده است. غلامعلی بسكی كه حالا چند روزی است در میان ما نیست، زندگی خاص و عجیبی داشته. صد حیف كه آدم‌ها بعد از مرگ شناخته می‌شوند و این گزارش حالا باید بعد از فوت این فعال محیط‌زیستی نوشته‌شود. با این حال اما اگر دوست دارید بدانید غلامعلی بسكی چه كسی بود، این گزارش را از دست ندهید.

آغاز خام‌گیاهخواری
غلامعلی بسكی متولد 1310 در سبزوار بود. او وقتی برای همیشه در بیمارستانی كه خود سال‌ها پیش ساخته بود، چشم از دنیا می‌بست، 88 ساله بود و سال‌ها گیاهخواری را در پیش گرفته بود. گیاهخواری بابا بسكی البته مثل گیاهخواری‌های معمول نبود، او خام‌گیاهخوار بود. مهم‌ترین دلیلی كه باعث شده بابا بسكی به خام‌گیاهخواری روی بیاورد، بیماری مزمنی بود كه سال 1349 به آن مبتلا شد. پزشكان در ابتدا بیماری او را سرطان معده تشخیص دادند؛ اما او متوجه شد بیماری‌اش به دلیل مصرف زیاد گوشت است. به همین دلیل از همان سال گیاهخوار شد و خوردن گوشت را كنار گذاشت. 

پزشكی كه به دل طبیعت زد
بابا بسكی پزشك بود. او سال 45 از دانشگاه علوم پزشكی، تخصص زنان گرفت و سال‌ها راه طبابت را در پیش گرفت. 21 ساله بود كه ازدواج كرد و ماحصل این ازدواج چهار فرزند و شش نوه شد. سهیلا بسكی یكی از فرزندان بابا بسكی، چهار سال پیش از دنیا رفت. او یكی از نویسنده‌های برجسته در حوزه ادبیات بود و اهل ادب او را خوب می‌شناسند. 

چرا غلامعلی بسكی همیشه سفید می‌پوشید؟
یكی از مهم‌ترین ویژگی‌های بابا بسكی سبك زندگی او بود كه باعث می‌شد همگان تحسینش كنند. او سال‌های سال زندگی ساده‌ای داشت. به شمال ایران رفته بود و در دل طبیعت زندگی می‌كرد. چهره‌اش با آن ریش‌ها و موهای سفید هیچ نشانی از یك مرد ثروتمند نداشت، اما بابا بسكی طی سال‌های عمرش با تلاش و از راه پزشكی اموال زیادی به‌دست آورده بود كه 35 سال پیش همه آنها را بخشید و راهی جنگل شد. او صاحب پنج واحد مسكونی در تهران و مشهد بود كه همه را بخشید. همین‌طور مزرعه چند هكتاری با 200 راس گاو شیری در شهرستان گنبد را هم وقف عام كرد و به جنگل پناه برد. بابا بسكی گفته بود: «با قناعت و فقر زندگی كنید بهتر از این‌است كه خودتان را به مقام و زر و زور بفروشید. به تمام تمناهای غیرمشروع باید نه گفت.» نكته مهم دیگر این بود كه او همواره سفید می‌پوشید. وقتی از او درباره رنگ همیشگی لباسش سؤال می‌كردند، می‌گفت: «سفید، نماد صلح است و من همیشه این رنگ را به تن می‌كنم.»

از بین رفتن بیماری با گیاهخواری
غلامعلی بسكی سال‌ها برای ترویج گیاهخواری تلاش كرد. او برای كاری كه انجام می‌داد ایدئولوژی داشت. می‌دانست گیاهخواری قرار نیست برای او یك پز روشنفكری باشد. به همین دلیل بارها سخنرانی كرد تا مردم را با فواید گیاهخواری آشنا كند. او بارها گفته بود بیماری‌های متعددش با گیاهخواری از بین رفته است. البته او هوای بدون سرب شمال كشور و ورزش كردن را هم دلیلی برای سلامت و زندگی خوبش می‌دانست. 

باید به گذشته برگردیم
غلامعلی بسكی همچنین به زیست درست و اصولی علاقه داشت. او معتقد بود زباله‌ها حجم زیادی پیدا كرده‌اند. او در گفت‌وگویی عنوان كرده بود: «مردم باید مثل قدیم‌ها زندگی كنند. منظورم این نیست كه به عقب برگردند، بلكه منظورم آن است كه از كارها و تجربیات قدیم بهره بگیرند و با طبیعت دوست باشند، نه دشمن و زود شیفته هر چه از غرب می‌آید، نشوند و از آن تقلید نكنند. بكوشند خودشان باشند و مطابق طبیعت و اقلیم خودشان زندگی و مصرف كنند. قدیم كسی از پلاستیك استفاده نمی‌كرد. سفره‌ها پارچه‌ای بود. دستمال‌ها پارچه‌ای بود و بعد از هر مصرف آن را می‌شستند. در تابستان‌ها به هر خانه‌ای كه می‌رفتی برای رفع‌عطش برای شما یا شربت گلاب می‌آوردند یا شربت آلبالو یا آبلیمو و امثالهم. همه در داخل لیوان‌های شیشه‌ای یا سفالی و با قاشق‌های چایخوری فلزی و قابل شست‌و‌شو بود. در نتیجه همه چیز دوباره استفاده می‌شد. اكنون به جای آنها پپسی می‌دهند و كوكا و همه هم در ظرف‌های پلاستیكی و پر از رنگ‌های صنعتی؛ یعنی چیزی كه تمامش سم است. مقدار زیادی هم قند دارد و مقداری رنگ و مقداری گاز كربنیك كه همه‌اش زیان‌آور است. غذا را هم در بسیاری جاها در ظروف یك‌بار مصرف می‌ریزند و به نظر خودشان و نیز به نظر وزارت بهداشت و درمان، این دیگر اوج بهداشت است. خب نتیجه این كه ظرف پلاستیكی كه مظروف آن داغ است، از خود مواد سمی‌آزاد می‌كند؛ مثل پلی‌وینیل‌ها و كلی هم زباله تولید می‌شود.»
او در دهه پایانی زندگی خود اقدام به تاسیس مرزعه در حوزه كشاورزی كرد و محصولاتی مانند گندم، خیار، گوجه، بادمجان، انگور، زیتون، لیمو، انواع نشای گیاهان دارویی و خوراكی، انوع گل‌های باغچه و گل‌های آپارتمانی و انواع سبزیجات را كشت می‌كرد. بابا بسكی همچنین در حوزه‌های اجتماعی اقدام به تاسیس بیمارستان و زایشگاه دكتر بسكی، تاسیس مدرسه تیزهوشان استان گلستان و خانه ریاضی استان گلستان و سرای گاندی (تیزهوشان فقیر در روستاها) كرد.
بابا بسكی در بین عموم مردم آن‌طور كه باید شناخته شده نبود. شاید به این دلیل كه اهل ادا و ریا نبود و تنها زندگی ساده در طبیعت را دوست داشت. دوستدارانش اما حالا در غم او هستند. غم كسی كه سال‌ها غصه طبیعت و ایران را خورد و زندگی‌اش را وقف آن كرد.

یك روز غلامعلی بسكی چطور می‌گذشت؟
49 سال خام‌گیاه‌خواری!
خام‌گیاهخواری اسم عجیبی دارد. تصور كنید در تمام روز چیزهایی بخورید كه نیازی به پخته شدن ندارد. شاید برای یكی دو روز امكان‌پذیر باشد؛ ولی برای 49 سال خام‌گیاهخواری كمی سخت است. البته بابا بسكی شیر و دوغ مصرف می‌كرد و به وقت نیاز، گیاهان پخته هم در سفره‌اش جا داشت، با این حال اما بخش عمده‌ای از زندگی او به خام‌گیاهخواری گذشت. 
غلامعلی بسكی یك روزش را این‌طور توصیف می‌كند: «صبح‌ها چای سبز می‌خورم و چند حبه سیر و بعد هم برای این‌كه دهانم بو ندهد، دارچین می‌خورم. وعده بعد یا میوه و سبزی خام می‌خورم یا حبوبات. حبوبات را چند ساعت در آب خیس می‌كنم تا نرم شود بعد استفاده می‌كنم. تركیب سه قاشق جو، سه قاشق گندم و سه‌قاشق شلتوك هم چیز خوبی است، آنها را داخل آسیاب می‌ریزم تا پودر شود و بعد با عسل مصرف می‌كنم.»
یكی از مهم‌ترین نگرانی‌های بابا بسكی، جنگل‌های شمال او بود. او پیش‌ترها گفته بود با وضعی كه ما پیش می‌رویم تا 40 سال دیگر آثاری از جنگل‌های شمال نخواهد بود. او معتقد بود جنگل‌های ایران یك ذخیره گرانبهاست كه طی این سال‌ها مقدار كمی‌از آن باقی مانده است. بابا بسكی سال‌ها تلاش كرد تا ثابت كند ثروت یك ملت نباید به‌سادگی از دست برود. او جایی گفته بود: «فضای سبز یعنی همه چیز. اگر اكنون كره زمین قابل زندگی است، به خاطر فضای سبز و جنگل‌ها و درخت‌هاست. درخت‌ها كربن را از هوا می‌گیرند و با آن مواد آلی می‌سازند و اكسیژن تولید می‌كنند. فتوسنتز پایه اصلی حیات است. همه مواد غذایی حاصل فتوسنتز است. آن‌وقت بشر می‌آید درختان را می‌اندازد. یكی از مهم‌ترین راه‌های نجات كره زمین كاشت درخت است، اما كسی به آن توجه نمی‌كند. وقتی می‌خواهید پروانه ساخت یا پایان كار ساختمان را بگیرید، به همه چیز دقت می‌كنند جز فضای سبز آن. هیچ الزامی نیست كه درخت بكارید، اجباری نیست؛ اما هزار چیز دیگر الزامی است.»
او هر از چندگاهی بخش‌هایی از زندگی‌اش را برای علاقه‌مندان به طبیعت بازگو می‌كرد تا نشان دهد زندگی‌ای كه در پیش گرفته، اصلا سخت نیست. بابا بسكی در روز دو وعده غذا می‌خورد. به قول خودش به نانوایی و قصابی نمی‌رفت، كلفت و نوكر هم نداشت. ساده‌زیستی مهم‌ترین چیزی بود كه سال‌ها به آن پایبند بود. او می‌گفت برای پاك بودن، خورشید و آب و خاك كفایت می‌كند. از مواد شوینده استفاده نمی‌كرد و هیچ وقت صابون در زندگی‌اش جایی نداشت.
یكی از مهم‌ترین خط فكری‌هایش این بود كه نباید نظم هیچ چیزی را به‌هم زد. حتی نظم بدن را كه مواد شوینده آن را تغییر می‌دهند. به همین دلیل آن را از زندگی خود حذف كرده بود. او می‌گفت دوش آب سرد هر روز صبح می‌تواند كار همان صابون را بكند؛ اما متاسفانه آدم‌ها بدون هیچ ملاحظه‌ای پای شوینده‌ها را به زندگی‌شان باز كرده‌اند.