عباس؟ع؟ شهسوار ایمان!
همانا عباس(ع) از مضامین اصلی قیام عاشوراست. حضور او در این آیین كهن پررنگ است، آنقدر كه نامش در جوار نام بزرگی چون زینب(س) میدرخشد. او صرفا یكی از شهدای قیام نیست، بلكه نسبتش با عاشورا اساسی تر است، او نماد تاسوعا و عاشوراست.
چند موقعیت تاریخی موجب شده اباالفضل به مثابه مضمون انكارناشدنی عاشورا معرفی شود، به نحوی كه گویی بدون او، عاشورا چیزی كم داشت. عمل علمدار كربلا در مواجهه با این موقعیتها، فراتر است از وظایف اخلاقی و حتی دینی. در موقعیت پر كردن مشكهای آب، هیچ قاعده و قانون اخلاقی مانع عباس از نوشیدن آب نیست، بلكه حتی توجیهی اخلاقی برای نوشیدن موجود است: عباسِ سیراب با توان بیشتری مشك آب را به كودكان سپاه امام میرساند. امام زمانِ عباس پیش از روز عاشورا او را از تكلیف جنگ معاف میكند و حتی او را به دور كردن زنان و كودكان از مهلكه جنگ مامور میكند. از سوی امام، نه تكلیفی بر جنگیدن هست و نه سرزنشی برای نجنگیدن. دشمن نیز به او امان داده و چه بسا او را تطمیع كرده به جاه و مال، چرا كه او قمر بنیهاشم است و جوان رشید عرب كه چه به لحاظ تبار پدری و چه از حیث خاندان مادری، برازنده مقامی والا در دستگاه حكومت دارالخلافه اسلامی است.
این چه ایمانی است كه عباس، جان خود و تمام عزیزانش را بر سر آن مینهد، حال آنكه نه تكلیف دینی و نه وظیفه اخلاقی و نه حتی عواطف قومی و خانوادگی او را به چنین قربانگاهی فرا نمیخواند. گویی عباس معنایی جدید به تعبیر ایمان میدهد. او با تمام وجود به امام(ع) و هدف والای او ایمان دارد. كلام امام در بر داشتن تكلیف، عباس را از همراهی با او بازنمی دارد. عباس ایمان را به زیور معرفت و فتوت مزین میكند و جوانمردانه و به زیباترین شكل به مسلخ ایمان پا مینهد و هر تعلقی را قربانی میكند. عباس شهسوار ایمان است.
چند موقعیت تاریخی موجب شده اباالفضل به مثابه مضمون انكارناشدنی عاشورا معرفی شود، به نحوی كه گویی بدون او، عاشورا چیزی كم داشت. عمل علمدار كربلا در مواجهه با این موقعیتها، فراتر است از وظایف اخلاقی و حتی دینی. در موقعیت پر كردن مشكهای آب، هیچ قاعده و قانون اخلاقی مانع عباس از نوشیدن آب نیست، بلكه حتی توجیهی اخلاقی برای نوشیدن موجود است: عباسِ سیراب با توان بیشتری مشك آب را به كودكان سپاه امام میرساند. امام زمانِ عباس پیش از روز عاشورا او را از تكلیف جنگ معاف میكند و حتی او را به دور كردن زنان و كودكان از مهلكه جنگ مامور میكند. از سوی امام، نه تكلیفی بر جنگیدن هست و نه سرزنشی برای نجنگیدن. دشمن نیز به او امان داده و چه بسا او را تطمیع كرده به جاه و مال، چرا كه او قمر بنیهاشم است و جوان رشید عرب كه چه به لحاظ تبار پدری و چه از حیث خاندان مادری، برازنده مقامی والا در دستگاه حكومت دارالخلافه اسلامی است.
این چه ایمانی است كه عباس، جان خود و تمام عزیزانش را بر سر آن مینهد، حال آنكه نه تكلیف دینی و نه وظیفه اخلاقی و نه حتی عواطف قومی و خانوادگی او را به چنین قربانگاهی فرا نمیخواند. گویی عباس معنایی جدید به تعبیر ایمان میدهد. او با تمام وجود به امام(ع) و هدف والای او ایمان دارد. كلام امام در بر داشتن تكلیف، عباس را از همراهی با او بازنمی دارد. عباس ایمان را به زیور معرفت و فتوت مزین میكند و جوانمردانه و به زیباترین شكل به مسلخ ایمان پا مینهد و هر تعلقی را قربانی میكند. عباس شهسوار ایمان است.