اعضای بدن جوان بوكسور بعد از مرگ مغزی اهدا شد
برنده در رینگ زندگی
هفته گذشته در یكی از بیمارستانهای كرمانشاه هفت عضو از اعضای بدن پسر جوانی كه در یك سانحه تصادف جان خود را از دست داده بود اهدا شد. نوید 21 ساله كه از نوجوانی ورزش بوكس حرفهای را دنبال كرده بود، قرار بود دو روز بعد از تصادف به اردوی تیم ملی ملحق شود. شب حادثه در حالی كه میدانست شاید مدتی دوستانش را نبیند، تصمیم گرفت چند ساعتی را در كنار آنها بگذراند.اما تنها در چند لحظه، سرنوشت بازی دیگری را برای او رقم زد.
5 مهر امسال، ساعت از نیمه شب گذشته بود كه گزارش یكتصادف به اورژانس كرمانشاه اطلاع داده شد. آمبولانس خیلی سریع به محل حادثه اعزام و نوید به بیمارستان طالقانی آن شهر منتقل شد. دوستان نوید هم كه در لحظه تصادف همراه او بودند، راهی بیمارستان شدند و موضوع را به خانواده نوید اطلاع دادند.
پزشكان در همان معاینات نخست ضربه مغزی را تشخیص دادند،اما ساعتی بعد زمانی كه خانواده نوید هم از راه رسیدند، پزشكان مرگ مغزی مرد جوان را تایید كردند.
هادی رستگار، دایی نوید كه از همان لحظه اول در جریان حادثه قرار گرفته بود در مورد شب حادثه گفت: «زمانی كه دوستان نوید به ما اطلاع دادند او تصادف كرده همراه خواهرم و همسرش خودمان را سریع به بیمارستان رساندیم. خواهرم اضطراب داشت اما من گمان میكردم تا لحظاتی دیگر نوید را با دست یا پای گچ گرفته میبینم و به تنها چیزی كه فكر میكردم این بود كه حالا چطور میخواهد در مسابقات شركت كند. اما زمانی كه به بیمارستان رسیدیم، پزشكان بیمارستان با مقدمهچینی فراوان به ما گفتند كه نوید مرگ مغزی شده است.هضم این اتفاق به حدی برای همه ما مخصوصا برای مادر نوید سخت بود كه در بیمارستان قلب كرمانشاه بستری شد.»
نوید دنبال کارت اهدای عضو بود
رستگار در مورد اهدای اعضای بدن نوید گفت:«یكی از پزشكان كه حال خیلی بد و بیقراری پدر و مادر نوید را میدید، در مورد اهدای اعضای بدن نوید اول با من صحبت كرد و از من خواست این موضوع را با خانواده مطرح كرده و در صورت امكان رضایت آنها را برای انجام عمل پیوند اعضا جلب كنم.»
رستگار كه این روزها مسؤولیت برگزاری مراسم ترحیم نوید را هم بهعهده دارد، بغضش را فرو خورد و در ادامه گفت: «شرایط خیلی سختی بود.نوید در بین تمام بچههای فامیل ما از ویژگیهای خیلی خاصی برخوردار بود و همه او را دوست داشتند. نهتنها خودش بلكه همه خانواده ذوق رفتن او به تیمملی را داشتند و از دست دادن او شوك بدی به ما وارد كرد. در آن حال مسؤولیت صحبت كردن در مورد اهدای اعضای بدن نوید، سختترین كاری بود كه باید انجام میدادم.اما چون زمان محدود بود، اول موضوع را به همسر خواهرم گفتم. پدر نوید موافقت كرد و گفت حالا كه جوان من از دست رفته،لااقل شاید با نجات جان چند نفر دیگر، قلبم كمی آرام بگیرد.» اما در مورد مادر نوید رضایت برای اهدای اعضا كمی سخت بود: «خواهرم در ناباوری بود و میگفت حتی اگر یك درصد هم احتمال داشته باشد كه نوید به زندگی برگردد به این كار رضایت نمیدهم.» مادر نوید نمیتوانست باور كند پسری كه تا همین چند ساعت قبل در كنار او بوده و با هم شام خورده بودند، حالا دیگر به خانه برنمیگردد، صدایش در خانه نمیپیچد و آرزوی قهرمانیاش تحقق پیدا نمیكند. برای همین راضی كردن او برای اهدای اعضای بدن فرزندش كار راحتی نبود و چند ساعتی زمان برد. تا اینكه خودش به یاد آورد چند وقت قبل نوید به او گفته بود، میخواهد كارت اهدای اعضا بگیرد.
رستگار در این مورد گفت: «چند ساعتی با خواهرم حرف زده و سعی کردم به او بقبولانم حتی اگر راضی به اهدای اعضا نشود دیگر نوید برنمیگردد.
به او گفتم نوید ما قهرمان بود و با روحیه جوانمردیاش شاید اگر خودش هم بود به این كار رضایت میداد. یكدفعه گریههای خواهرم شدت گرفت. گفت یادم هست كه چند وقت قبل وقتی تلویزیون برنامهای در مورد اهدای عضو پخش میكرد، نوید به من گفت میخواهم كارت اهدای اعضا بگیرم. ظاهرا نوید فرصت نكرده بود كه این كار را انجام دهد. اما همین حرفی كه به مادرش زده بود حجت را برای او تمام كرد و راضی به اهدای اعضای بدن فرزندش شد.»
بعد از اعلام رضایت پدر و مادر نوید، عمل پیوند اعضا انجام و قلب، دو كلیه، ریهها، كبد و طحال نوید اهدا شد.
دایی نوید در مورد حال و هوای روزهای بعد از خاكسپاری نوید گفت: «میدانستم نوید را بهخاطر ورزشكار بودنش خیلیها در شهر میشناسند،اما بعد از خاكسپاری جمعیت خیلی زیادی برای تسلیت گفتن به ما آمدند كه خودمان هم باورمان نمیشد مرگ نوید چنین بازتابی در شهر ایجاد كرده باشد. من شك ندارم نوید به آرزوی خودش یعنی قهرمانی رسید. در محله ما همه از او حرف میزنند.»
ماجرای تصادف چه بود؟
هادی رستگار در مورد نحوه تصادف گفت: «آن شب بعد از تصادف نوید در بیمارستان متوجه شدیم كه او و دوستانش در حال گردش و موتورسواری بودند كه نوید زمین خورده و یكی از دوستانش كه او هم موتورسوار و پشت سر نوید در حال راندن بوده، به محض زمینخوردن او با نوید برخورد کرده است. دوست نوید همان كسی بود كه همراه او در بیمارستان حضور داشت و الان هم در مراسم ترحیم او در خانه خواهر من به ما كمك میكند.»
رفیق گرمابه و گلستان نوید كه بعد از فوت دوستش حال روحی خیلی بدی دارد در گفتوگو با جامجم در مورد روز حادثه گفت: «از بچگی با نوید دوست بودم. هم محلهای و همكلاسی بودیم و در سالهای اخیر، چون او مشغول ورزش و من مشغول كار بودم، فقط آخر هفتهها میتوانستیم همدیگر را ببینیم.»
او در مورد شب حادثه گفت: «آن شب با نوید قرار گذاشته بودیم كه مثل هر هفته با هم به گردش برویم. اما او گفت چون ممكن است دو ماه در اردو باشد و ما را نبیند، دوست دارد بیشتر از همیشه در كنار همدیگر باشیم. حدود ساعت 12 بود كه دیگر داشتیم به خانههایمان برمیگشتیم. من و نوید سوار موتورهایمان بودیم و او جلوتر از من میراند. در یك لحظه سطح لغزنده و گلی مسیر باعث شد كه او تعادلش را از دست بدهد و زمین بخورد. حادثه اینقدر به سرعت اتفاق افتاد كه نفهمیدم چطور با دوستم برخورد كردم.»
وی بهشدت ناراحت است و گریه مجال صحبت به او نمیدهد: «خاطرات زیادی با نوید دارم كه هر لحظه در ذهنم مرور میشود. حالم به حدی بد است كه نمیتوانم در مورد روزهای با نوید بودن حرفی بزنم. نهتنها به این دلیل كه در سانحه تصادف بودم، بلكه بیشتر به این خاطر كه او دوست من بود و از دستش دادم ناراحت هستم. حالا هم خانوادهاش به من لطف داشتهاند و مانع ورود من به خانهشان نشدهاند.»
پزشكان در همان معاینات نخست ضربه مغزی را تشخیص دادند،اما ساعتی بعد زمانی كه خانواده نوید هم از راه رسیدند، پزشكان مرگ مغزی مرد جوان را تایید كردند.
هادی رستگار، دایی نوید كه از همان لحظه اول در جریان حادثه قرار گرفته بود در مورد شب حادثه گفت: «زمانی كه دوستان نوید به ما اطلاع دادند او تصادف كرده همراه خواهرم و همسرش خودمان را سریع به بیمارستان رساندیم. خواهرم اضطراب داشت اما من گمان میكردم تا لحظاتی دیگر نوید را با دست یا پای گچ گرفته میبینم و به تنها چیزی كه فكر میكردم این بود كه حالا چطور میخواهد در مسابقات شركت كند. اما زمانی كه به بیمارستان رسیدیم، پزشكان بیمارستان با مقدمهچینی فراوان به ما گفتند كه نوید مرگ مغزی شده است.هضم این اتفاق به حدی برای همه ما مخصوصا برای مادر نوید سخت بود كه در بیمارستان قلب كرمانشاه بستری شد.»
نوید دنبال کارت اهدای عضو بود
رستگار در مورد اهدای اعضای بدن نوید گفت:«یكی از پزشكان كه حال خیلی بد و بیقراری پدر و مادر نوید را میدید، در مورد اهدای اعضای بدن نوید اول با من صحبت كرد و از من خواست این موضوع را با خانواده مطرح كرده و در صورت امكان رضایت آنها را برای انجام عمل پیوند اعضا جلب كنم.»
رستگار كه این روزها مسؤولیت برگزاری مراسم ترحیم نوید را هم بهعهده دارد، بغضش را فرو خورد و در ادامه گفت: «شرایط خیلی سختی بود.نوید در بین تمام بچههای فامیل ما از ویژگیهای خیلی خاصی برخوردار بود و همه او را دوست داشتند. نهتنها خودش بلكه همه خانواده ذوق رفتن او به تیمملی را داشتند و از دست دادن او شوك بدی به ما وارد كرد. در آن حال مسؤولیت صحبت كردن در مورد اهدای اعضای بدن نوید، سختترین كاری بود كه باید انجام میدادم.اما چون زمان محدود بود، اول موضوع را به همسر خواهرم گفتم. پدر نوید موافقت كرد و گفت حالا كه جوان من از دست رفته،لااقل شاید با نجات جان چند نفر دیگر، قلبم كمی آرام بگیرد.» اما در مورد مادر نوید رضایت برای اهدای اعضا كمی سخت بود: «خواهرم در ناباوری بود و میگفت حتی اگر یك درصد هم احتمال داشته باشد كه نوید به زندگی برگردد به این كار رضایت نمیدهم.» مادر نوید نمیتوانست باور كند پسری كه تا همین چند ساعت قبل در كنار او بوده و با هم شام خورده بودند، حالا دیگر به خانه برنمیگردد، صدایش در خانه نمیپیچد و آرزوی قهرمانیاش تحقق پیدا نمیكند. برای همین راضی كردن او برای اهدای اعضای بدن فرزندش كار راحتی نبود و چند ساعتی زمان برد. تا اینكه خودش به یاد آورد چند وقت قبل نوید به او گفته بود، میخواهد كارت اهدای اعضا بگیرد.
رستگار در این مورد گفت: «چند ساعتی با خواهرم حرف زده و سعی کردم به او بقبولانم حتی اگر راضی به اهدای اعضا نشود دیگر نوید برنمیگردد.
به او گفتم نوید ما قهرمان بود و با روحیه جوانمردیاش شاید اگر خودش هم بود به این كار رضایت میداد. یكدفعه گریههای خواهرم شدت گرفت. گفت یادم هست كه چند وقت قبل وقتی تلویزیون برنامهای در مورد اهدای عضو پخش میكرد، نوید به من گفت میخواهم كارت اهدای اعضا بگیرم. ظاهرا نوید فرصت نكرده بود كه این كار را انجام دهد. اما همین حرفی كه به مادرش زده بود حجت را برای او تمام كرد و راضی به اهدای اعضای بدن فرزندش شد.»
بعد از اعلام رضایت پدر و مادر نوید، عمل پیوند اعضا انجام و قلب، دو كلیه، ریهها، كبد و طحال نوید اهدا شد.
دایی نوید در مورد حال و هوای روزهای بعد از خاكسپاری نوید گفت: «میدانستم نوید را بهخاطر ورزشكار بودنش خیلیها در شهر میشناسند،اما بعد از خاكسپاری جمعیت خیلی زیادی برای تسلیت گفتن به ما آمدند كه خودمان هم باورمان نمیشد مرگ نوید چنین بازتابی در شهر ایجاد كرده باشد. من شك ندارم نوید به آرزوی خودش یعنی قهرمانی رسید. در محله ما همه از او حرف میزنند.»
ماجرای تصادف چه بود؟
هادی رستگار در مورد نحوه تصادف گفت: «آن شب بعد از تصادف نوید در بیمارستان متوجه شدیم كه او و دوستانش در حال گردش و موتورسواری بودند كه نوید زمین خورده و یكی از دوستانش كه او هم موتورسوار و پشت سر نوید در حال راندن بوده، به محض زمینخوردن او با نوید برخورد کرده است. دوست نوید همان كسی بود كه همراه او در بیمارستان حضور داشت و الان هم در مراسم ترحیم او در خانه خواهر من به ما كمك میكند.»
رفیق گرمابه و گلستان نوید كه بعد از فوت دوستش حال روحی خیلی بدی دارد در گفتوگو با جامجم در مورد روز حادثه گفت: «از بچگی با نوید دوست بودم. هم محلهای و همكلاسی بودیم و در سالهای اخیر، چون او مشغول ورزش و من مشغول كار بودم، فقط آخر هفتهها میتوانستیم همدیگر را ببینیم.»
او در مورد شب حادثه گفت: «آن شب با نوید قرار گذاشته بودیم كه مثل هر هفته با هم به گردش برویم. اما او گفت چون ممكن است دو ماه در اردو باشد و ما را نبیند، دوست دارد بیشتر از همیشه در كنار همدیگر باشیم. حدود ساعت 12 بود كه دیگر داشتیم به خانههایمان برمیگشتیم. من و نوید سوار موتورهایمان بودیم و او جلوتر از من میراند. در یك لحظه سطح لغزنده و گلی مسیر باعث شد كه او تعادلش را از دست بدهد و زمین بخورد. حادثه اینقدر به سرعت اتفاق افتاد كه نفهمیدم چطور با دوستم برخورد كردم.»
وی بهشدت ناراحت است و گریه مجال صحبت به او نمیدهد: «خاطرات زیادی با نوید دارم كه هر لحظه در ذهنم مرور میشود. حالم به حدی بد است كه نمیتوانم در مورد روزهای با نوید بودن حرفی بزنم. نهتنها به این دلیل كه در سانحه تصادف بودم، بلكه بیشتر به این خاطر كه او دوست من بود و از دستش دادم ناراحت هستم. حالا هم خانوادهاش به من لطف داشتهاند و مانع ورود من به خانهشان نشدهاند.»
تیتر خبرها
-
کی گفته کار در تلویزیون بد است؟!
-
برنده در رینگ زندگی
-
بچه درسخوانها در رادیو
-
«شیشه» گرفتن از آب!
-
تیم سرکوب دریابندری در نجف!
-
مردهای در مراسم چهلمش زنده شد!
-
مدیران هزینه
-
خسرو به حرفم گوش نکرد
-
بازی اردوغان-ترامپ در زمین سوخته
-
سنگك و بربری ؛نان اغنیا
-
پشتوپناه پیشرفت
-
پشتوپناه پیشرفت
-
پارلمان ترکیه، با تمدید عملیات نظامی در عراق و سوریه موافقت کرد
-
روسیه خواستار حفظ راهحل مسالمتآمیز بحران سوریه شد
-
جوانان نخبه دیروز، فناوران راهگشای امروز