هواپیماها توی لنز ما جا نمی‌شدند

به مناسبت روز 13 آبان سراغ فیلمبردار فیلم «توفان شن» رفتیم

هواپیماها توی لنز ما جا نمی‌شدند

امروز 13 آبان است. روزی است که در تقویم به نام روز ملی مبارزه با استکبار نامگذاری شده است. تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران و در ادامه هم حمله نظامی آمریکایی‌ها و شکست آنها در صحرای طبس بخش مهمی از تاریخ معاصر محسوب می‌شود. واقعه‌ای که البته به اندازه اهمیت و جذابیت آن در سینما مورد پرداخت قرار نگرفته است. فیلم «توفان شن» از معدود و شاید تنها اثری است که این موضوع تاریخی را دست‌مایه تولید یک اثر سینمایی قرار داده است. «توفان شن» به کارگردانی جواد شمقدری تنها فیلمی است که به شکلی جدی به بخشی از تبعات واقعه تسخیر لانه جاسوسی آمریکا می پردازد. فارغ از کیفیت این فیلم، تلاش دیگری در این زمینه صورت نگرفته است. پس از تسخیر سفارت آمریکا، مقامات آمریکایی تصمیم می‌گیرند برای آزادسازی گروگان‌های آمریکایی در ایران دست به اقدام نظامی بزنند. یک مأمور مخفی پنتاگون راهی ایران می‌شود تا مقدمات این حمله را مهیا کند. حمله نظامی آغاز می‌شود، اما توفان شن صحرای طبس حوادث دیگری را رقم می‌زند. فیلم «توفان شن» به رمانی تاریخی می ماند که کاراکترهایش با المان های تصویری، خود را برای بیننده روایت می کنند و انگار نوعی تاریخ معاصر جلوی چشم بیننده رژه می رود. مراحل پیش تولید این فیلم از نگارش فیلمنامه تا کلید خوردن آن مدت ها طول کشید و پس از طی مراحل سخت و پیچیده تولید، بالاخره فیلم کلید خورد. به مناسبت 13 آبان سراغ محمدتقی پاکسیما، فیلمبردار این فیلم رفتیم و با او به گفت‌وگو نشستیم. او معتقد است«توفان‌شن» از خاص ترین فیلم هایی بوده که تاکنون کار کرده است.

این فیلمبردار پیشکسوت سینما که فیلمبرداری های فیلم های ماندگاری چون «وصل نیکان»، «مردی از جنس بلور»، «به کبودی یاس»، «شور شیرین» و «آسمان هشتم» را در کارنامه خود دارد، «توفان شن» را بخش مهمی از تاریخ انقلاب اسلامی می‌داند‌: این فیلم شکست تمام عیار ابرقدرتی به نام آمریکا را به تصویر می کشد. اوایل انقلاب در پی ناکامی دولت آمریکا در اعمال فشار سیاسی و اقتصادی برای آزادی گروگان‌های آمریکایی در تهران که در ماجرای تصرف سفارت آمریکا بازداشت شده بودند، جیمی کارتر رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا دستور انجام عملیات آزادسازی را صادر کرد. در ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ بود که هواپیماها و  بالگردهای آمریکایی برای آزادی ۵۳ گروگان در تهران وارد فضای پروازی ایران شدند که در نهایت گرفتار توفان شن شدند و شکست خوردند. «عملیات طبس» اتفاق بسیار خاص و مهمی در تاریخ معاصر ایران است که بیشتر به معجزه می ماند.  
او در ادامه به جام‌جم می‎‌گوید: ۱۵ سال پس از شکست ارتش آمریکا در صحرای طبس جواد شمقدری عزمش را جزم کرد تا فیلم و سریالی بر مبنای این اتفاق تاریخی بسازد. «توفان شن» البته فیلم و سریال است که برای سریال آن اصغر رفیعی جم، فیلمبرداری اش را بر عهده داشت و وقتی نوبت به فیلم سینمایی رسید آقای رفیعی جم مشکل داشتند و از من برای فیلمبرداری این فیلم دعوت کردند. این موضوع و این اتفاق در آن زمان موضوع بکر و فراموش شده ای بود و اطلاعات و امکانات فنی ما هم نسبت به امروز خیلی کمتر بود، اما شمقدری می خواست که با این فیلم حرفش را بزند. ماجرای طبس یک اتفاق واقعی بود که شکل افسانه‌ای به خود گرفت و برای خیلی‌ها قابل باور نبود که آمریکایی ها با آن برنامه ریزی دقیق شان در صحرای طبس شکست بخورند، اما خواست خداوند اینطور رقم خورده بود. 
کمبود امکانات فنی و فقدان اطلاعات کافی در دهه 70 هم از موضوعاتی است که از نگاه پاک‌سیما پنهان نمی‌ماند: در مجموع فیلمبرداری و ساخت فیلم های ملی-تاریخی مشکل است و تداعی یک دوره از تاریخ برای مخاطب مشکل است. خاصه در مورد فیلم «توفان شن»، خودتان فکر کنید که در سال 1375 سینمای ایران برای ساخت یک فیلم پرهزینه چقدر امکانات داشت! ما در این فیلم با چند هواپیمای غول پیکر سر و کار داشتیم که جا به جایی آنها و فیلمبرداری از عملکردشان با لنز و نوع دوربین های آن زمان واقعا مشکل بود.
در آن زمان حتی اطلاعات وسیعی هم از خود عملیات طبس موجود نبود. این در حالی است که امروز خود آمریکایی ها عکس‌های این عملیات را در مناطق مختلف جهان مانند غنا و تونس منتشر کرده‌اند و طبیعتا با دیدن این تصاویر ایده های ملموس تری برای ساخت در اختیار سازندگان قرار می‌گیرد.
او در پاسخ به این سوال که صحنه های این فیلم تا چه اندازه به توفان شن واقعی طبس نزدیک است، گفت: مسلما کلیت داستان نزدیک به اصل ماجراست، اما طراحی هایی که ما با توجه به بضاعت مان در آن زمان انجام دادیم شاید بازگوکننده 50 درصد از اصل ماجرا باشد. چون این اتفاق به قدری وسیع و بزرگ است که قطعا نمیشد و نمی توانستیم تمام و کمال آن را به تصویر بکشیم. البته آقای شمقدری نگاهی مستند و واقعی به این اتفاق داشتند و همین مسئله نقشی راهبردی در انجام کار داشت، اما خب کلیت این ماجرا خیلی بزرگ است.
او از خاطرات فیلمبرداری این فیلم به نیکی یاد کرد و ادامه داد: خاطرم هست که کابلی در حال آتش گرفتن بود که خیلی به سرعت می رفت که به هواپیماها برسد. هواپیماها هم بیشتر هواپیماهای تعمیراتی بودند که به ما داده بودند و پرواز نمی کردند و پر از بنزین و روغن بودند. من خیلی احساس خطر کردم و گفتم که دیگر تمام است و هواپیماها آتش گرفتند، اما خوشبختانه دوستان سریع سیم را قطع کردند و خوشبختانه کابل آتش گرفته به هواپیماها نرسید.
 پاکسیما در پایان یادآور شد: من سال‌هاست در تهران نیستم و مشهد زندگی می کنم و طبعا چند سالی است که کار هم نمی کنم. ضمن اینکه الان بیشتر فیلمبرداری ها را با دوربین دیجیتال انجام می دهند.
در حالی‌که من شخصا کار با نگاتیو را ترجیح می دهم. چون تمام برنامه ریزی ها نگاتیو در ذهن فیلمبردار انجام می شود، اما در سیستم دیجیتال این کار ذهنی انجام نمی‌شود.