باز آفرینی یک روایت مادرانه...
حالمان این روزها کم و بیش شبیه هم است . همه سوگواران عزیزانی هستیم که در حادثه هواپیمای اوکراین از بینمان پرکشیدند و رفتند. من هم مثل خیلیهایتان این روزها خیلی دنبال اخبار جدید و آخرین اتفاقاتم. هم حرفه کاریام ایجاب میکند و هم بالاخره در شرایط بحران دوست داری حرفی بشنوی و ببینی و بخوانی تا دلت یک ذره قرص و آرام شود. نفس عمیق بکشی و بگویی آخیش! جگرم حال آمد و کیفور شوی، هرچند خب البته کیمیاست. در این گشت و گذارها و پرسههای مجازی مطلبی خواندم که نویسندهاش یک مادر بود . نوشته بود من یک مادرم و از نگاه خودم دارم قصه را روایت میکنم. شوهرم پهلوان محل بوده . لاتهای محله دیگری آن روز عصر که از مسجد بر میگشته دورهاش کردند و کشتندش ... تکه تکهاش کردند. نوشته بود پسر بزرگم دم در بوده و دیده . دیده لاتها دارند فرار میکنند . بدو رفته توی پارکینگ ماشین را بردارد . دنده عقب که میآمده زده به دختر کوچکم و او را زیر گرفته کشته. نوشته بود بیچاره مادر! بیچاره مادر که دو داغ دیده . نوشته بود بقیه بچه هایم دارند سر من داد میزنند که باید از برادرمان تقاص بگیریم و برادرمان را قصاص کنیم . نوشته بود چند روز حالا گذشته. در ختم دخترم و شوهرم، بچه هایم ریخته اند اعلامیه ختم شوهرم را پاره کردهاند و کوتاه نمیآیند .
من متن این مادر جفادیده را میخواندم و اشک میریختم . فضای مجازی پر شده از دودستگی و بد و بیراه گفتن به هم . هر دو دسته درست میگویند و هر دو گروه حق دارند . اما انصاف کیمیایی است این وسط. در فیلم مرسدس، محمدرضا فروتن به مرجان شیرمحمدی جملهای میگوید که به نظرم خیلی به کار این روزهایمان میآید . فروتن با ماشیناش از عقب زده به ماشین شیرمحمدی و او یک کاره و بیهوا پیاده میشود و میگوید : این چه طرز رانندگی کردنه مرتیکه بیشعور! فروتن از همان نگاه عمیقهای معروفش به شیر محمدی میکند و خونسرد و ساده میگوید: سلام خانم . کاری نکنیم که یه تصادف ما رو به مرتیکه زنیکه بکشونه ... حکایت این روزهای ما همین است. داغ، داغ سنگینی است. فرا و ورای تحمل ماست. این داغ تا همیشه روی جگر هموطنانمان خط میاندازد. و رنج آور است یادآوری این خاطره تلخ و سنگین و بهت آور، ولی رفقا در همین لحظات سخت است که تصمیمهای درست از ما آدمهای بزرگی میسازد. طوری نشود که یخ کردیم، فراموش کردیم رویمان نشود توی صورت هم نگاه کنیم. ما این روزها گوهر گمشدهمان همدلی است . کنار هم باشیم. شانه به شانه نه رو به روی هم و شاخ و شانه ... این روزهای بهت و حیرت و درد تمام میشود.
ما دوباره گذارمان به کوچه هم میافتد . دوباره قرار است با هم کشک آفتاب کنیم، شیطان را لعنت و کمی سکوت پیشه کنیم. نفس عمیق بکشیم. گریه، آرامش قشنگتر است .
من متن این مادر جفادیده را میخواندم و اشک میریختم . فضای مجازی پر شده از دودستگی و بد و بیراه گفتن به هم . هر دو دسته درست میگویند و هر دو گروه حق دارند . اما انصاف کیمیایی است این وسط. در فیلم مرسدس، محمدرضا فروتن به مرجان شیرمحمدی جملهای میگوید که به نظرم خیلی به کار این روزهایمان میآید . فروتن با ماشیناش از عقب زده به ماشین شیرمحمدی و او یک کاره و بیهوا پیاده میشود و میگوید : این چه طرز رانندگی کردنه مرتیکه بیشعور! فروتن از همان نگاه عمیقهای معروفش به شیر محمدی میکند و خونسرد و ساده میگوید: سلام خانم . کاری نکنیم که یه تصادف ما رو به مرتیکه زنیکه بکشونه ... حکایت این روزهای ما همین است. داغ، داغ سنگینی است. فرا و ورای تحمل ماست. این داغ تا همیشه روی جگر هموطنانمان خط میاندازد. و رنج آور است یادآوری این خاطره تلخ و سنگین و بهت آور، ولی رفقا در همین لحظات سخت است که تصمیمهای درست از ما آدمهای بزرگی میسازد. طوری نشود که یخ کردیم، فراموش کردیم رویمان نشود توی صورت هم نگاه کنیم. ما این روزها گوهر گمشدهمان همدلی است . کنار هم باشیم. شانه به شانه نه رو به روی هم و شاخ و شانه ... این روزهای بهت و حیرت و درد تمام میشود.
ما دوباره گذارمان به کوچه هم میافتد . دوباره قرار است با هم کشک آفتاب کنیم، شیطان را لعنت و کمی سکوت پیشه کنیم. نفس عمیق بکشیم. گریه، آرامش قشنگتر است .
تیتر خبرها
-
نویسندههای نقابدار
-
شهرداری تهران، اسپانسر جشنواره فیلم فجر
-
رهبر انقلاب: دولت و مردم به یاری سیلزدگان بشتابند
-
4 كشته و خسارت به 20 هزار واحد مسكونی
-
عکسهایی که ظاهر نمیشوند!
-
شبیخون سیلاب به تاریخ وفرهنگ
-
هلال سردرگم
-
امامرضاییها بسما...
-
حمله به همبستگی
-
ثروتمندان در صف مالیات
-
سایه سلیمانی برسر کاخ سفید
-
كتابگردی با مجاهد عراقی در تهران
-
باز آفرینی یک روایت مادرانه...
-
فرار آمریکاییها به پناهگاههای صدام
-
همون همیشگی
-
سنگ پرت میکنند تا آرمان ملی را زیر سوال برند