سایه یک کتاب
قبل از قضاوت، راه برویم
سیفالله نجاریان / روزنامهنگار
معلولیت محدودیت نیست؛ این جمله را بارها و بارها شنیدهایم و تكرار كردهایم، ولی از قدیم گفتهاند «قبل از اینكه درباره راه رفتن دیگران قضاوت كنید كمی با كفشهای آنها راه برو.» بههمین دلیل راحت است تكرار کردن برخی جملات ولی تا خودمان آن را نچشیده باشیم، نمیتوانیم قضاوت دقیقی داشته باشیم! رمان «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» یكی از آثاری است كه این تجربه را با خواننده در میان میگذارد و او را در موقعیت یك فرد دارای ناتوانی جسمی قرار میدهد.
رمانی كه با اقبال بسیاری روبهرو شد و توانست توجه مخاطبان زیادی را به سمت این كتاب جلب كند هرچند موافقان و مخالفان بسیاری دارد. روایتی خلاقانه از یك دختر نابینا كه جهان را از پس روایت مادرش شناخته و تمام دریافتهایش براساس حواس دیگرش است. او جهان را بو میكند، مزه میكند، میشنود، ولی نمیبیند. در این كتاب با طعم رنگها روبهرو میشویم. او خون را - كه میداند قرمز است - شور میداند برای همین قرمزی برایش شور است.
عطیه عطارزاده، نویسنده این رمان تحسینشده تلاش كرده از پس پرده تاریك یك نابینا، جهان را به خواننده نشان دهد و جهانی كه اصلا قابل تجربه نیست. رمانی كه پر است از جزئیات و خواننده در مواجهه با آن با ریزجزئیاتی روبهرو میشود كه نشان میدهد نویسنده در پرداخت داستانش از هر فرصتی برای قصه گفتن و شخصیت ساختن استفاده كرده است.
نویسنده در این كتاب قصه یك اتفاق را روایت كرده، اتفاقی كه دیر شروع میشود، ولی سرعت تغییرات آن به قدری سریع است كه به محض شروع، خواننده را با خود میبرد. این روایت توسط عطارزاده به گمان برخی دیر شروع میشود ولی در ادامه غافلگیری بزرگی را با خود دارد كه هر خوانندهای را مبهوت خود میكند.
شخصیت داستان، جهان را از پس روایتی كه مادرش برایش بازگو كرده میشناسد و او از جایی متوجه میشود جهان آن چیزی نیست كه مادرش برایش نقل میكند و چیزهای دیگری هم در این دنیا هست كه قابل اعتنا و توجه است. چیزهایی كه گاهی میتواند مسیر زندگی را تغییر دهد. چیزهایی كه گاهی دل را گرم میكند و گاهی میتواند موتوری باشد برای سرعت گرفتن حركتهای زندگی! خواننده در این داستان، زندگی را از زاویهای تازه تجربه میكند. زاویهای كه شاید فرصت تجربه كردنش هیچگاه فراهم نشود و بتواند تجربه تازهای در زیست را از سر بگذراند.
خواننده در «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» پای حرفهای یك نابینا مینشیند و به جهان او سرك میكشد.
رمانی كه با اقبال بسیاری روبهرو شد و توانست توجه مخاطبان زیادی را به سمت این كتاب جلب كند هرچند موافقان و مخالفان بسیاری دارد. روایتی خلاقانه از یك دختر نابینا كه جهان را از پس روایت مادرش شناخته و تمام دریافتهایش براساس حواس دیگرش است. او جهان را بو میكند، مزه میكند، میشنود، ولی نمیبیند. در این كتاب با طعم رنگها روبهرو میشویم. او خون را - كه میداند قرمز است - شور میداند برای همین قرمزی برایش شور است.
عطیه عطارزاده، نویسنده این رمان تحسینشده تلاش كرده از پس پرده تاریك یك نابینا، جهان را به خواننده نشان دهد و جهانی كه اصلا قابل تجربه نیست. رمانی كه پر است از جزئیات و خواننده در مواجهه با آن با ریزجزئیاتی روبهرو میشود كه نشان میدهد نویسنده در پرداخت داستانش از هر فرصتی برای قصه گفتن و شخصیت ساختن استفاده كرده است.
نویسنده در این كتاب قصه یك اتفاق را روایت كرده، اتفاقی كه دیر شروع میشود، ولی سرعت تغییرات آن به قدری سریع است كه به محض شروع، خواننده را با خود میبرد. این روایت توسط عطارزاده به گمان برخی دیر شروع میشود ولی در ادامه غافلگیری بزرگی را با خود دارد كه هر خوانندهای را مبهوت خود میكند.
شخصیت داستان، جهان را از پس روایتی كه مادرش برایش بازگو كرده میشناسد و او از جایی متوجه میشود جهان آن چیزی نیست كه مادرش برایش نقل میكند و چیزهای دیگری هم در این دنیا هست كه قابل اعتنا و توجه است. چیزهایی كه گاهی میتواند مسیر زندگی را تغییر دهد. چیزهایی كه گاهی دل را گرم میكند و گاهی میتواند موتوری باشد برای سرعت گرفتن حركتهای زندگی! خواننده در این داستان، زندگی را از زاویهای تازه تجربه میكند. زاویهای كه شاید فرصت تجربه كردنش هیچگاه فراهم نشود و بتواند تجربه تازهای در زیست را از سر بگذراند.
خواننده در «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» پای حرفهای یك نابینا مینشیند و به جهان او سرك میكشد.