بعضی وقت‌ها تمام وجود ما بزرگ‌ترها را وهمی خاص فرا می‌گیرد. وهمی كه خودمان هم هر چقدر فكرش را می‌كنیم نمی‌دانیم سرچشمه‌اش كجاست. شاید از سر دلسوزیمان باشد. یا این‌كه دلمان می‌خواهد بچه‌هایمان سر به راه باشند و در مسیر نور حركت كنند. گاهی آنقدر این وهم مقدارش در خونمان بالا می‌رود كه عین ترس خورده‌ها به خودمان می‌پیچیم و نمی‌دانیم دردمان را به كه بگوییم. این‌كه دلهره داریم برای آینده فرزندانمان و این‌كه نگرانیم از حجم هرز اطلاعاتی كه از سوی رسانه‌ها هر روز به پاره‌های تنمان تزریق می‌شود خوب است، البته تا جایی كه محرك ما بشود برای برون‌رفت از این نگرانی‌ها. نه این‌كه خودمان را بخواهیم دست این ترس‌ها و اضطراب‌ها بسپاریم و ناگهان چشم باز كنیم و ببینیم كه ‌ای دل غافل، فرزندان‌مان چونان سروی قد كشیده با نمادهایی كه عمری از آنها ترسیدیم در رفتار، گفتار و پوششان روبه‌رویمان قد علم كرده‌اند. اما به جرأت یكی از راه‌های مقابله با اطلاعات زودگذر و پوچ رسانه‌ها عادت دادن فرزندان به رسانه مكتوب آن هم از نوع كتاب است. باید قلم‌های خوب را بشناسیم، كتاب‌های مطلوب را بخوانیم و معرفی شان كنیم. قلم آقای علی اصغر عزتی پاك یكی از آن قلم‌های جوانی است كه می‌توانیم به آن اعتماد كرده و كتاب‌هایش را بدون دلنگرانی برای عزیزانمان فراهم كنیم. «موج فرشته» عنوان كتابی است كه توسط انتشارات شهرستان ادب در سال 93 به چاپ اول رسیده است. این كتاب شامل شش داستان كوتاه درباره ائمه اطهار صلوات‌‌ا... علیهم اجمعین است كه پنج داستان از ابتدای كتاب به ترتیب مربوط به پنج‌تن آل‌عباست و از منابعی همچون البدایه النهایه، بحار الانوار و تفسیر عیاشی گرفته شده و داستان ششم نیز داستانی مربوط به امام زمان(عج) است. داستان پسری به نام جواد؛ جواد برادری دارد كه از بیماری آسم رنج می‌برد و او نذر سلامتی برادرش تصمیم می‌گیرد نیمه شعبان محله‌شان را چراغانی كند. اما چون سن كمی دارد، از پس كارها و هزینه‌های جشن برنمی‌آید؛ بنابراین تصمیم می‌گیرد كه از اهالی محل درخواست كمك كند. برای همین به این فكر می‌كند كه به تعداد همه خانه‌های محله‌شان نامه بنویسد. اما در این میان یك اشتباه كوچك باعث می‌شود كه همه معادلاتش به هم بریزد و از ادای نذرش كاملا ناامید شود و مابقی ماجرا... داستان اول این كتاب نیز از حمام كردن كودكان جعفر آغاز می‌شود، پیش می‌رود و با خبر شهادت جعفر ابن ابیطالب به اوج می‌رسد. داستان از زبان عبدا... پسر بزرگ جعفر نقل می‌شود. پسری كه به پدرش قول داده در نبود پدر یاور و كمك كار مادرش باشد. اینك در مسجد نشسته است و به سخنان رسول‌ا...(ص) گوش فراداده: «خدایا به جای دست‌های جعفر كه دشمنان در این جنگ از تنش جدا كردند، دو بال به او هدیه كن تا به كمك آنها، همراه فرشته‌ها در بهشت به پرواز درآید.» و عبدا... پس از شنیدن این دعای پیامبر دست‌هایش را روی شانه‌های عون و محمد، برادرانش می‌گذارد و به سینه می‌فشارد. جالب است بدانید كه این كتاب نام خود را از همین داستان اول كه در مورد جعفر طیار است وام گرفته؛ دومین داستان در مورد سلیم، كودكی است كه افتخار نشستن بر زانوان امیرالمؤمنین(ع) نصیبش می‌شود و عسل خوردن از انگشتان مبارك حضرت؛ و وقتی كه از سوی اطرافیان حضرت به سبب این افتخار ملامت می‌شود امیرالمؤمنین(ع) در جواب كج فهمی‌شان می‌فرمایند: «امیر پدر یتیمان است و من كاری را می‌كنم كه پدران با فرزندان خود می‌كنند.»
و اما چادر نماز فاطمه زهرا(س) موضوع داستان سوم كتاب است كه با طراحی صحنه و روایتی روان به پیش می‌رود. این داستان به لحاظ تعلیق توانایی این را دارد كه مخاطب نوجوانش را با هیجانی به ظاهر ساده اما معجزه‌وار تا پایان داستان همراه خود كند. حسن بن علی‌(ع) و آزاد كردن برده‌ای نوجوان از دست اربابی ظالم نیز داستان چهارم این كتاب را به خود اختصاص داده و با آزاد كردن كبوتران سفید «صامت» قهرمان نوجوانِ داستان به پایان می‌رسد. مهمان‌نوازی حسین بن علی(ع) زبانزد همه بوده و بی‌وفایی اهل كوفه نیز. داستان پنجم شرح ماجرای نوجوانی به نام هلال است كه پدرش قبول دار مهمان كردن دوستانش نمی‌شود و در عوض همه‌شان مهمان سفره حسین بن علی(ع) می‌شوند. آنچنان كه از نظرتان گذشت، داستان‌ها همه در ژانر مذهبی نوشته شده و تلاش نویسنده بر روان سازی روایت‌های رسیده از اهل بیت(ع) درباره سبك زندگی و رفتار شخصی ایشان در جامعه بوده است. شكل ظاهری كتاب همچون اكثر كتاب‌های مذهبی دارای ظاهری آراسته، جذاب و ویژه مخاطب نوجوان نیست و از آن كتاب‌هایی است كه مخاطبِ خریدش قطعا والدین خواهند بود، چرا كه ظاهر زیبا اولین عامل برای انتخاب كتاب توسط نوجوانان است كه در اكثر كتاب‌های مذهبی این خلأ به وضوح دیده می‌شود.