مارک تواین باید به من حســـــادت کــنــــــــد!

داوود امیریان، نویسنده نوجوان از علایقش می‌گوید

مارک تواین باید به من حســـــادت کــنــــــــد!

داوود امیریان متولد ۱۳۴۹ كرمان است و تاكنون حدود 30 عنوان كتاب از او به چاپ رسیده. امیریان فعالیت نویسندگى خود را از سال ۶۹ با نوشتن خاطراتش از جبهه آغاز كرد و در حال حاضر در چند حوزه خاطره‌نویسى، ادبیات كودك و نوجوان، رمان، طنز، زندگینامه داستانى شهدا و فیلمنامه‌نویسى قلم مى‌زند. «فرزندان ایرانیم»، «رفاقت به سبك تانك»، «دوستان خداحافظى نمى‌كنند»، «داستان بهنام»، «تولد یك پروانه» و «جام‌جهانى در جوادیه» ازجمله معروف‌ترین آثار داستانى این نویسنده است كه تاكنون چهار دوره جایزه كتاب سال ادبیات دفاع مقدس، كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان و ده‌ها جایزه دیگر را نصیب نویسنده‌اش كرده است. به گزارش هدهد، از دیگر آثار امیریان می‌توان به «آخرین گلوله صیاد» زندگینامه داستانی شهید صیاد شیرازی و «داستان مریم» زندگینامه داستانی شهید مریم فرهانیان اشاره كرد. این روزها و در آخرین دوره نمایشگاه كتاب فرانكفورت هم كتاب «جام‌جهانی در جوادیه» او در بخش اقتباس مورد عرضه و معرفی قرار گرفت.

  شما اهل جنوب هستید؟ اهل كرمان؟
نه من فقط در كرمان به دنیا آمده‌ام. اصلیت من كرمانی نیست. پدرم آذری‌ است. او آدم آزادی بود كه همیشه به مسافرت می‌رفت. به همین دلیل شهرهای مختلفی را تجربه كردیم. هركدام از خواهر و برادرهای من هم اهل یك شهر هستند. من دو سال هم در آبادان زندگی كردم. سال ۵۷ مقیم قزوین شدیم و در سال ۶۰ به تهران برگشتیم.
  كجا با فضای جنگ آشنا شدید؟
سال ۵۷ رفتیم قزوین. كلاس اول بودم كه انقلاب شد. ده سالم بود كه جنگ شروع شد؛ یعنی سوم دبستان. سال ۶۱ به تهران آمدیم. دلم می‌خواست بروم جبهه، اما نمی‌شد. چون سن و سالم كم بود. جثه كوچكی هم داشتم. سال ۶۴ رفتم جبهه، اما ربطی به آبادان نداشت.
  اولین كتابی هم كه چاپ كردید یك یادداشت‌نویسی در  زمینه جنگ و جبهه بود؛ درست است؟
«خداحافظ كرخه» اولین كارم بود. خیلی خام و ابتدایی. خاطره‌نویسی‌ است. از بچگی عاشق كتاب بودم. با این‌كه خیلی شكمو بودم، ولی كتاب را بیشتر دوست داشتم. سال ۶۸ با دفتر مقاومت حوزه هنری آشنا شدم. بعد اعتماد به نفس پیدا كردم و تصمیم گرفتم بیشتر در حوزه‌ای كه علاقه دارم، كار كنم.
  یعنی حوزه دفاع مقدس؟
اسمش را هرچه بگذاریم مهم نیست، ولی بله.
  برای نویسنده شدن كلاس هم رفتید؟
نویسندگی را در كلاس‌های نویسندگی نمی‌شود یاد گرفت. فقط پله اول را به شما نشان می‌دهند. پشتكار و استقامت نویسنده، راه را به او نشان می‌دهد. من بیشتر با مطالعه این كار را یاد گرفتم.
  فضای جبهه كاملا جدی است. شما چطور می‌توانید یك فضای جدی را طنزگونه بیان كنید؟
جبهه و جنگ همیشه پر از خشونت است. در تمام ملل و ادیان چیز منفوری ا‌ست. كسی كه جنگ را دوست داشته باشد، بیمار است. این جنگ به ما تحمیل شد. ما جنگ نمی‌خواستیم. ما دفاع كردیم. دفاع ما مردمی بود. نیروهای داخل جبهه بسیجی بودند. ارتش در هنگام حمله، بعد از ما وارد عمل می‌شد. بین رزمنده‌ها، همه جور آدم بود. مثل یك كوچه كه همه جور آدم در آن زندگی می‌كنند. معلم، باسواد، كفترباز، كارمند. در جبهه یك زندگی موج می‌زد. من تمام آنچه را در جبهه تجربه كردم، هیچ جای دیگری تجربه نكردم. وقتی فضای آنجا مثل زندگی است، پس طنز هم وجود دارد.
  پیشنهاد می‌كنید بچه‌های نوجوانی كه فضای جبهه را تجربه نكرده‌اند، درباره جنگ ایران و عراق بنویسند؟
آن جنگی كه تولستوی از آن در «جنگ و صلح» نام می‌برد، قبل از او اتفاق افتاده؛ ولی او توانسته درباره‌اش بنویسد. باید تاریخ را بخوانند. فقط بیست و اندی سال از جنگ گذشته. درباره خاطرات جنگ هم خیلی نوشته شده. مثلا یك نوجوان داستانی نوشته بود كه یك نفر در كوه‌های شلمچه گم شده است. این نوجوان تحقیق نكرده كه شلمچه دشت دارد نه كوه. اگر تحقیق كنند حتما می‌توانند.
  فضای داستان نوجوان و بزرگسال را چطور از هم جدا می‌كنید؟
من اصلا به این قضیه و جداسازی اعتقاد ندارم. مثلا به نظر شما داستان‌های جلال آل‌احمد را یك نوجوان نمی‌تواند بخواند؟ می‌تواند. بزرگ‌ترها هم آن را می‌خوانند.
  تا به حال داوری كارهایتان را بچه‌ها انجام داده‌اند؟
بله خوشبختانه. بسیار هم زیاد. برای من كلی نامه نوشتند. توی همین نمایشگاه كتاب امسال هم نشست‌هایی با بچه‌ها داشتم.
سری قبل كه برای انتخاب رمان‌تان به عنوان بهترین رمان طنز به كانون پرورش آمده بودید، خاطراتی را از زمان جنگ تعریف كردید كه برای همه بچه‌ها دوست‌داشتنی بود و هیچ‌كس خسته نشد. بچه‌ها می‌گفتند كه این داستان‌ها خیلی جذاب است و فضای تكراری ندارد. تاثیر‌گذاری كلام شما زیاد است.
هركسی یك توانایی دارد. اتفاقا من توانایی كلامی بالایی ندارم. شاید خوب بنویسم، ولی عادت ندارم زیاد حرف بزنم. صدایم می‌گیرد. زمانی كه ما می‌خواستیم داستان بنویسیم، خیلی كم بودند كسانی كه دست ما را بگیرند. الان بچه‌ها خیلی از نویسندگان را می‌شناسند و با آنها ارتباط دارند. من دوست دارم تاثیرگذار باشم، ولی فكر می‌كنم با همین داستان‌ها خیلی بیشتر از كارگاه گذاشتن می‌توانم اثرگذار باشم.
  رقیب هم دارید؟
من عاشق این هستم كه داشته باشم؛ ولی متاسفانه رقبای شعری خیلی زیادند؛ ولی در بخش داستان خیلی كم هستیم و این خیلی بد است.
  به بچه‌ها پیشنهاد می‌كنید موضوع داستان‌هایشان را از كجا پیدا كنند؟
به طور كلی حرف می‌زنم. من به این‌كه گروه‌ها را از هم جدا كنیم، اعتقادی ندارم. موضوع‌ها دور ما ریختند. همین روزنامه را كه ورق بزنید، دست‌كم دو موضوع برای نوشتن پیدا می‌كنید. چند روز قبل وقتی مجله را ورق می‌زدم، نوشته بود یك سگ گم می‌شود و برای پیدا كردن خانه‌اش 700 كیلومتر راه می‌رود. این خودش یك موضوع است. بزرگ‌ترین سرمایه انسان تجربه ‌است؛ باید دقت كرد، خوب دید و خوب شنید. هرانسانی اگر حتی در یك جزیره دورافتاده هم به تنهایی زندگی كند، ماجرای زندگی‌اش موضوع چند رمان خواهد شد.
  چقدر برای نوشتن یك رمان وقت می‌گذارید؟
فرق می‌كند. گاهی فقط چهار، پنج سال به موضوعی فكر می‌كنم و گاهی هم اتفاق افتاده در مرحله حروفچینی كار را ویرایش كرده‌ام و برای این‌كار كلی زمان صرف شده و در آخر حتی فصل‌ها را تغییر دادیم.
  كارهایتان را تایپ می‌كنید یا می‌نویسید؟
می‌نویسم. متاسفانه تایپ بلد نیستم. دستخط بدی هم دارم.
  كدام كارتان را بیشتر دوست دارید؟
«دوستان خداحافظی نمی‌كنند» و «گردان قاطرچی‌ها»، جام‌جهانی در جوادیه هم قرار است تبدیل به سریال شود. كتاب ادامه دارد. جشنواره جهانی در جوادیه. البته منتظرم تا یك كارگردان خوب آن را بسازد. مثلا اگر كیومرث پوراحمد بخواهد آن را بسازد، حاضرم مجانی هم كار را به او بدهم.
  اسم آخرین كتابی كه خواندید؟
آخرین اثر رضا امیرخانی را می‌خوانم. چند كار ترسناك خواندم كه خیلی بد بودند. من هری‌پاتر را خیلی دوست داشتم. البته آن هم از جلد سوم سیاسی شد. آخرین كار نوجوانی كه خواندم فكر كنم «تن تن» بود.
  شعر هم می‌گویید؟
نه، اصلا استعدادش را ندارم. یك بار شعر گفتم برای هفت‌پشتم بس بود. خیلی آبكی از كار درآمد.
  هنری بوده كه دوست داشته‌اید وارد آن شوید و آن را تا به حال انجام نداده‌اید؟
سفالگری .
  شما نویسنده كم‌كاری هستید یا پركار؟
قبلا نویسنده پركاری بودم. الان متاسفانه كم‌كار شده‌ام. چندسال است كه به دلیل مشكلات مالی به‌سمت سینما رفتم. فیلمنامه می‌نویسم.
  چه فیلم‌هایی؟
فیلم نفوذی و گلوگاه شیطان. داستان گلوگاه شیطان به نظرم جالب بود.
  سینما هم می‌روید؟
من عادت دارم با همسرم همه جا می‌روم. این روزها كه فرزندانم كوچك هستند، نه، فرصت سینما رفتن ندارم. خیلی سال است كه سینما نرفتم.
  دوست داشتید جای كدام نویسنده، داستانی را می‌نوشتید؟
هاكلبری فین اثر مارك تواین. البته شاید او هم باید به من حسادت كند كه داستان‌های من را ننوشته.