همون همیشگی

همون همیشگی

روز- خارجی- خیابان
- دیدی آخر حرف راننده تاکسی‌ها درست از آب دراومد! کار خودشون بود! (بلند بلند می‌خنده)
- الان وقت شوخیه؟ پاره‌های تن مردم به خاطر خطای انسانی از بین رفتن.
- دارم کارای مهاجرتم رو جور می‌کنم. دیگه با این وضعیت جای موندن نیست.
- می‌دونستی بعد از جنگ جهانی تا حالا، کسی مستقیم به آمریکا سیلی نزده بود؟ دیدی بالاخره این قلدر فهمید زورگویی‌ها و غریب‌کشی‌هاش بی‌جواب نمی‌مونه.
- همین شماها اگه دنبال انتقام رو نمی‌گرفتین، جوون‌هامون الان زنده بودن.
حالا که فهمیده‌ام امروز باید از کدام گوشه جامعه بنویسم، تصمیم‌ می‌گیرم یادداشتم را درتحریریه ننویسم. تحریریه یعنی محل تحریر. تحریر در زبان عربی یعنی آزادسازی! نمی‌دانم روی چه حسابی، اما ما به معنای نوشتن از آن استفاده می‌کنیم و تحریریه یعنی محلی که روزنامه نوشته می‌شود. اسم‌ها و معنی‌ها حکماً حساب و کتابی دارند. تصمیم می‌گیرم بیشتر بین مردم باشم و بیشتر از موضوعی که قرار است بنویسم، ببینم و بشنوم. این‌جور مواقع نشستن و نوشتن در کافه بهترین راه است. کافّة در زبان عربی یعنی تمامیت، همه. مثل کافّة الناس که یعنی همه اقشار مردم. گوشه ذهنم زنگ می‌زند که این کافه فرانسوی است و با آن کافّة عربی توفیر دارد، اما محلش نمی‌گذارم. اسم‌ها و معنی‌ها حتما حساب و کتابی دارند.
روز- داخلی- کافه
- نامرد فقط از اون‌جای جزوه که من نخونده بودم سوال داده بود...
- ببین سمیرا ما نمی‌تونیم زندگی‌مون رو از همین اول بر پایه دروغ بسازیم...
- من خودم روز اولی که عضو شدم، هیچی نداشتم. الان یه مازراتی دارم...
- حالا اونا سه روز دیر اعلام کردن. شما چرا سه روز دیر رفتین شمع روشن کردین؟...
- حمید، بحث دروغ نیست. بحث اینه که من از آینده می‌ترسم. نمی‌دونم قراره چی پیش بیاد...
- اول از آشناهای خودت شروع کن. جذب‌شون کن که زیر مجموعه‌ات بشن...
- ما اگه نخوایم با آمریکا بجنگیم باید به کی بگیم؟...
- ما هم می‌گیم برای برقراری صلح باید تو روی زورگو وایساد...
معنای کافه با کل فرق دارد. نمی‌دانم چطور توضیح بدهم اما کافه وقتی قبل از اسمی مثل الناس می‌آید معنایش با کل الناس متفاوت است. یک جورهایی یعنی همه مردم با همه اعتقادات و عقایدشان و همه اختلاف نظرهایشان.
چند روز پیش بود که چند میلیون از مردم تهران تصمیم گرفتند شب کمتر بخوابند و صبح زودتر بیدار شوند تا بروند و زیر تابوت کسی را بگیرند که یک عمر برای امنیت و آسایش‌شان شب‌ها کمتر خوابید. سیل جمعیت میلیونی را که دیدم با خودم گفتم در شهادت چیزهایی هست که شکوهش از خود شهادت بیشتر است. مثل رنگی که از خون شهید بلند می‌شود و به دل‌های رنگارنگ مردم می‌نشیند و همه را یکرنگ می‌کند.
حالا که بین کافه‌ مردم نشسته‌ام و حرف‌هایشان را می‌شنوم، به این فکر می‌کنم داغی که بر دل جامعه‌ای می‌نشیند، مثل آتشی که به دامن جنگلی می‌افتد، درخت‌ها را انتخاب نمی‌کند. همه را با هم می‌سوزاند. نمی‌شود به دلی با عقیده و اعتقادی خرده گرفت که تو با این عقیده‌ات نباید این داغ را به خود بگیری. مگر می‌شود به درختی که در جنگل آتش گرفته مانده است بگویی تو که هوادار تابستان بودی نباید در این آتش بسوزی؟
با خودم فکر می‌کنم این جوسازی‌های رسانه‌ای هم می‌خوابد و زیر تابوت عزیزان سانحه هوایی را همان کسانی خواهند گرفت که زیر تابوت شهیدشان را گرفته بودند و کماکان روسیاهی به رسانه‌هایی می‌ماند که سعی دارند درختان یک جنگل را از هم سوا کنند.
- آقا! هنوز سفارش ندادین. چی میل دارین؟
- هر چی همه می‌خورن.