«ناصرخسرو»  به آنفلوآنزا مبتلا شد!

گزارش میدانی از خیابان ناصرخسرو كه این روزها بهشت «تامیفِلو» فروشان است

«ناصرخسرو» به آنفلوآنزا مبتلا شد!

دارو فروش‌ها تابلو‌اند، حتی اگر دارو دارو نگویند تابلو‌اند، حتی اگر سیخ بایستند گوشه پیاده رو، حتی اگر نشسته باشند لب باغچه،‌ حتی اگر قطاری، سیگار دود كنند و مات شان برده باشد به ناكجا بازهم تابلو‌اند. دارو فروش‌ها شكل هم‌اند، یا كتانی دارند یا شلوارهای لی، یا گوشی‌های از مدافتاده و بوی نا گرفته نوكیا، هیچ كدام هم نسخه نمی‌خواهند. دارو فروش‌های ناصرخسرو بوی دارو می‌دهند و یك دنباله نامرئی دارند كه وصل شان می‌كند به مشتری‌ها. دارو فروش‌ها پیر به نظر می‌رسند، حتی اگر جوان باشند یك جور گرد پیری نشسته روی صورتشان، چشم‌هایشان بی حالت است و انرژی شان افتاده. داروفروش‌ها كم حرف می‌زنند و زیاد می‌شنوند و همه‌شان به طرزعجیبی نسبت به انواع و اقسام مرض بی تفاوت‌اند، حتی نسبت به مرگ، به آنفلوآنزا.

هوای سرد و آلوده تهران و سیگارهایی كه پیوسته و بی انقطاع در ناصرخسرو دود می‌شود بهانه خوبی برای سرفه است. سرفه، سرفه، سرفه كه تهش صدای خروس گرفته است. دارو، دارو و من سرفه می‌كنم و بین صدای خش‌دار و مرطوب، «تامیفلو» می‌خواهم. ندارم، چند قدم پایین‌تر، ندارم، چند قدم جلوتر، ندارم. بعد از پیچ خیابان ناصرخسرو به سمت مهمانخانه‌های توپخانه، دنباله نامرئی داروفروش مثل آهن ربا می‌چسبد به پایم، مثل تورماهیگیری یا گرگور جلوی یك ماهی ریز.  تامیفلو، واكسن آنفلوآنزا؟ ندارم، اینجا هیچ كس ندارد، داروی تخصصی چند متر جلوتر و دیگر نگاه نمی‌كند. مرد، سبیل كلفت مشكی دارد، با چشم‌های ریز مشكی‌تر، با صورتی پیر و دهانی پیرتر و كم دندان؛ دندان‌های كرم خورده و سیاه.
تامیفلو، واكسن، داری؟ برو جلو، جلو و در پیاده رو سمت چپِ ناصرخسرو دست به دست می‌شوم، مثل توپ در دست رشته بچه‌ها. سرفه، سرفه، سرفه، دارو، دارو، دارو. به هم می‌رسیم، تامیفلو، واكسن، داری؟ واكسن نیست ولی كپسول هست، چه خوب، چند؟ و سرم سوت می‌كشد. مردی با قدی بلند كه چشم دوخته به صفحه كوچك موبایل قدیمی‌اش و می‌گوید 750 برای یك ورق ده تایی. سرفه، سرفه، سرفه. مریضی؟ می‌بینی كه، تو پنجاهش را نده. ده تا 700، بدم؟ و منظورش 700 هزار تومان است.
پیرمردی قوز كرده دارو می‌فروشد. تامیفلو داری؟ و آخر سوال و واژه «ی» هنوز توی دهانم ماسیده كه انگار او را مار گزیده است. پیرمرد متادون فروش است و از بود و نبود تامیفلو باكش نیست و اعصاب آنفلوآنزا و این قرتی‌بازی‌ها را ندارد؛ خودش زیر لب غرید.
قیمت‌های سرسام آور
از كوچه مسجد نو به سمت بازار بزرگ، همه تامیفلو دارند، آن پسر بد اخم لب باغچه، آن مرد جوان كه موهایش را بوكسوری زده، ‌آن مرد قد كوتاه كه با تلفن همراه یك ریز حرف می‌زند و آدامسش را بد ریخت باد می‌كند، آن مرد سفید رو با موهای حنایی و چشم‌های زُل، آن مرد پشت خمیده كنار بساط و آن پسر
كم سن شكم بزرگ.
پسر بد اخم ده تا كپسول تامیفلو را می‌دهد 650 هزار، پسر مو بوكسوری می‌فروشد 600 هزار، مرد موحنایی می‌دهد 550 هزار و اگر كسی دو ورق بخواهد پنجاهش را می‌زند و آن مرد پشت خمیده به كسی زنگ می‌زند و می‌گوید ورقی 700. مرد قد كوتاهی كه تلفن از دستش نمی‌افتد و روی پاشنه چرخیدن‌ها و باد كردن آدامسش لج آدم را در می‌آورد و نمایشی طولانی از خم و راست شدن‌های مدام یك زبان قرمزِ پرخون را اجرا می‌كند ولی هر ورق تامیفلو را می‌فروشد 850، بی تخفیف، یك كلام. می‌گوید قرص‌هایش خارجی است، مال كدام خارج نمی‌داند ولی خود را از تك و تا نمی‌اندازد و می‌گوید اروپا و این طور به كپسول‌هایش اعتبار می‌دهد.
سرفه، سرفه، سرفه، صدای خروس تبدیل به جیغ شده. می‌خوای؟ نه گرونه؟ چند می‌خوای؟ چی تو نظرته ؟ 120- 100 تومن؛ مرد پشت خمیده دستی روی هوا حواله ام می‌كند كه ترجمه اش می‌شود برو بابا، برو پی كارت.
مرد مو حنایی برایم به كسی زنگ می‌زند و چند قدم فاصله می‌گیرد. دارو فروش‌ها همه شبیه هم‌اند، وقتی موبایل می‌آید در ِ گوششان آنها چند قدم دور از مشتری می‌ایستند و پنهانی حرف می‌زنند، شاید ادای حرف زدن درمی آورند تا جنس را شیرین كنند، شاید هم به رئیس زنگ می‌زنند، كه می‌داند. قیمت او برای یك ورق تامیفلو550 است و می‌گوید واكسن آنفلوآنزا هم دارد، ولی قیمت نمی‌دهد و حرف را می‌پیچاند. سرفه، سرفه، سرفه و دستمال كاغذی بزرگ جلوی بینی من، دارو، دارو، دارو.
پسری كم سن و سال، ریز و زیر لب دارو دارو می‌كند و از پس این سرفه‌ها و قاب چهره یك بیمار‌ آنفلوآنزایی كه روبه رویش ایستاده فقط به فروختن فكر می‌كند، هر ورق تامیفلو 600 و برایش مهم نیست اگر ویروس‌ها همان جا وسط خیابان ناصرخسرو، كنار ون‌های نایلون كشیده مسافركش و آن فلافل پزی خوش بو، بیمار را از پا در بیاورند.  داروفروش‌ها به طرزعجیبی نسبت به انواع و اقسام مرض بی‌تفاوتند و از بیماری هیچ جنبده‌ای ككشان نمی‌گزد، اینها حتی نسبت به مرگ، نسبت به آنفلوآنزا، نسبت به زنی غرق در سرفه و رنگ شده با سیاهی فقری تصنعی بی اعتنایند.
دارو كجاست؟
ناصرخسرو كه بازار همیشه سیاه داروی تهران بلكه ایران است، این روزها واكسن آنفلوآنزا ندارد، نه این كه این خیابان پاك پاك باشد و در سوراخ سنبه‌هایش واكسن پیدا نشود، ولی واكسن درآن به طرز ملموسی كمتر از كپسول‌های تامیفلو است كه این روزها مخصوصا بعد از مرگ 81 هموطن، پزشك‌های عفونی بیش از هر زمان دیگری تجویزش می‌كنند.
ناصرخسرو این روزها یك كلام است و تخفیف نمی‌دهد، حتی اگر یك بیمار آلوده به ویروس التماس كند و بنالد كه همه شهر را زیر پا گذاشته و دارو را نیافته. بازار سیاه همین است، قلب ندارد، بی احساس است و فقط به پول فكر می‌كند، این بازار دست یك مشت آدم نامرئی است كه كمبودها را خوب بو می‌كشند و وقتی نقطه ضعف را یافتند از همان جا فشار می‌آورند.
تامیفلو كه اسم تجاری داروی اُسِلتامیویر است در ناصرخسرو كم نیست، حتی یكی از دارو فروش‌ها گفت آقایان از بالا به دستمان می‌رسانند! ولی این كپسول چند روزی در كشور نایاب شد، الان هم گرفتار كمبود است و یك داروخانه دار در تهران درگفت‌وگو با ما این وضعیت را تایید كرد و یك ویزیتور دارو گفت كه خبرداده اند همین روزها یك محموله جدید دارویی در كشور توزیع می‌شود.
بگذریم كه محمدرضا شانه ساز، رئیس سازمان غذا و دارو در دو سه روز اخیر هرگونه كمبود داروی آنفلوآنزا را از بیخ و بن تكذیب كرده و گفته است امسال 5/2 برابر بیشتر از سال قبل از این دارو تهیه شده و داروی آنفلوآنزا برای مراكز بهداشتی و درمانی تحت نظارت وزارت بهداشت به طور كامل تامین شده، ولی حقیقت این است كه این دارو به این آسانی كه او می‌گوید در دسترس نیست. علتش نیز حرف‌های خودش است وقتی توضیح داد تامیفلو چند سالی است تولید داخل دارد اما تولید كننده آن چون با قیمت پیشنهادی برای تولید موافق نبود، مجبور شدیم با فوریت مقداری دارو وارد كنیم. در ناصرخسرو می‌گویند تامیفلوها ترك است و داروخانه 13 آبان دیروز به ما گفت كپسول‌ها هندی است و چون سیستم داروی كشور تحریم است شاید بتوان مطمئن گفت كه تهیه داروهای خارجی برای كشورمان تا چه اندازه سخت است.
 ناصر خسرو كه بازار سیاه داروی ایران است سیستم هوشمندی دارد و همیشه دست روی كمبودها می‌گذارد، پس اگر تامیفلو در ناصرخسرو آن هم با قیمت‌های گزاف فروخته می‌شود یعنی كه در سیستم دارویی كمبودی وجود دارد وگرنه اگر دارویی به وفور یافت شود ناصر خسرو را چه به ورود به آن.