شناسنامه
چینهای صورت حرف میزنند. نیاز نبود چیزی بگوید تا از سن و سال و زندگی و روزگارش بفهمم. همین رد چینهای صورت كه مثل رد حلقههای تنه یك درخت سرد و گرم چشیده، سن واقعیاش را از سن شناسنامه تفكیك میداد، و همین لبخندی كه پشتش یك تسبیح شُكر بود، همه چیز را میگفت. چینهای صورت یك عمر سرد و گرم و سختی و تندی روزگار را جمع میكنند و توی چهرهات میریزند كه شناسنامهات بشود. اگر دستت به دهانت و پایت به امكانات برسد، میتوانی به ضرب دوا و درمان این شناسنامه را محو كنی و هویت چهرهات را بشكنی. اگر هم دست و پایت به جایی نرسد میتوانی این هویت مقدس را با لبخند همراه خودت بكشی.