هنر، فروغ را پیدا کرد

گفت‌وگو با محمد علی بهمنی ، غزلسرای معاصر در زادروز فروغ فرخزاد

هنر، فروغ را پیدا کرد

 استاد ادبیاتمان یکی از علاقه‌مندان به شعر فروغ بود.استاد جمشیدیان، قدی کوتاه، جثه‌ای کوچک، موهای فرفری جوگندمی با عینک پنسی.همان تیپ و قیافه‌ای که از یک استاد کلاسیک ادبیات در ذهن همه هست.آقای استاد با ادبیات ایران و جهان به خوبی آشنا بود و هم او بود که مجبورمان کرد کتاب سبک‌های ادبی نوشته زنده یاد رضا سید حسینی را بخوانیم تا بدانیم ادبیات در جهان چگونه شکل گرفت.یکی از افتخارات استاد جمشیدی این بود که در جوانی و زمانی که همه وقتش را با ادبیات پر می‌کرده در مراسم تشییع‌پیکر فروغ فرخزاد شرکت کرده بود و می‌گفت آدم‌‌های مهمی را در آن روز دیده، همه آنها که آن روزگار با شعر و فیلم و داستان‌های خود نشان داده بودند بر تاریخ ادبیات ایران تاثیرگذار خواهند بود و آن روز آمده بودند تا با یکی از پیشگامان ادبیات و شعر معاصر ایران خداحافظی کنند.استاد جمشیدیان از پدر فروغ هم می‌گفت برایمان که سرهنگ بوده و آن روز همان‌قدر سخت و با چشمانی یخی به تابوت فروغ و مردمی که برای تشییع آمده بودند، نگاه می‌کرد که گویا سربازان و زیردستانش هستند و فروغ در تمام روزهای زندگی‌اش از این حجم نگاه سرد و یخی و استبدادی  پدر گریزان بوده و شاید برای دریافت کمی گرما برای جان دادن به زندگی‌اش به هنر و شعر پناه برده است.ابراهیم گلستان هم در گفت‌وگویی، آنجا که از او درباره پهنای افسردگی در شعر فروغ سوال شد به تندی گفت: بله ! فروغ افسردگی را هم تجربه کرد و فراموش نکنیم او چگونه پدری داشت.سرهنگی که با تازیانه به جان مردم روستاهایش و مردمی می‌افتاد که رضا‌خان او را بر آنها گمارده بود.
فروغ فرخ‌زاد 85 سال قبل در چنین روزی متولد شد و در 32 سالی که در این دنیا زندگی کرد، اوج‌ و فرودهای زیادی پشت سر گذاشت؛ اما مهم آن است که همه تجربیاتش را در شعرش بروز داد و زندگی‌اش شد هنرش.شاید برای همین است که رهبر معظم انقلاب درباره فروغ گفتند: عاقبت بخیر شد.سعید یوسف‌نیا، شاعر و مدیر رادیو صبا دو سال قبل درباره این فرمایش آیت‌ا... خامنه‌ای درباره فروغ به جام جم گفت: «این کلام معنای زیادی دارد. نتیجه زندگی فروغ این بود که عاقبت بخیر شود با همه فراز و نشیب‌هایی که تجربه کرد. برخی فروغ را به اشتباه قضاوت می‌کنند، در حالی‌ که هیچ‌کس چنین حقی ندارد شاعر یا هر فرد دیگری را قضاوت اخلاقی کند، آن هم شاعری که بی‌پروا با زندگی روبه‌رو می‌شود. فرموده حضرت آقا درباره فروغ بیانگر این حقیقت است که سیر فروغ، سیری انسانی - آسمانی است.»
کشف و شهود یک شاعر
محمد علی بهمنی، شاعر و غزلسرای معاصر اما نظر دیگری درباره شعر فروغ و این که شعرهایش آیینه زندگی‌اش هستند، دارد. او می‌گوید: این که شعر فروغ روایتگر زندگی خصوصی و شخصی‌اش است، اشتباه است.هنرمند و شاعر، زندگی‌اش را در آثارش بروز نمی‌دهد. اصلا لازم نیست این کار را بکند.هنرمند که شاعران هم جزو آنها هستند، برداشت خود را از یک موقعیت بیان می‌کنند و بعد از آن است که مردم درک خود را  از آن موقعیت بروز می‌دهند و با آن اثر یا شعر ارتباط برقرار می‌کنند.هنرمند آفریده شده تا از هنر بگوید نه از زندگی‌اش.شعر جهانی است که هنرمند آن را درک کرده و به وسیله کلام آن را تجسم بخشیده.اگر این درک واقعی باشد و هنرمند واقعا هنرمند باشد، جهانی که در اثرش بیان می‌کند فراگیر شده و در سال‌ها و قرن‌ها ماندگار می‌شود و گرنه در طول زمان از بین می‌رود.از وقتی کلمه آفریده شد و انسان‌هایی شاعر شدند میلیون‌ها بیت شعر سروده شده و در کتاب‌ها و دیوان‌هایی گردآوری شده، اما در کشور خود ما چند شاعر وجود دارد که ماندگار شده‌اند و نزد مردم شناخته شده؟تعدادشان به اندازه انگشتان دو دست است؛  حافظ، مولوی، سعدی و چند شاعر دیگر.اینها چرا ماندگار شده‌اند چون هنرمندند و صاحب شهود.
محمد علی بهمنی می‌گوید: گردشی وجود دارد بین هنر و هنرمند.اول هنرمند احساس می‌کند آفریده شده تا هنری را در قالبی خلق کند و زمانی که قالب را یافت از شعر بگیر تا موسیقی و نقاشی و... هنر است که به درون هنرمند رسوخ می‌کند و می‌فهمد آدم و زبان بیانی خود را پیدا کرده است.شاعر در واقع کاتب است، کاتب شهودی که فراتر از زمین و زمینیان است.هر شاعری که بگوید من الان آماده‌ام تا شعری بگویم، شاعر نیست، نویسنده است.کلماتی را جست‌وجو می‌کند و آنها را می‌نویسد و بعد فراموش می‌شود.این با شهود شاعر فرق می‌کند.شعری که سینه به سینه نقل می‌شود و به نسل‌های آینده می‌رسد، شعر واقعی است. شهودی است که به کلمه و شعر تبدیل شده و فروغ فرخزاد هم وارد دنیای شهود شده بود، برای همین است شعرش مانده و بر شعر و هنر نسل‌های بعد تاثیر گذاشته.
کاتب واقعیت
به باور بهمنی، فروغ فرخزاد انسان و هنرمند چیره‌دستی بوده، برای همین فقط در شعر نمی‌ماند، فیلمسازی و فیلمنامه نویسی و بازیگری را هم تجربه می‌کند.هنر او را یافته و رهایش نمی‌کند چون فهمیده فروغ کاتبی است که واقعیت را به زبان هنر بیان می‌کند. هر هنری که دم دستش باشد، وسیله‌ای می‌شود برای بیان آنچه این هنرمند می‌دیده و دیگران از دیدن آن عاجز بوده‌‌اند.اصلا کار هنرمند همین است؛ بازگو کردن واقعیت‌هایی که دیگران آنها را درک نمی‌کنند.
به بهمنی می‌گویم، برخی می‌گویند فروغ در خانواده‌ای متولد و بزرگ شده که سکاندار آن پدری بوده که به آنها می‌گویند: پدر سالار ! برای همین است که افسردگی و دلزدگی کاهش در شعر فروغ پررنگ می‌شود.
بهمنی می‌گوید: اگر این گفته درست باشد که ضعف فروغ نیست، اتفاقا نقطه قوتش است.او در خانواده‌ای با پدری سختگیر متولد شده که شاید از هنر و هنرمند چیز زیادی نمی‌دانسته اما در همین محیط رشد می‌کند و به یکی از شاعران و هنرمندان شاخص ایران تبدیل می‌شود.اگر افسردگی در شعرش بروز داده شده و دیگران و نسل‌های بعد از او آن را درک کرده‌اند پس همین افسردگی و دلزدگی هم شهودی بوده که فروغ به آن دست یافته و آن را در آثارش بروز داده.هنر به خودش بالیده که چنین زبان گویا و قدرتمندی یافته است.