نقاشی ظریف توانایی

گزارشی از جشنواره «همام» که در آن، آثار هنری توان‌یابان به نمایش درآمد

نقاشی ظریف توانایی

خطوط ظریف ‎ صورتی، کنار هم قرار گرفته‎اند. پنج شاخه گل ارکیده درون گلدان طوسی رنگی، روی میزی نشسته است. از سمت راست، نور پاشیده روی گل‎ها و سایه و روشن ایجاد کرده است. گل‎ها و گلدان با هارمونی رومیزی، چنان در هم آمیخته اند که انگار به یک عکس رنگی نگاه می‏‎کنید؛ این تصویر اما یک عکس نیست، اثری از یک نقاش دچار ‌ ضایعه نخاعی است که‌ تنها با حرکات مچ دست می‌تواند نقاشی کند. کسی که به کسب مقام اول و دوم کاپ جهانی ژاپن هم رسیده است. تعداد توان یاب هایی که با وجود معلولیت، خلق آثار هنری را انتخاب کرده‎اند، کم نیست. کسانی که معلولیت نه محدودیت، که تبدیل به راهی برای نشان دادن توانایی‎هایشان شده است. در جشنواره همام که هفته پیش برگزار شد، بسیاری از این هنرمندان توانایی خود را به نمایش گذاشتند.

کارآفرین برترم
 تصور اولیه خیلی ها این است که نمی‌تواند حرف بزند و کارهای معمولی از غذا خوردن گرفته تا رفع دیگر نیازها را با کمک دیگران انجام دهد. هرچه باشد، مبتلا به بیماری سی‎پی است؛ فلج مغزی. داستان برای زهرا اما شکل دیگری نوشته شده است، خودش خواست داستان زندگی‎اش شکل دیگری نوشته شود. می‎توانست درس نخواند، در خانه با دست و پاهای چروکیده، زندگی نباتی داشته باشد و سربار دیگران شود. این اما انتخابی نبوده است که زهرا با آن راحت باشد. همین می‎شود که درس می‏خواند و به دانشگاه می‎رود و  در رشته حسابداری هم فارغ‏التحصیل می‎شود.
 در روزهای دانشجویی اما به دنبال کار می‎گردد. از همان اول هم او ناتوانی خود را باور نداشته  اما تنها یک جواب شنیده است:‌ «نه». دست رد به سینه زدن، باعث نشد ناامید شود. ‌
مشکلات زیاد باعث می‎شود او تصمیم بگیرد زندگی خود را آنچنان که دوست دارد، بسازد؛ بنابراین به فکر فعالیت هنری‌ می افتد، این که ‌ هنر هم منبع درآمدش باشد. همین می‎شود که تصمیم می‎گیرد در هنر منبت‏کاری آموزش ببیند. کاری که البته در ابتدا ساده هم نبوده است اما به قول زهرا همه کارها سخت هستند و این مداومت، تکرار و تمرین بیشتر است که همه چیز را آسان‎تر می‎کند، کاری که این هنرمند توان یاب انجام می‎دهد. حالا 15 سال از آن روزها می‏گذرد و زهرا، با کار  روی چوب، آثاری خارق‏العاده‏ خلق می‏کند.
در یکی از تابلوهایش که به نام «یا ضامن آهو» معروف است، او یک صدف را که روی آن با خط خوشی نوشته شده است:‌ «یا ضامن آهو»  در یک شمسه هشت ضلعی قرار داده است. شمسه‎ای که با تکه‎های کوچک و هم‏اندازه چوب تزئین شده است. خطوط و اشکال چوبی این تابلو، با دقت و ظرافت خاصی در کنار هم قرار گرفته‏اند و تصویر خاص و بی‏‎نظیری را خلق کرده است. حالا زهرایی که  روی صندلی چرخدار می‏نشیند و حتی توان راه رفتن هم ندارد، معلم است و به همه چه توانا و چه ناتوان، منبت‎کاری آموزش می‎دهد. منبت‎کاری و آموزش اما تنها افتخارات او نیست.
خانم هنرمند حالا یک کارآفرین تواناست؛ کارآفرینی که سال گذشته به خاطر اشتغال‌زایی برای سه چهار نفر، به عنوان کارآفرین برتر تهران هم شناخته شد. او هر روز چهار پنج ساعت، بسته به توانش روی آثار هنری‎اش کار می‎کند و منبع درآمدش هم از همین راه تامین می‎شود.



از بیمارستان متنفرم

 نقاشی‎اش رنگ‌های تندی دارد. زرد و سبز، رنگ غالب نقاشی‌ اوست. نقاشی کمی عجیب است. دختر جوانی روی صندلی نشسته و در حال کشیدن بیمارستانی است. در بالای تصویر این دختر نوجوان اما، یک حباب اندیشه، به تصویر کشیده شده است. درون این حباب، یک اتاق عمل نشان داده شده است. پزشکانی که در اتاق عمل، در حال جراحی هستند. اتاق عمل با تمام جزئیات از سرم گرفته تا پنس‌های اتاق عمل، همه چیز با جزئیات به تصویر
در آمده است. ریزه کاری در این نقاشی حرف اول را می‎زند. جزئیات نه تنها در ذهن این دختر نوجوان که در گل‎های روسری دختر، در نقش روی گلدان روی میز و حتی در تصویر روی دستمال کاغذی که به دیوار نصب شده هم سرایت کرده است. این نقاشی اما در دنیای نقاش این اثر، به شدت واقعی است. اثری که به نام «خاطره تلخ» شناخته می‏شود و نقاش آن هم مدینه عزیزی 13 ساله است. مدینه در کلاس هشتم درس می‌خواند و خود را هم، در نقاشی، به تصویر کشیده است. مدینه با لبخند عمیقی روی لب، کنار نقاشی‎اش ایستاده است. اما بعد از لبخند دلنشینش، این پاهایش است که به چشم می‎آید. پاهایی که با کفش‌های آهنی تا ران‎ها پوشیده شده است و بدون آنها قادر به راه رفتن نیست. این کفش‌ها
دو سال پیش، در زلزله یار همیشگی‎اش شدند؛ درست در زلزله کرمانشاه و زمانی که جوانرود - محل تولد مدینه - لرزید،  زمانی که ترس به جانش افتاده بود و می‎خواست خود را نجات دهد، نخاعش، آسیب دید. قبل از آن اما، این نقاش نوجوان به بیماری دیگری مبتلا بوده است؛ به بیماری نقص ایمنی. بیماری که از بدو تولد با او همراه بوده و به‌خاطر همین همیشه در معرض بیماری‌ و عفونت است . بیشتر اوقات در بیمارستان بودن، دیدن اشک و نگرانی مادر در پشت اتاق عمل جراحی، عفونت همیشگی، تبدیل به بزرگ ترین تنفر او می‎شود اما زندگی همیشه هم بد نبوده است، نقاشی پناه او می‌شود. کاری که مدینه می‏گوید از دو سالگی عاشق آن شده است. هنری که به صورت خودآموز، یاد گرفته و حالا به ابزاری برای انتقال احساساتش تبدیل شده است. نقاشی تنفر از بیمارستان هم یکی از آنهاست؛ کاری که به قول این نقاش نوجوان، با انجام آن، احساس سبکی و راحتی می‎کند و این خوشحالی است که جای خود را به ناراحتی بیماری داده‌است.



 سبک خاص طلایی

 نقاشی‏‎اش شبیه بقیه نقاشان نیست و سبک خود را دارد؛ این را استاد نقاشی‌اش گفته است. به خاطر همین است که سبک دیگری را به او آموزش نداده و گذاشته امین، سبک خاص خود را بسازد و هر طور که می‎خواهد نقاشی کند. امین با خطوط ریز و شکننده، پرتره‎هایش را می‎سازد. در میان این خطوط رنگی میلی‎متری، احساس اما جریان دارد. امین با خطوط ریز و حتی متزلزل، احساس را ترسیم می‎کند. گویی پیرمرد توی نقاشی زنده است. گوشه نگاه پیرمردی که روی قاب نشسته، جمع شده است. گوشه لب‎های پیرمرد هم لرزان به نظر می‎آید. در میان پلک‌های افتاده، نگاه پیرمرد پر از رنگ است. گویی پیرمردی با چشم‎های چین‎افتاده نگاه می‎کند و می‎خواهد با شوخ‎طبعی، لب باز و صحبت را شروع کند. این احساس در نگاه اول از لای خطوط نقاشی به بیننده منتقل می‎شود. نقاشی که آفریننده اش امین طلایی، پسری است که حتی نمی‏تواند قلم‎موی نقاشی‎اش را به مدت پنج دقیقه ثابت نگه دارد. او اما اثری پر از احساس خلق کرده است. امین از بدو تولد با بیماری سی‌پی، پای به جهان گذاشت. ناتوانی در حرکت اما باعث نشد بنشیند و کاری نکند. علاقه به نقاشی همیشه همراهش بوده است؛ به خاطر همین برای فراگرفتن نقاشی تلاش می‌کند. در آن زمان، امین در همدان زندگی می‎کرد و در یکی از مدارس استثنایی این شهر هم درس می‎خواند. هوش او اما شبیه یک کودک معمولی است، همین می‎شود که مدرسه از آموزش او سر باز می‌زند و خانواده‌اش هم برای این که او تحت آموزش قرار بگیرد، به تهران مهاجرت می‎کنند و در یک موسسه و زیرنظر یکی از نقاشان آموزش نقاشی را شروع می کند. اینها اما از شوق اولین نقاشی‌اش کم نکرده است. اولین نقاشی که خیلی دقیق و با زاویه‎بندی خوبی هم کشیده شده بود. اثر، نقاشی ساده‎ای بود؛ کلاس درس خود امین. همه چیز اما واقعی، با جزئیات و با رعایت پرسپکتیو و زاویه مناسب به تصویر کشیده شد. دوری و نزدیکی دانش‎آموزان و معلم، همه رعایت شده بود و همین توجه به فاصله‏ها و جزئیات باعث می‌شود با تشویق معلمان، خانواده هم برای آموزش بیشتر نقاشی، تلاش کنند. حالا 20 سال از آن زمان می‎گذرد و او هر روز نقاشی می‏کشد. امین هر روز دو تا سه ساعت روی نقاشی‎هایش کار می‎کند و خلق آثارش معمولا حدود دو هفته تا یک ماه زمان می برد،‌ البته همه چیز‌ بستگی به حس و حالش به آن نقاشی دارد. احساسی که با خطوط لرزان و نامتوازن روی بوم نقاشی نقش می‎بندد و حسی از زنده بودن و زندگی را منتقل می‌کند.