جمعیت تنها

جمعیت تنها


كنار برادرش راه می‌رود و تلفنی با همسرش صحبت می‌كند. كنار همسرش می‌نشیند و تلفنی با برادرش چت می‌كند. پشت میز كار در شبكه‌های مجازی قربان صدقه‌ دخترش می‌رود. در خانه دخترش را بغل می‌كند و شبكه‌های مجازی را می‌چرخد. همه چیز را دارد و همه چیز را گم كرده است. نمی‌خواهد باور كند كه صحبت فقط كلمه نیست. نفس است كه به كلمه جان می‌دهد. از پشت تلفن نمی‌شود با كسی دمخور شد. دیشب كه توی مترو نشسته بود و لای جمعیتی كه سرشان توی گوشی بود، برای گروه دوستانش درد دل می‌كرد و سبك نمی‌شد، به این فكر می‌كرد كه همه ما دچار یك تنهایی دسته جمعی شده‌ایم.