همراه با سردترین رمان فارسی!

مروری بر رمان «سوران سرد» اثر جواد افهمی كه برف و سرما در آن بیداد می‌كند

همراه با سردترین رمان فارسی!

 «به محض باز شدن در بزرگ پادگان مرزی، نور چراغ اتوبوس‌ها محوطه میدان رژه را روشن كرد. بارش برف كه از ساعت‌ها پیش شروع شده بود، حالا شدت گرفته بود.»، «برف همچنان می‌بارید...» و... عباراتی است كه در سراسر رمان «سوران سرد» اثر جواد افهمی لرز و سرما به جان خواننده می‌اندازد. رمانی تحسین شده كه از حیث فرم و تكنیك نیز اثری مثال‌زدنی و تكرارنشدنی است.
جواد افهمی در این اثر روایتی از یك پاسگاه مرزی را برای خواننده‌اش روایت می‌كند كه در آن اتفاقات مشكوكی روی می‌دهد. اتفاقاتی كه از جنس خیانت است. بدبینی توام با سرما كه نشان‌دهنده سردی روابط میان افراد است در این رمان جریان دارد و خواننده نمی‌تواند خود را از این سرما حفظ كند و بپوشاند. افهمی كه تجربه‌های ارزشمندی در داستان‌نویسی دارد در این اثر نیز خواننده‌اش را در موقعیتی تكرارنشدنی و البته دشوار قرار می‌دهد. تكرارنشدنی از این حیث كه كمتر روایتی در میان داستان‌های جنگی و به‌طور‌كلی داستان فارسی داریم كه خواننده را در چنین موقعیتی قرار داده باشد و دشوار به این خاطر كه نویسنده برای خلق این موقعیت كه خواننده به سادگی با آن روبه‌رو می‌شود رنج بسیاری را به‌جان خریده تا بتواند چنین موقعیت سختی را در برابر دیدگان خواننده‌اش به بند كلمات بكشد و روایت كند.
«سوران» نقطه‌ای در ارتفاعات غرب كشور  است كه یك پایگاه حساس مرزی در ارتفاعات آن واقع شده و حكم تنگه احد در جبهه غرب را بازی می‌كند. پایگاهی كه حزبی‌ها و نیروهای نفوذی دشمن به‌شدت برای رسیدن به آن تلاش می‌كنند و نیروهای مستقر در این پایگاه برای حفظ آن باید از جان مایه بگذارند. رمانی سراسر تعلیق و دلهره كه افهمی به‌خوبی از پس روایت آن برآمده و خواننده را در موقعیت اتفاقات این پایگاه قرار داده است. دلهره‌ای كه نویسنده به جان خواننده‌اش می‌چكاند به‌قدری است كه هر لحظه گمان می‌كند مورد تهاجم قرار گرفته و خودش نیز اسیر دست نیروهای دشمن شده است.
این رمان را باید در گونه ادبیات جنگ و دفاع مقدس نامید. نویسنده در این رمان كوشش می‌كند گوشه‌ای از جنگ را برای خواننده‌اش به تصویر بكشد و خطراتی كه رزمندگان را تهدید می‌كرده به خواننده نشان دهد. حتی او از بابت این‌كه خواننده‌اش را در كام این خطرات بفرستد و او را در این لحظات شریك كند ابایی ندارد و تلاش می‌كند قصه‌اش را به اعلی‌مرتبه واقع‌نگاری برساند و خواننده را در لحظاتی كه بر سر شخصیت‌های قصه می‌گذرد شریك كند.
برف و سرما عاملی بود كه در این شماره به این رمان پرداختیم. افهمی تمام اتفاقات قصه‌اش را در دل سرما و برف استخوان‌سوز روایت كرده و خواننده‌اش را در برابر یكی از سردترین رمان‌های فارسی قرار داده است. «ابرهای عجول بر هم سایه انداخته بودند و رنگ‌شان به تیرگی می‌زد. باد شدت گرفته بود و برف تازه را از شیب تند كنار جاده به هوا می‌پاشاند. بارش برف شروع شده بود. سینا به شاخه درخت كه بلندتر از شاخه‌های دیگر بود و همراه آنها زیر فشار باد و برف به سمت قله‌ای نادیده خم شده بود، نگاه كرد.» صحنه و تصویری نیست كه در سوران سرد با آن مواجه شویم و اثر و ردی از سرما و برف نباشد. نویسنده كوشش می‌كند بی‌رحمی جنگ را در سرما و برف نشان دهد و این‌كه حتی گاهی انسان‌ها به هم خیانت می‌كنند را نیز در همین موضوع جست‌وجو كرده و بازگو می‌كند.
این رمان از حیث تكنیك داستانی هم حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد و نویسنده اثری به شدت تكنیكی و البته جذاب برای خواننده‌اش فراهم كرده است. اگر دنبال فرم‌های متفاوت هستید حتما رمان سوران سرد را گوشه ذهن داشته باشید تا در اولین فرصت، به‌خصوص در این روزها كه هوا سرد است و آمادگی برای سرما و برف داریم، آن را بخوانید. افهمی در این رمان سعی كرده خواننده را با قصه و شخصیت‌های داستانش همراه و آن فضای شك و دلهره را در تمام داستانش تزریق كند. مخاطب در این كتاب تا پایان متوجه اختتامیه اثر نمی‌شود و این موجب افزایش حس دلهره و تردید در خواننده كار می‌شود. افهمی تا پایان تلاش می‌كند قصه را طوری بچیند كه كسی متوجه اتفاقات بعدی نشود و نتواند وقایع و پایان‌بندی را حدس بزند و بر همین اساس اثری متفاوت را در میان داستان‌های فارسی رقم زده و پیشنهاد تازه‌ای به مخاطب خود ارائه كرده است.
سوران سرد را باید در میان رمان‌های فارسی رمانی زیرصفر نامید. رمانی كه نویسنده حتی شخصیت‌هایش را زیر برف مدفون می‌كند تا قصه‌اش را پیش ببرد. او برای نشان دادن خشونت جاری در جنگ از این‌كه «دو سرباز آش‌خور» را طعمه غول سرما كند و خواننده‌اش را در بهت این اتفاق تنها بگذارد پرهیز نمی‌كند؛ «زمانی می‌گه: كسی نخوابه... راه‌برین! نفرات بشمرن! یك! دو! سه! چهار! پنج! شش! هفت! هشت! نه! ده! یازده! دوازده! همه حاضر بودن. همه‌ش دو ساعت به طلوع آفتاب مونده بود. زمانی مستاصل شده بوده، راه افتاده بود تو برف؛ تا دوراهی درخت رفته بود. جاده رو گم می‌كنه و بی‌نتیجه برمی‌گرده. باز فریاد زده بوده كه كسی نخوابه. صدای چلیك‌چلیك برخورد اهرمك روزنه دید با فلز سرد بدنه اسلحه نارنجك‌انداز هنوز به‌گوش می‌رسید. زمانی می‌گه: كسی نخوابه... هوای بغل‌دستیاتون رو داشته باشین! راه برین... نشینین... نفرات حاضر بشمرن! یك! دو! سه! چهار! پنج! شش! هفت! هشت! نه! ده! زمانی می‌گه: دو نفر آخر چرا جواب نمی‌دین؟ نفرات یازده و دوازده كجان؟ پرسیدم بقیه كجان؟ چرا جواب نمی‌دین؟ یه‌ساعت بعد كه نفربر از راه می‌رسه نعش دو تا سرباز آش‌خور رو كه توی بیل بولدوزر، تو بغل هم یخ زده بودن، قبل از همه سوار نفربر می‌كنن و راهی می‌شن.»
این رمان در این روزهای سرد كه برف ناغافل پاییزی همه را مبهوت كرد، می‌تواند اثری باشد كه لحظات متفاوتی را برایتان رقم بزند. اثری كه در دمای منفی صفر روی می‌دهد و هرلحظه غول سرما یكی از شخصیت‌های داستان افهمی را تهدید می‌كند. سرمایی كه بند بند وجود خواننده را خواهد لرزاند.
«دو لكه سیاه، پیدا و ناپیدا، میان كولاكی كه هر لحظه بر شدتش افزوده می‌شد، به آهستگی پیش می‌رفتند. باد سردی كه دقایقی پیش ابرهای سنگین برف‌زا را به این سو آورده بود حالا دانه‌های درشت برف را شلاق‌وار به صورت‌شان می‌كوبید و می‌رفت گونه‌های دو سرباز را پوششی از برف و یخ فرا بگیرد.» موقعیت‌هایی كه افمهمی در این رمان برای خواننده‌اش توصیف می‌كند به‌شدت بكر و دست‌نیافتنی است و خواننده در هیچ‌موقعیتی نمی‌تواند آنها را تجربه كند. تجربه‌ای كه مجال تكرار آن به‌راحتی فراهم نمی‌شود.